کلمه جو
صفحه اصلی

hash


معنی : مخلوط، امیزش، خورش، ادم کودن، ریزه ریزه کردن، خرد کردن، مخلوط کردن
معانی دیگر : (عامیانه) افتضاح کردن، (بسیار) بد انجام دادن، قاتی پاتی کردن، (گوشت یا سبزیجات) خرد کردن، ریزریز کردن، خوراک گوشت خرد کرده و سبزیجات، آمیزه ای از چیزهای مستعمل یا قبلا گفته شده، هر چیز قاتی پاتی، شله قلمکار، درهم و برهم، (امریکا- عامیانه) پیشخدمتی کردن (به ویژه در ناهارخوری دانشجویان)، (خودمانی) حشیش، گوشت وسبزه های پخته که باهم بیامیزند

انگلیسی به فارسی

خردکردن، گوشت وسبزه های پخته که باهم بیآمیزند،آمیزش، مخلوط، مخلوط کردن، ریزه ریزه کردن، آدم کودن


هش، مخلوط، امیزش، ادم کودن، خورش، خرد کردن، مخلوط کردن، ریزه ریزه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• dish of chopped meat and other vegetables; mess, muddle; hashish, pot, marijuana (slang); recycling or reworking of old material (often regarding written or spoken words); pound sign (british)
chop into little pieces; make a mess of
if you make a hash of a job, you do it very badly; an informal expression.
hash is a mixture of cooked meat and vegetables that is usually baked or fried; used in american english.

اسم ( noun )
عبارات: settle someone's hash
(1) تعریف: a dish of chopped or minced food, usu. meat and vegetables that have already been cooked once, that is browned by frying or is reheated in gravy.

(2) تعریف: a muddle or mess.
مشابه: botch, jumble, mess, mishmash

- He made a hash of our arguments.
[ترجمه ترگمان] او استدلالات ما را درهم شکست
[ترجمه گوگل] او استدلال های ما را ساخته است

(3) تعریف: shortened form of "hashish," the dried flowers, tops, and leaves of the hemp plant, or the narcotics extracted from them esp. for smoking.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hashes, hashing, hashed
عبارات: hash over
(1) تعریف: to chop or mince (food).
مشابه: chop, mince

(2) تعریف: to mangle or make a confused jumble of (ideas, writing, or the like).
مشابه: hack, mangle, mess

(3) تعریف: (informal) to review or consider thoroughly (usu. fol. by out).

- We hashed out the details for the celebration.
[ترجمه ترگمان] ما جزئیات این جشن را بررسی کردیم
[ترجمه گوگل] جزئیات جشن را برای ما جلب کردیم

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پارازیت تصویر روی یک صفحه نمایش، درهم کردن، درهم . - درهم ظهور کاراکترهای درهم و بر هم در صفحه نمایش .

مترادف و متضاد

مخلوط (اسم)
mix, blend, admixture, mixture, hash, melange, composite, compost, hybrid, hodgepodge, mishmash, olio, macedoine

امیزش (اسم)
association, combination, mixture, hash, fusion, amalgamation, intercourse, converse, haunt, farrago, intercommunion

خورش (اسم)
feed, food, hash, feeding, sauce, beverage, gippo

ادم کودن (اسم)
hash, moke, goon, lubber, blunderbuss, dullard, humdrum

ریزه ریزه کردن (فعل)
hash

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

مخلوط کردن (فعل)
combine, temper, admix, mingle, mix, knead, shuffle, blend, jumble, compound, hash, merge, commix, immingle, fuse, fuze, stir together, syncretize

mess, mix-up


Synonyms: assortment, clutter, confusion, hodgepodge, hotchpotch, jumble, litter, medley, mélange, miscellany, mishmash, muddle, salmagundi, shambles, stew


جملات نمونه

1. hash out
(عامیانه) پس از مذاکرات طولانی حل کردن یا توافق کردن

2. hash over
(عامیانه) به تفصیل مورد بحث قرار دادن،جزئیات را مورد مذاکره قرار دادن

3. make (a) hash of
(عامیانه) 1- افتضاح کردن،بد انجام دادن،خیطی بالا آوردن 2- (حریف یا استدلال کسی را) شکست دادن،دخل کسی یا چیزی راآوردن

4. settle someone's hash
(عامیانه) چیره شدن (بر کسی)،له و لورده کردن،سرکوب کردن

5. They were asked to sit down together and hash out their differences by their father.
[ترجمه ترگمان]از آن ها خواسته شد تا با هم بنشینند و اختلافاتشان را با پدرشان حل کنند
[ترجمه گوگل]از آنها خواسته شد که با هم کنار بیایند و اختلافات خود را با پدرشان از بین ببرند

6. I made a real hash of my exams.
[ترجمه ترگمان] من آزمایش ها واقعی رو شروع کردم
[ترجمه گوگل]من یک آزمون واقعی از امتحاناتم انجام دادم

7. I have to hash over your application to join the club if you persisted in your errors.
[ترجمه ترگمان]اگر در اشتباه ات خود پافشاری کنید، باید از درخواست خود برای پیوستن به این باشگاه استفاده کنم
[ترجمه گوگل]اگر به اشتباهات خود ادامه دادید، باید از درخواست شما برای پیوستن به باشگاه استفاده کنم

8. The Government made a total hash of things and squandered a small fortune.
[ترجمه ترگمان]دولت در مجموع مقداری از چیزها را درهم شکست و یک ثروت کوچک به هدر داد
[ترجمه گوگل]حکومت مجموعهای از چیزها را انجام داد و یک ثروت کوچک را خراب کرد

9. He made a complete hash of the last question.
[ترجمه ترگمان]این آخرین سوال او بود
[ترجمه گوگل]او یک سوال کامل از آخرین سوال را مطرح کرد

10. This time the keeper made a hash of a back pass from Brown.
[ترجمه ترگمان]این بار این بار نگهبان با یک سلسله از pass از براون بیرون آمد
[ترجمه گوگل]این بار دروازه بان دروازه عبور از براون را انجام داد

11. The optimum size of hash table can only be determined if the approximate number of items to be stored is known.
[ترجمه ترگمان]اندازه بهینه جدول هش تنها در صورتی تعیین می شود که تعداد تقریبی آیتم های ذخیره شده شناخته شود
[ترجمه گوگل]اندازه بهینه از جدول حشره تنها می تواند تعیین شود، اگر تعداد تقریبی آیتم های ذخیره شده شناخته شده است

12. Some picked at plates of eggs and hash browns until the session was called to order.
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها بشقاب های تخم مرغ و مانند را که به منظور سفارش جلسه تشکیل شده بود، برداشتند
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها در صفحات تخم مرغ و قهوهای مایل به زرد انتخاب شده اند تا جلسه به منظور سفارش برگزار شود

13. Company hopes to hash out an expansion agreement with venture capital groups in the next few months.
[ترجمه ترگمان]این شرکت امیدوار است که در چند ماه آینده یک توافقنامه توسعه با گروه های سرمایه گذاری سرمایه گذاری کند
[ترجمه گوگل]شرکت امیدوار است که در چند ماه آینده توافقنامه گسترش با گروه های سرمایه گذاری ریسک کند

14. And then she's made a hash of that an'all.
[ترجمه ترگمان]و بعد اون همه چیز رو خراب کرد
[ترجمه گوگل]و سپس او یک هش از آن an'all ساخته شده است

15. But we know that we'd make a frightful hash of it.
[ترجمه ترگمان]اما ما می دانیم که ما این کار را خیلی سخت انجام داده ایم
[ترجمه گوگل]اما ما می دانیم که ما می خواهیم یک هش ترسناک از آن ایجاد کنیم

He pretty well hashed the history of that war.

او در نوشتن تاریخ آن جنگ حسابی گند زد.


اصطلاحات

hash out

(عامیانه) پس از مذاکرات طولانی حل کردن یا توافق کردن


hash over

(عامیانه) به تفصیل مورد بحث قرار دادن، جزئیات را مورد مذاکره قرار دادن


make (a) hash of

(عامیانه) 1- افتضاح کردن، بد انجام دادن، خیطی بالا آوردن 2- (حریف یا استدلال کسی را) شکست دادن، دخل کسی یا چیزی را آوردن


settle someone's hash

(عامیانه) چیره‌شدن (بر کسی)، له‌و‌لورده کردن، سرکوب کردن


پیشنهاد کاربران

قدیم اسم یه غذا بود که متشکل از گوشت، سیب زمینی و پیاز بود
البته الان هم شاید استفاده داشته باشه

[رمزنگاری رایانه ای] درهمک
یعنی مقدار درهمی که اندازه معینی و کوتاهی دارد.

هر چیز قاتی پاتی

درهم ریزی ، به هم ریزی

blend

mixture

mix

بهم زدن، بهم ریختن، خراب کردن، ایجاد مشکل،


کلمات دیگر: