کلمه جو
صفحه اصلی

impossibility


معنی : عدم امکان، امکان ناپذیری، کارنشدنی
معانی دیگر : ممکن نبودن، ناشایندگی

انگلیسی به فارسی

امکان ناپذیری، عدم امکان، کار نشدنی


انگلیسی به انگلیسی

• quality of being impossible; something impossible

اسم ( noun )
حالات: impossibilities
(1) تعریف: the state or quality of being impossible.
متضاد: risk

(2) تعریف: something impossible.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] عدم امکان

مترادف و متضاد

hopelessness


عدم امکان (اسم)
impossibility

امکان ناپذیری (اسم)
impossibility

کار نشدنی (اسم)
impossibility

Synonyms: unattainability, unreasonableness, contrariety, impracticality, unfeasibility, impracticability, difficulty, unlikelihood, failure, unworkability, futility


Antonyms: probability, feasibility, practicality, possibility


جملات نمونه

1. the impossibility of immortality
غیرممکن بودن زندگانی ابدی

2. It is a physical impossibility to be in two places at once.
[ترجمه ترگمان]این یک عدم امکان فیزیکی است که فورا در دو جا حضور داشته باشد
[ترجمه گوگل]این یک امکان فیزیکی در یک مکان در دو مکان است

3. He hinted at the impossibility of winding up the work in two months.
[ترجمه ترگمان]به عدم امکان پرداخت کردن کار در دو ماه اخیر اشاره کرد
[ترجمه گوگل]وی اشاره کرد که امکان ناپدید شدن کار در دو ماه آینده وجود ندارد

4. The heavy rain speak of the impossibility of the picnic this afternoon.
[ترجمه ترگمان]باران شدید از عدم امکان گردش امروز بعد از ظهر را به یاد می آورد
[ترجمه گوگل]باران سنگین از عدم امکان پیک نیک این بعد از ظهر صحبت می کند

5. 100 percent airline security is a practical impossibility.
[ترجمه ترگمان]۱۰۰ درصد امنیت خطوط هوایی عدم امکان عملی است
[ترجمه گوگل]امنیت 100 درصد هواپیمایی یک عملی غیر عملی است

6. Unity seemed to be an impossibility in 1910: men's and women's interests were apparently quite incompatible.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که اتحاد در سال ۱۹۱۰ غیرممکن بود: علایق مردانه و زنان ظاهرا کاملا ناسازگار بودند
[ترجمه گوگل]وحدت در سال 1910 غیر ممکن بود: منافع مردان و زنان ظاهرا کاملا ناسازگار بود

7. The impossibility of guaranteeing adherence to parental wishes was acknowledged by the government in the provisions of the 1980 Education Act.
[ترجمه ترگمان]عدم امکان تضمین پایبندی به خواسته های والدین در مقررات مصوب سال ۱۹۸۰ توسط دولت تایید شد
[ترجمه گوگل]دولت در مقررات قانون آموزش و پرورش 1980 تصویب شد که امکان تضمین پایبندی به آرزوهای والدین وجود نداشت

8. Again and again, Ishmael is faced with the impossibility of successfully completing his task.
[ترجمه ترگمان]دوباره و دوباره، اسماعیل با عدم امکان تکمیل موفقیت آمیز وظیفه خود مواجه است
[ترجمه گوگل]دوباره و دوباره، اسماعیل با عدم موفقیت در انجام وظیفه خود مواجه است

9. It seemed a physical impossibility, her massive body bounding with the grace of a ballerina.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این کار غیر ممکن است و بدن بزرگش با گریس باله از جا می پرد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید غیر ممکن است فیزیکی، بدن عظیم خود را با لطافت ballerina محدود

10. To Ahab, the White Whale represents the impossibility of going behind the superficial layers of nature or reality.
[ترجمه ترگمان]برای اهب، وال سفید نمایانگر عدم امکان رفتن به دنبال لایه های سطحی طبیعت یا واقعیت است
[ترجمه گوگل]برای آخاب، نهنگ سفید نشان دهنده عدم امکان بازگشت به لایههای سطحی طبیعت یا واقعیت است

11. The impossibility of giving orders in the darkness, among the tangled thickets, soon produced its effects.
[ترجمه ترگمان]عدم امکان دادن دستورها در تاریکی، در میان بیشه درهم پیچیده، به زودی اثر خود را در بر گرفت
[ترجمه گوگل]عدم امکان دادن سفارشات در تاریکی، در میان حوزه های درهم و برهم، به زودی اثرات آن را ایجاد کرد

12. Zubatov's experiments before 1905 had already exposed the impossibility of creating workers' organizations without affecting the political order.
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها Zubatov پیش از ۱۹۰۵ در معرض عدم امکان ایجاد سازمان های کارگری بدون تاثیر بر نظم سیاسی قرار داشت
[ترجمه گوگل]آزمایشات Zubatov قبل از سال 1905 در حال حاضر امکان ایجاد سازمان های کارگری را بدون تاثیر بر نظم سیاسی نشان داد

13. Defences of eviction by title paramount, frustration and impossibility of performance were raised by the lessee and rejected.
[ترجمه ترگمان]اخراج شدن با عنوان اولویت، ناامیدی و عدم امکان عملکرد توسط the مطرح شد و رد شد
[ترجمه گوگل]دفاع از اخراج توسط عنوان، به طور عمده، سرخوردگی و عدم امکان عملکرد، توسط لایحه مطرح شد و رد شد

14. But it also underlines the impossibility, so far, of achieving one.
[ترجمه ترگمان]اما این مساله همچنین بر عدم امکان دستیابی به یکی از آن ها تاکید می کند
[ترجمه گوگل]اما این موضوع همچنین تاکید می کند که تا کنون امکان دستیابی به آن وجود نداشته است

15. This makes the impossibility of sustaining an objective, scientific programme particularly clear in psychology.
[ترجمه ترگمان]این باعث می شود که عدم امکان حفظ یک برنامه علمی، به خصوص در روان شناسی، حفظ شود
[ترجمه گوگل]این باعث می شود که امکان دستیابی به یک هدف، برنامه علمی به ویژه در روانشناسی روشن شود

the impossibility of immortality

غیرممکن بودن زندگانی ابدی



کلمات دیگر: