1. an immovable purpose
عزم راسخ
2. any immovable object such as a stone
هرچیز بی تحرک مثل یک سنگ
3. we begged him for mercy but he was immovable
به او التماس کردیم که رحم کند ولی گوش فرا نداد.
4. Lock your bike to something immovable like a railing or lamp-post.
[ترجمه ترگمان]bike رو قفل کن مثل نرده و تیر چراغ برق
[ترجمه گوگل]دوچرخه خود را به چیزی غیر منقول مانند یک نرده یا لامپ پست ببندید
5. On this issue he is completely immovable.
[ترجمه ترگمان]در این باره کاملا بی حرکت است
[ترجمه گوگل]در این مورد او کاملا غیرقانونی است
6. The president is immovable on this issue.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در این مورد بی حرکت است
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در این مورد غیرقابل تحمل است
7. On one issue, however, she was immovable.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، به هر حال او بی حرکت بود
[ترجمه گوگل]با این حال، در یک مورد، او ثابت بود
8. In frightening contrast fitzAlan looked tough and completely immovable, and bigger than ever in the confined space of the alehouse.
[ترجمه ترگمان]در حالت frightening، fitzAlan سخت و بی حرکت به نظر می رسید، و بزرگ تر از همیشه در فضای محدود of
[ترجمه گوگل]در تناقض ترسناک، تناسب اندام به سختی و کاملا غیرقابل جابجایی و بزرگتر از همیشه در فضای محدود باغچه نگاه کرد
9. In the end the immovable object vanquished the irresistible force.
[ترجمه ترگمان]در پایان، هدف مقاومت ناپذیر نیروی مقاومت ناپذیر را شکست
[ترجمه گوگل]در نهایت، جسم غیرقابل جابجایی نیروی مقاومت ناپذیر
10. In this way the item was immovable, each joint relying on its neighbour for strength and support.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب این مورد بی حرکت بود، هر مفصل اتکا به همسایه خود برای قدرت و حمایت
[ترجمه گوگل]به این ترتیب این آیتم غیرقابل اجتناب بود، هر یک از مفاهیم متکی به همسایگی خود برای قدرت و پشتیبانی
11. About all Payne did have were immovable deadlines and unreasonable expectations.
[ترجمه ترگمان]در مورد همه این Payne، deadlines و انتظارات غیر منطقی وجود داشت
[ترجمه گوگل]در مورد تمام پین ها، مهلت های غیرقابل پیش بینی و انتظارات غیر منطقی بوده است
12. He is solid; immovable, iron-willed.
[ترجمه ترگمان]او محکم و استوار است
[ترجمه گوگل]او جامد است غیرقابل جابجایی، آهن زدن
13. Jim stopped inside the door, as immovable as a setter at the scent of quail.
[ترجمه ترگمان]جیم در آستانه در ایستاد، مثل a که بوی بلدرچین به مشام می رسید
[ترجمه گوگل]جیم در داخل درب متوقف شد، همانطور که به عنوان یک تنظیم کننده در بوی بلدرچین ثابت بود
14. Immovable assets that are sold or leased are within China.
[ترجمه ترگمان]دارایی هایی که به فروش یا اجاره می رسند در داخل چین هستند
[ترجمه گوگل]دارایی های غیرقانونی که به فروش می رسند یا اجاره می شوند در داخل چین هستند
15. In a deep silence and immovable the others watched him dumbfounded.
[ترجمه ترگمان]در سکوتی عمیق و بی حرکت، دیگران مات و مبهوت او را نگاه می کردند
[ترجمه گوگل]در سکوت عمیق و غیرقابل انکار دیگران او را خیره کرد