کلمه جو
صفحه اصلی

havoc


معنی : خرابی، ویران کردن
معانی دیگر : ویرانی بزرگ (مثلا در اثر سیل یا زلزله)، دژلاخی، خرابی عظیم، ویرانگری، بی نظمی زیاد، شلوغ پلوغی، الم شنگه، (مهجور) ویران کردن، با خاک یکسان کردن، غارت

انگلیسی به فارسی

ویران کردن، خرابی


خرابی، غارت، ویران کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: cry havoc, play havoc with
(1) تعریف: ruin or devastation.
مترادف: destruction, devastation, rack, ruin, ruination, wrack
مشابه: demolition, holocaust, ravages, wreckage

- The storm wreaked havoc on the cottages along the shore.
[ترجمه ترگمان] طوفان در کنار ساحل، آشوب و ویرانی را به وجود آورده بود
[ترجمه گوگل] طوفان بر روی کلبه در امتداد ساحل خراب شد

(2) تعریف: chaos.
مترادف: chaos, disorder
مشابه: turmoil

- The event created havoc in our orderly plans.
[ترجمه ترگمان] این واقعه در طرح های منظم ما هرج و مرج ایجاد کرد
[ترجمه گوگل] این رویداد در برنامه های منظم ما تخریب شد

• destruction, devastation; chaos, confusion
destroy, demolish, devastate; create chaos and disorder
havoc is a state of great disorder.
to play havoc with something means to cause great disorder and confusion.

مترادف و متضاد

خرابی (اسم)
decay, ruin, failure, damage, desolation, wreck, destruction, devastation, havoc, demolition, ruination, dilapidation, disrepair, eversion, wrack

ویران کردن (فعل)
desolate, destroy, harry, ravage, rubble, throw, demolish, havoc, raze, devastate, ruinate, kayo, knockout

chaotic situation


Synonyms: calamity, cataclysm, catastrophe, chaos, confusion, damage, desolation, despoiling, destruction, devastation, dilapidation, disorder, disruption, loss, mayhem, plunder, rack and ruin, ravages, ruination, shambles, vandalism, waste, wreck, wreckage


Antonyms: peace


جملات نمونه

1. the havoc and loss of life caused by the earthquake
ویرانی عظیم و مرگ و میر ناشی از زلزله

2. cry havoc
1- (در اصل) به قشون فرمان چپاول دادن،اجازه ی تاراج دادن 2- خطرات آینده را پیش گویی کردن،از آینده ی شومی آگاهی دادن

3. play havoc with
کاملا ویران کردن،به کلی خراب کردن،با خاک یکسان کردن

4. wreak havoc with something
کاملا ویران کردن،تباه کردن،دستخوش مصیبت کردن

5. to play havoc
خسارت زیاد به بار آوردن

6. the children created havoc in my house
بچه ها در خانه ی من زمین و آسمان را به هم دوختند.

7. the flood played havoc with the village
سیل دهکده را نابود کرد.

8. Violent storms wreaked havoc on the French Riviera, leaving three people dead and dozens injured.
[ترجمه عطری] طوفان های شدید خسارات زیادیو برای فرانسه وارد کرده و سه نفر کشته و ده ها زخمی به جا گذاشت.
[ترجمه ترگمان]طوفان های شدید به \"ریوی فرانسه\" منجر شد و سه نفر کشته و ده ها نفر زخمی شدند
[ترجمه گوگل]طوفان های خشونت آمیز در روستای فرانسوی روبرو می شوند و سه نفر کشته و ده ها زخمی می شوند

9. The new tax could wreak havoc among smaller companies.
[ترجمه ترگمان]مالیات جدید می تواند بین شرکت های کوچک خسارت وارد کند
[ترجمه گوگل]مالیات جدید می تواند در میان شرکت های کوچکتر ویرانی ایجاد کند

10. Rioters caused havoc in the centre of the town.
[ترجمه ترگمان]شورشیان باعث خرابی در مرکز شهر شده اند
[ترجمه گوگل]ستیزه جویان در مرکز شهر تخریب شده اند

11. The weather played havoc with airline schedules.
[ترجمه ترگمان]آب و هوا برنامه های هواپیمایی را به هم زد
[ترجمه گوگل]هوا با برنامه های هواپیمایی خراب شد

12. Rain has continued to play havoc with sporting events.
[ترجمه ترگمان]باران به بازی با رویداده ای ورزشی ادامه داده است
[ترجمه گوگل]باران همچنان به حوادث ورزشی منجر می شود

13. The storm caused havoc to wildlife.
[ترجمه ترگمان]طوفان باعث ویرانی حیات وحش شد
[ترجمه گوگل]طوفان به حیات وحش منجر شد

14. These insects can wreak havoc on crops.
[ترجمه ترگمان]این حشرات می توانند محصولات کشاورزی را خراب کنند
[ترجمه گوگل]این حشرات می توانند باعث ویرانی محصولات کشاورزی شوند

15. The storm wrought havoc in the south.
[ترجمه ترگمان]طوفان در جنوب غوغایی به راه انداخته بود
[ترجمه گوگل]طوفان در جنوب خسارت ایجاد کرد

16. The bad weather played havoc with our plans.
[ترجمه ترگمان]آب و هوای بد با نقشه هایش نقش بسته بود
[ترجمه گوگل]آب و هوای بد با برنامه های ما خراب شد

17. The wind will wreak havoc on my garden.
[ترجمه ترگمان]باد در باغ مرا خراب خواهد کرد
[ترجمه گوگل]باد در باغ من تخریب خواهد شد

the havoc and loss of life caused by the earthquake

ویرانی عظیم و مرگ و میر ناشی از زلزله


The children created havoc in my house.

بچه‌ها در خانه‌ی من زمین و آسمان را به هم دوختند.


The flood played havoc with the village.

سیل دهکده را نابود کرد.


اصطلاحات

cry havoc

1- (در اصل) به قشون فرمان چپاول دادن، اجازه‌ی تاراج دادن 2- خطرات آینده را پیش‌گویی کردن، از آینده‌ی شومی آگاهی دادن


play havoc with

کاملاً ویران کردن، به‌کلی خراب کردن، با خاک یکسان کردن


پیشنهاد کاربران

هرج و مرج

wreak havoc/mayhem/destruction ( on something )

wreak havoc: خرابی/ویرانی به بار آوردن
دست خوش مصیبت کردن

مثال از دیکشنری کیمبریج:
The storm wreaked ( = caused ) havoc in the garden
ترجمه اینجانب: طوفان باغچه را خراب کرده ( بهم ریخته )

مثال از دیکشنری آکسفرد:
Heavy rains and rising water are wreaking havoc across Europe
ترجمه اینجانب: باران های شدید و بالا آمدن سطح آب درحال به بار آوردن ویرانی در سرتاسر اروپا شده است.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
wreak revenge/vengeance ( on somebody )
انتقام، انتقام گرفتن، ( دق دل و غیره ) خالی کردن

خرابی
ویرانی

ویرانی


کلمات دیگر: