1. it is impolitic to protest
اعتراض کردن صلاح نیست.
2. It would have been impolitic to refuse his offer.
[ترجمه ترگمان]اگر پیشنهاد او را رد می کرد به او توهین می کرد
[ترجمه گوگل]این امر غیرممکن بود که پیشنهاد خود را رد کند
3. I thought it impolitic to ask any questions about her ex-husband.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که به نظر میاد از شوهرش سوالی در مورد شوهر قبلیش بپرسم
[ترجمه گوگل]من فکر کردم آن را ناسازگار است که هر گونه سوال در مورد شوهر سابق خود را بپرسید
4. It might be impolitic to refuse his offer.
[ترجمه ترگمان]ممکنه بی ادبی باشه که پیشنهادش رو رد کنی
[ترجمه گوگل]ممکن است ناقض پیشنهاد خود باشد
5. It was considered impolitic of him to spend too much time with the party radicals.
[ترجمه ترگمان]در نظر گرفته شده بود که او زمان زیادی را با رادیکال های حزب سپری کند
[ترجمه گوگل]او به دلیل ناسازگاری او با زمان رادیکال های حزب وقت زیادی را صرف کرد
6. That extreme, impolitic candor was one of the characteristics that made Rice a perfect rebel and a considerably less perfect leader.
[ترجمه ترگمان]این صراحت،، یکی از ویژگی هایی بود که رایس را یک رهبر کامل و به طور قابل توجهی کم تر رهبری می کرد
[ترجمه گوگل]این افراط و تقلید بی نظیر یکی از خصوصیات بود که باعث شد ریس شورشی کامل و رهبر قابل ملاحظه ای کمتر باشد
7. That's impolitic and impolite, but it's not asas Mr. Bush's response.
[ترجمه ترگمان]این impolitic و بی نزاکت است، اما این عکس العمل اقای بوش نیست
[ترجمه گوگل]این ناخوشایند و نادرست است، اما واکنش آقای بوش این نیست
8. I had thought it impolitic to smoke a cigar while pleading poverty.
[ترجمه ترگمان]به نظر من این قصد را برای سیگار کشیدن سیگار به زبان نیاورده بود در حالی که به فقر التماس می کرد
[ترجمه گوگل]من فکر نکردم که سیگار کشیدن را در حالی که فقر را می خواند بکشم
9. It is impolitic to offend people who can help you.
[ترجمه ترگمان]ناراحت کردن افرادی است که می توانند به شما کمک کنند
[ترجمه گوگل]این غیر سیاسی است که افراد را متهم به کمک شما کند