معنی : خمیر کردن، رنگ غلیظ زدن به معانی دیگر : با لایه ای از چسب یا خمیر (یا هر چیز خمیر مانند) پوشاندن، خمیر پوش کردن، خمیر مانند کردن، خمیر گرفتن
خمیر کردن (فعل)knead, make a paste, make a dough, malaxate, mash, impaste, pulp, leaven, reduce to pulpرنگ غلیظ زدن به (فعل)impaste