کلمه جو
صفحه اصلی

inaccuracy


معنی : غلط، اشتباه، نا درستی، عدم دقت، عدم صحت، چیز ناصحیح و غلط
معانی دیگر : خطا، لغزش، بی دقتی

انگلیسی به فارسی

نادرستی، عدم صحت، اشتباه، غلط، چیز ناصحیح و غلط، عدم دقت


اشتباه، عدم دقت، عدم صحت، چیز ناصحیح و غلط، غلط، نا درستی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: inaccuracies
(1) تعریف: the condition or quality of being inaccurate.
متضاد: accuracy, correctness

- We were dissatisfied with the new measuring devices due to their inaccuracy.
[ترجمه ترگمان] ما از وسایل اندازه گیری جدید ناشی از نادرستی آن ها ناراضی بودیم
[ترجمه گوگل] با توجه به ناکافی بودن آنها، دستگاه های اندازه گیری جدید ناراضی بودند
- He was somewhat ashamed of his inaccuracy during shooting practice.
[ترجمه ترگمان] در حین تمرین تیراندازی کمی از inaccuracy خود شرمنده بود
[ترجمه گوگل] او در حین تیراندازی تقصیری نداشت

(2) تعریف: something that is inaccurate or in error.

- We noticed several inaccuracies in the reporting of the event.
[ترجمه ترگمان] ما شاهد چندین اشتباه در گزارش این رویداد بودیم
[ترجمه گوگل] ما متوجه چندین اشتباه در گزارش رویداد شدیم

• mistake, error; quality of being inaccurate, incorrectness, erroneousness
the inaccuracy of something is the fact that it is not correct in some way.
an inaccuracy is a statement that is not correct.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بی دقتی
[برق و الکترونیک] بی دقت
[ریاضیات] بی دقتی، عدم دقت

مترادف و متضاد

غلط (اسم)
aberration, error, mistake, fallacy, illusion, errancy, delusion, inaccuracy, vagrancy, misbelief

اشتباه (اسم)
slip, error, mistake, errancy, blame, wrong, fault, flounder, fumble, gaffe, boo, inaccuracy, snafu, misgiving, mix-up

نا درستی (اسم)
cross, fault, improbity, dishonesty, inaccuracy, incompetence, incompetency, indecorum, inequity

عدم دقت (اسم)
inaccuracy, inexactitude

عدم صحت (اسم)
inaccuracy

چیز ناصحیح و غلط (اسم)
inaccuracy

error, erroneousness


Synonyms: blunder, corrigendum, deception, defect, erratum, exaggeration, fault, howler, imprecision, incorrectness, inexactness, miscalculation, mistake, slip, solecism, typo, unfaithfulness, unreliability, wrong


Antonyms: accuracy, correctness, right


جملات نمونه

1. He was disturbed by the inaccuracy of the answers.
[ترجمه ترگمان]از عدم صحت این جواب ها ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او از نادرستی پاسخ ها ناراحت شد

2. There is a slight inaccuracy in this design.
[ترجمه ترگمان]نادرستی کمی در این طراحی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در این طرح یک اشتباه کوچک وجود دارد

3. The inaccuracy of the missiles greatly diminishes their effectiveness.
[ترجمه ترگمان]عدم دقت این موشک ها تا حد زیادی میزان اثربخشی آن ها را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]ناکافی بودن موشکها به میزان قابل توجهی آنها را کاهش می دهد

4. The writer is guilty of bias and inaccuracy.
[ترجمه ترگمان]نویسنده به خاطر تعصب و بی دقتی مجرم شناخته می شود
[ترجمه گوگل]نویسنده گناه تعصب و غلط است

5. You accused me of inaccuracy yet you can't spell "Middlesex".
[ترجمه ترگمان]تو من رو متهم به اشتباه کردی \" ولی تو نمی تونی \"سکس\" رو هجی کنی \"
[ترجمه گوگل]شما متهم به اشتباه هستید اما هنوز نمیتوانید «میدلسکس» را طلسم کنید

6. As a journalist you simply cannot tolerate inaccuracy.
[ترجمه ترگمان]شما به عنوان یک روزنامه نگار نمی توانید inaccuracy را تحمل کنید
[ترجمه گوگل]به عنوان یک روزنامه نگار، شما به سادگی نمی توانید اشتباهات را تحمل کنید

7. The inaccuracy is possibly due to choosing too high an exposure, so that some black cells are seen as white.
[ترجمه ترگمان]بی دقتی احتمالا به دلیل انتخاب بیش از حد نوردهی زیاد است، به طوری که برخی از سلول های سیاه به عنوان سفید دیده می شوند
[ترجمه گوگل]ناکافی بودن احتمالا به دلیل انتخاب بیش از حد قرار گرفتن در معرض، به طوری که برخی از سلول های سیاه به عنوان سفید دیده می شود

8. Recording errors contributed significantly to inaccuracy.
[ترجمه ترگمان]خطاهای ضبط، به طور قابل توجهی به عدم دقت کمک کردند
[ترجمه گوگل]خطاهای ضبط شده به طور قابل توجهی ناشی از عدم قطعیت بوده است

9. Due to the youthful inaccuracy of the firing squad, few if any were killed at the first volley.
[ترجمه ترگمان]به خاطر اینکه در اولین رگبار شلیک اول کشته شده بودند، به خاطر عدم صحت دوران کودکی شلیک کرده بود
[ترجمه گوگل]با توجه به ناکامی جوانان ستیزه جویی، تعداد کمی از آنها در صدر اول کشته شدند

10. The inaccuracy of the comment is obvious and demeaning to those who have suffered racist acts.
[ترجمه ترگمان]نادرستی این اظهار نظر برای کسانی که از اقدامات نژادپرستانه رنج می برند، آشکار و تحقیرآمیز است
[ترجمه گوگل]نادرست بودن این دیدگاه واضح و واضح است به کسانی که از اعمال نژادپرستانه رنج می برند

11. Any inaccuracy in weekly measurements and subsequent payments to subcontractors will be translated directly into both the financial and cost accounts.
[ترجمه ترگمان]هرگونه اشتباه در اندازه گیری هفتگی و پرداخت های متعاقب آن به پیمانکاران فرعی مستقیما به حساب های مالی و مالی ترجمه خواهد شد
[ترجمه گوگل]هر گونه عدم قطعیت در اندازه گیری های هفتگی و پرداخت های بعدی به قراردادی های قراردادی به طور مستقیم به حساب های مالی و هزینه ای ترجمه می شود

12. There is a slight inaccuracy in this blueprint.
[ترجمه ترگمان]نادرستی کمی در این طرح کلی وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک نکته کوچک در این طرح وجود دارد

13. A little inaccuracy sometimes saves tons of explanations.
[ترجمه ترگمان]بی دقتی کمی باعث صرفه جویی در تن توضیحات می شود
[ترجمه گوگل]یک اشتباه کوچک گاهی موجب صرفه جویی در توضیحات می شود

14. Maybe this blog have alot of inaccuracy and solecism, hence, If you specialize in English, help me correct it, Thanks!
[ترجمه ترگمان]شاید این وبلاگ alot زیادی از نادرستی و بی دقتی داشته باشد، از این رو، اگر متخصص انگلیسی هستید، به من کمک کنید آن را تصحیح کنم، متشکرم!
[ترجمه گوگل]ممکن است این وبلاگ بسیار نادرست و منحصر به فرد باشد، از اینرو، اگر شما به زبان انگلیسی تخصص بدهید، به من کمک کنید تا آن را تصحیح کنم، متشکرم!

15. The translations bear the signs of inaccuracy and haste.
[ترجمه ترگمان]ترجمه ها، نشانه های نادرستی و شتاب را تحمل می کند
[ترجمه گوگل]ترجمه ها دارای نشانه های اشتباه و عجله هستند

His article is full of statistical inaccuracies.

مقاله‌ی او پر از اشتباهات آماری است.



کلمات دیگر: