کلمه جو
صفحه اصلی

inappreciable


معنی : جزئی، ناچیز، غیر محسوس، نامریی، بی بها، غیر قابل ارزیابی، غیرقابل تقدیر
معانی دیگر : صرفنظر کردنی، نامحسوس

انگلیسی به فارسی

غیر محسوس، جزئی، ناچیز، بی بها، نامریی، غیر قابل ارزیابی، غیرقابل تقدیر، نامحسوس، ناچیز


قابل اندازه گیری نیست، غیر محسوس، نامریی، جزئي، ناچیز، بی بها، غیر قابل ارزیابی، غیرقابل تقدیر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: inappreciably (adv.)
• : تعریف: too small to be perceptible or significant.
متضاد: appreciable

- an inappreciable change
[ترجمه ترگمان] یک تغییر inappreciable
[ترجمه گوگل] یک تغییر غیر قابل قبول

• imperceptible; insignificant, unimportant, of no consequence, trivial

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بی بها، ناچیز

مترادف و متضاد

جزئی (صفت)
slight, small, little, immaterial, minute, inconspicuous, potty, paltry, partial, petty, remote, extrinsic, nominal, retail, negligible, fiddling, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, imperceptible, inappreciable, peddling, snatchy, picayune, picayunish, piddling, rushy

ناچیز (صفت)
poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

غیر محسوس (صفت)
invisible, inconspicuous, inappreciative, imperceptible, impalpable, inappreciable

نامریی (صفت)
invisible, sightless, inconspicuous, inappreciable

بی بها (صفت)
worthless, valueless, inestimable, inappreciable, priceless

غیر قابل ارزیابی (صفت)
inappreciable

غیر قابل تقدیر (صفت)
inappreciable

جملات نمونه

1. As for the charge, that will be inappreciable.
[ترجمه ترگمان]در مورد اتهام، این کار inappreciable خواهد بود
[ترجمه گوگل]همانطور که برای اتهام است، این قابل سنجش است

2. And he decided to pay the inappreciable boat ticket cost.
[ترجمه ترگمان]و تصمیم گرفت هزینه بلیط قایق inappreciable را بپردازد
[ترجمه گوگل]و تصمیم گرفت که هزینه بلیط قایق قابل قبول را پرداخت کند

3. My father seemed inappreciable to me for years.
[ترجمه ترگمان] سال ها بود که پدرم بهم دروغ می گفت
[ترجمه گوگل]پدرم برای سال ها به اندازه من ناپایدار بود

4. All of the great action and mind have an inappreciable beginning.
[ترجمه ترگمان]تمام حرکات و افکار بزرگ تازه شروع شده است
[ترجمه گوگل]تمام اقدامات و ذهن بزرگ یک آغاز غیر قابل اندازه گیری است

5. Your body locks up almost instantly, you go down to the ground with inappreciable damage, and you are no longer a threat to anyone.
[ترجمه ترگمان]بدن شما تقریبا بلافاصله بسته می شود، شما با آسیب inappreciable به زمین می روید و دیگر تهدیدی برای هیچ کس نیستید
[ترجمه گوگل]بدن شما تقریبا بلافاصله قفل می کند، شما با آسیب های قابل ملاحظه ای به زمین می رسیم و دیگر برای کسی تهدیدی نیستید

6. You may start your own business, although it is inappreciable, but it will be belong to you.
[ترجمه ترگمان]به هر حال می توانی کار خود را شروع کنی، هر چند که این کار به تو تعلق خواهد داشت، اما به تو تعلق خواهد داشت
[ترجمه گوگل]شما ممکن است کسب و کار خود را شروع کنید، اگر چه قابل اندازه گیری است، اما این به شما تعلق دارد

7. The degression of household incomes was caused mostly by the configuration of sources of incomes that was given priority to planting, but incomes from nonagricultural occupantions were inappreciable.
[ترجمه ترگمان]کاهش درآمد خانوار اغلب با پیکربندی منابع درآمد که اولویت دادن به کاشت محسوب می شد، اما درآمد حاصل از nonagricultural occupantions inappreciable بود
[ترجمه گوگل]degression درآمد خانوار عمدتا توسط پیکربندی منابع درآمد که اولویت را به کاشت داده شد باعث شد، اما درآمد از occupantions غیرکشاورزی غیر محسوس بود

8. Just enjoy, tasting happiness and satisfaction that your work gives you, in despite of how common it, even if it is so inappreciable in other's eyes.
[ترجمه ترگمان]فقط لذت ببرید، شادی و رضایتی را تجربه کنید که کارتان به شما می دهد، با وجود این که این کار تا چه حد معمول است، حتی اگر این قدر در چشم دیگران هم صادق باشد
[ترجمه گوگل]فقط لذت بردن، لذت بردن از شادی و رضایت را که کار شما به شما می دهد، به رغم اینکه آن مشترک است، حتی اگر آن را در چشم دیگر غیر قابل اندازه گیری است


کلمات دیگر: