کلمه جو
صفحه اصلی

javelin


معنی : زوبین، پرتاب نیزه، نیزه دستی سبک
معانی دیگر : (ورزش) نیزه (به درازی هشت و نیم فوت)، نیزه پرانی (javelin throw هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

نیزه دستی سبک، زوبین، پرتاب نیزه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a lightweight spear thrown as a weapon.

(2) تعریف: a pointed pole resembling a spear that is thrown in an athletic field event.

(3) تعریف: this field event, involving throwing for distance.

• light spear which is thrown by hand; long spear-like object made to be thrown long distances (sports); event in which a javelin is thrown (sports)
a javelin is a long spear that is thrown in sports competitions.

مترادف و متضاد

زوبین (اسم)
dart, gavelock, javelin

پرتاب نیزه (اسم)
javelin

نیزه دستی سبک (اسم)
javelin

جملات نمونه

1. a champion javelin thrower
قهرمان نیزه پرانی

2. He didn't really know very much about javelin throwing.
[ترجمه ترگمان]او واقعا درباره پرتاب نیزه چندان چیزی نمی دانست
[ترجمه گوگل]او واقعا نمی دانست که چطور می شود

3. She was first in the javelin.
[ترجمه ترگمان]او اول نیزه را در دست داشت
[ترجمه گوگل]او برای اولین بار در کافه بود

4. Harriet came second in the javelin.
[ترجمه ترگمان]هریت بعد از آن که از روی زوبین پایین آمد، آمد
[ترجمه گوگل]هریت دومین عینک را گرفت

5. High jump and javelin throwing are field events.
[ترجمه ترگمان]پرش ارتفاع و پرتاب نیزه، رویداده ای می دانی هستند
[ترجمه گوگل]پرتاب پرش و پرتاب زردرنگ حوادث حوزه است

6. He poised the javelin in his hand before throwing it.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه آن را پرتاب کند، نیزه را در دستش قرار داد
[ترجمه گوگل]او قبل از پرتاب آن، دستش را در دستش گذاشت

7. Britain won a silver medal in the javelin.
[ترجمه ترگمان]بریتانیا در پرتاب نیزه یک مدال نقره کسب کرد
[ترجمه گوگل]بریتانیا یک مدال نقره ای را به دست آورد

8. She came second in the javelin.
[ترجمه ترگمان]او دوباره به نیزه ضربه زد
[ترجمه گوگل]او در جعبه دوم آمد

9. Procris had given Cephalus a javelin that never failed to strike what it was aimed at.
[ترجمه ترگمان]Procris یک نیزه پرتاب کرده بود که هرگز نتوانسته بود به چیزی که هدف آن بود ضربه بزند
[ترجمه گوگل]پروکریس به کیفالوس داده بود که هرگز نتوانست اعتصابی را که در آن هدف گرفته بود، شکست دهد

10. The long jump, javelin and 800 are on the second.
[ترجمه ترگمان]پرش طول، نیزه و ۸۰۰ در جایگاه دوم قرار دارند
[ترجمه گوگل]پرش طول، زرد و 800 در مرحله دوم قرار دارند

11. Through his training, he met Olympic javelin gold medallist Tessa Sanderson.
[ترجمه ترگمان]او از طریق آموزش خود با Tessa Sanderson، دارنده مدال طلای المپیک در Sanderson، دیدار کرد
[ترجمه گوگل]از طریق آموزش او، تسا سندرسون مدال طلای المپیک را به دست آورد

12. Dana won the gold medal in the javelin.
[ترجمه ترگمان]دنا مدال طلا را در نیزه برد
[ترجمه گوگل]دانا مدال طلا را به دست آورد

13. Brandish spear and javelin against those who pursue me.
[ترجمه ترگمان]نیزه و نیزه علیه آن هایی که مرا تعقیب می کنند
[ترجمه گوگل]صلیب برانداز و کتک زدن علیه کسانی که مرا دنبال می کنند

14. The coach taught us how to launch a javelin.
[ترجمه ترگمان]مربی به ما یاد داد چطور یک پرتاب پرتاب کنیم
[ترجمه گوگل]مربی به ما آموخت که چگونه یک حلقه را بسازیم

a champion javelin thrower

قهرمان نیزه‌پرانی


پیشنهاد کاربران

ورزش پرتاب نیزه

● نیزه ( مخصوص ورزش که سبک و نوک تیز است )
● ورزش پرتاب نیزه ( که البته در این معنی قبلش the می آید )

نیزه ی غیرجنگی
نیزه ی ساده


کلمات دیگر: