کلمه جو
صفحه اصلی

hedge


معنی : مانع، حصار، پرچین، چپر، راه بند، پرچین ساختن، خاربست درست کردن، از زیر در رفتن، احاطه کردن، طفره زدن
معانی دیگر : (دیواره یا نرده ای که از گیاهان سبز مانند شمشاد درست شده باشد) پرچین، سیبه، دیوارگیاهی، (مجازی) مانع، جلوگیر، رادع، بازدار، جداکن، سواکن، سد، بند، دیوار دفاعی، خط پدآفند، وابسته به یا نزدیک به پرچین، پرچین مانند، پرچینی، چپری، پرچین ساز، نامرغوب، بنجل، درجه ی سه، واخورده، لکنته، فقیرانه، پرچین دار کردن، چپر ساختن، دیوار گیاهی ساختن، (معمولا با: in) مانع ساختن، جلوگیری کردن، دیوار پدافندی ایجاد کردن، (مانند حصار یا پرچین) احاطه کردن، محافظت کردن، (بازرگانی و قمار - با انجام معاملات متعادل کننده از خسارت کاستن یا جلوگیری کردن) دادو ستد تاءمینی کردن، زینهارگری کردن، طفره رفتن، سردواندن، امروز و فردا کردن، تاءخیر و تعلل کردن، (خود را) پنهان کردن، پنهان شدن، سنگر گرفتن، (پشت حصار یا پرچین) خف کردن، خارپشته، اززیر چیزی در رفتن

انگلیسی به فارسی

چپر، خارپشته، پرچین، حصار، راه بند، مانع، پرچین ساختن، خاربست درست کردن، احاطه کردن، طفره زدن، اززیر (چیزی) در رفتن


پرچین، حصار، مانع، چپر، راه بند، پرچین ساختن، خاربست درست کردن، احاطه کردن، طفره زدن، از زیر در رفتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a solid row of bushes, often used to mark a boundary.

- The property is bordered by a hedge of boxwood.
[ترجمه ترگمان] یکی از property در حاشیه درخت boxwood است
[ترجمه گوگل] اموال توسط حصار جعبه چوبی مرز است

(2) تعریف: a means of limiting the extent of possible loss by acting ahead of time to compensate for it.
مشابه: precaution
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hedges, hedging, hedged
(1) تعریف: to protect (risks) against failure by acting ahead of time to compensate for or limit possible loss.

- I hedged my bets at the racetrack.
[ترجمه ترگمان] من با طفره رفتن از شرط های خود در مسابقه راه افتادم
[ترجمه گوگل] من شرط بندی های خود را در مسابقه ای مسابقه دادم
- She hedged the contract with a contingency clause.
[ترجمه ترگمان] اون با یه بند مخصوص قرارداد بسته بود
[ترجمه گوگل] او با قرارداد احتمالی قرارداد را تمدید کرد

(2) تعریف: to enclose or mark off as with a boundary such as a hedge (usu. fol. by in).

- Tall weeds hedged in the playing field on three sides.
[ترجمه ترگمان] علف های بلند قد برافراشته در میدان بازی نشسته بودند
[ترجمه گوگل] علف های هرز حبه در زمینه بازی در سه طرفه
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to avoid commitment to a position or opinion by qualifying or evading; equivocate.
مشابه: equivocate

- When asked for an answer, he hedged, saying that he needed to discuss the matter with his colleagues.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که از او درخواست پاسخ شد، او طفره رفت و گفت که باید در مورد این موضوع با همکاران خود بحث و تبادل نظر کند
[ترجمه گوگل] هنگامی که برای یک پاسخ خواسته شد، او را محاصره کرد و گفت که او باید با همکاران خود بحث کند

• row of bushes forming a fence or boundary; barrier, limit
surround with a hedge; put up a boundary, enclose; evade, avoid
a hedge is a row of bushes along the edge of a garden, field, or road.
if you hedge, you avoid answering a question or committing yourself to something.
a hedge against an unpleasant situation or event is something that you hope will protect you from its effects.
if you hedge your bets, you avoid the risk of losing a lot by supporting more than one person or thing; an informal expression.

مترادف و متضاد

boundary, obstacle, especially one made of plants


Synonyms: barrier, bush, enclosure, fence, guard, hedgerow, hurdle, protection, quickset, screen, shrubbery, thicket, windbreak


avoid, dodge


مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

حصار (اسم)
fort, hag, enclosure, enceinte, fold, barrier, fencing, fence, barracoon, wall, hedge, haw, cramp, kraal, inclosure, paddock

پرچین (اسم)
paling, fence, hedge, haw, riveting, palisade

چپر (اسم)
fence, hedge, wattle

راه بند (اسم)
hedge

پرچین ساختن (فعل)
hedge

خاربست درست کردن (فعل)
hedge

از زیر در رفتن (فعل)
hedge

احاطه کردن (فعل)
envelop, circle, ring, sphere, skirt, beset, hoop, orb, hedge, encircle, beleaguer, hem, corral, encompass, girdle, environ, pale, cincture, circuit, clip, whelm, ensphere, impale, insphere, laager

طفره زدن (فعل)
swerve, dodge, elude, evade, shirk, stall, hedge, dally, wriggle

Synonyms: beat around the bush, be noncommittal, blow hot and cold, cop a plea, cop out, duck, equivocate, evade, flip-flop, fudge, give the run around, hem and haw, jive, pass the buck, prevaricate, pussyfoot, quibble, run around, shilly-shally, shuck, shuffle, sidestep, sit on the fence, stall, stonewall, temporize, tergiversate, tergiverse, waffle


Antonyms: confront, face, meet


enclose


Synonyms: block, border, cage, confine, coop, corral, edge, fence, girdle, hem in, hinder, immure, obstruct, pen, restrict, ring, siege, surround


Antonyms: release


جملات نمونه

give me a direct answer and don't hedge!

به من جواب درست بده و این دست و آن دست نکن.


1. hedge one's bets
دو دوزه زدن،زینهارگری کردن،دادوستد تاـمینی کردن

2. hedge somebody in
محدود کردن،احاطه کردن،دست و پاگیر شدن (برای کسی)

3. hedge someone (or something) about
دست و پای کسی را بستن،احاطه کردن،مانع کار شدن

4. a hedge against inflation
مانعی در برابر تورم

5. a hedge plant
گیاه پرچینی (یا پرچین ساز)

6. a hedge tavern
میخانه ی درجه سه

7. a tall hedge separated our field from the vineyard
یک پرچین بلند کشتزار ما را از تاکستان جدا می کرد.

8. a high stone hedge extended around the garrison
دیواره ی سنگی بلندی دور تا دور پادگان امتداد داشت.

9. our newspaper will never hedge on public matters
روزنامه ی ما هرگز در مورد امور همگانی تعلل نخواهد کرد.

10. the deer jumped over the hedge
آهو از روی چپر پرید.

11. he bought gold in order to hedge against inflation
او برای حفظ خود در برابر تورم،اقدام به خریدن طلا کرد.

12. he remembered that the gods would hedge his family
به خاطر آورد که خدایان از خانواده ی او حراست خواهند کرد.

13. the little girl bobbed down behind the hedge
دخترک پرید پشت پرچین.

14. a line of tanks presented a good defensive hedge
یک صف تانک دیواره ی دفاعی خوبی را تشکیل می داد.

15. To hedge about a partnership of love with control by law would be to destroy its base of trust in one another.
[ترجمه ترگمان]در مورد شراکت عشقی که در قانون عشق با قانون ایجاد می شود، نابود کردن پایگاه و اعتماد به یکدیگر خواهد بود
[ترجمه گوگل]برای محافظت از مشارکت عشق با کنترل توسط قانون، این است که پایه اعتماد آن را از بین ببریم

16. A hedge forms the division between her land and mine.
[ترجمه ترگمان]یک حصار بین زمین و زمین من شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]یک پرچم تقسیم بین سرزمین و معادن خود را تشکیل می دهد

17. She hacked at the hedge with the shears.
[ترجمه ترگمان]با قیچی باغبانی پرچین را هک کرد
[ترجمه گوگل]او با استفاده از قیچی هجوم آورد

18. Along the river bank there is a hedge.
[ترجمه ترگمان]در امتداد ساحل رودخانه یک پرچین وجود دارد
[ترجمه گوگل]در کنار رودخانه، حجاب وجود دارد

19. The garden is surrounded by a hedge in which many small creatures can live.
[ترجمه ترگمان]باغ با پرچینی احاطه شده که بسیاری از موجودات کوچک می توانند زندگی کنند
[ترجمه گوگل]باغ توسط حجاب احاطه شده است که در آن بسیاری از موجودات کوچک می توانند زندگی کنند

20. You can hedge against redundancy or illness with insurance.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید در برابر redundancy یا بیماری با بیمه زندگی کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید در برابر اضافی یا بیماری با بیمه حبس کنید

21. She wanted to cut down the hedge, but her neighbour objected.
[ترجمه ترگمان]می خواست پرچین را قطع کند، اما همسایه اش مخالفت می کرد
[ترجمه گوگل]او می خواست لباس تنگ را بریده، اما همسایه اش اعتراض کرد

22. Buying gold may be a hedge against inflation.
[ترجمه ترگمان]خرید طلا می تواند پرچینی در مقابل تورم باشد
[ترجمه گوگل]خرید طلا ممکن است یک تورم در برابر تورم باشد

A tall hedge separated our field from the vineyard.

یک پرچین بلند کشت‌زار ما را از تاکستان جدا می‌کرد.


The deer jumped over the hedge.

آهو از روی چپر پرید.


A high stone hedge extended around the garrison.

دیواره‌ی سنگی بلندی دورتادور پادگان امتداد داشت.


a hedge against inflation

مانعی در برابر تورم


A line of tanks presented a good defensive hedge.

یک صف تانک دیواره‌ی دفاعی خوبی را تشکیل می‌داد.


a hedge plant

گیاه پرچینی (یا پرچین‌ساز)


a hedge tavern

میخانه‌ی درجه سه


The farm is hedged by thick rosebushes.

پرچین مزرعه از گلهای محمدی انبوهی درست شده است.


A barbed wire fence hedged the entrance.

نرده‌ای از سیم خاردار راه ورود را بسته بود.


He remembered that the gods would hedge his family.

به خاطر آورد که خدایان از خانواده‌ی او حراست خواهند کرد.


Restrictive rules hedged him in on every side.

مقررات دست‌وپا گیر از هر سو او را احاطه کرده بودند.


He bought gold in order to hedge against inflation.

او برای حفظ خود در برابر تورم، اقدام به خریدن طلا کرد.


When asked questions by the police, he kept hedging.

وقتی که پلیس از او پرسش می‌کرد، او مرتب پاسخ‌های نامربوط می‌داد.


Our newspaper will never hedge on public matters.

روزنامه‌ی ما هرگز در مورد امور همگانی بهانه‌جویی نخواهد کرد.


He has hedged his bet by betting on more than one horse.

او با شرط‌بندی روی بیش از یک اسب از خود در مقابل باختن حمایت کرده است (امکان بردوباخت خود را کمتر کرده است).


My factory was hedged about by too much government interference.

دخالت زیاد دولت آزادی عمل کارخانه‌ی مرا مختل کرده بود.


اصطلاحات

hedge one's bets

دو دوزه زدن، زینهارگری کردن، دادوستد تأمینی کردن


hedge someone (or something) about

دست و پای کسی را بستن، احاطه کردن، مانع کار شدن


hedge somebody in

محدود کردن، احاطه کردن، دست‌وپاگیر شدن (برای کسی)


پیشنهاد کاربران

پوشش ریسک - مصون سازی

( در زبان شناسی ) نشانه تردید, ( معادل پیشنهادی آقای علی بهرامی, مترجم کتاب study of language )

طفره رفتن از جواب دادن سوال

پرچین
He jumped over the hedge

شمشادهای کنار خیابان

قیمت اتی ( در معاملات بازار بورس )

پوشش ریسک - پوشش دادن ریسک.
به گونه ای از سرمایه گذاری گفته می شود، که باعث کاهش ریسک سود و زیان پرتفوی سرمایه گذاری می شود. ( تعریف ویکی پدیای فارسی )

در UK
راه بند فلزی یا گیت ورودی فلزی در گاردن جلویی منزل

درب ورودی گاردن که می تواند فرفورژه آیی کوتاه باشد یا چوبی یا پرچین باشد
🏘️🏘️🏘️🏘️🏘️

در زبانشناسی: * نشانه های تردید*
شامل بعضی عبارات مثل sort of, kind of
مثلا وقتی از رنگ چیزی کاملا مطمئن نیستیم میگیم
It is sort of yellow
یعنی با قطعیت در موردش حرف نمیزنیم

مانع ، نرده ، دیواره


کلمات دیگر: