کلمه جو
صفحه اصلی

imprecise


معنی : مبهم، نا درست، غیر دقیق، بی صراحت، غیر صریح
معانی دیگر : نادقیق، سرسری

انگلیسی به فارسی

غیر دقیق، نادرست، بی صراحت، غیر صریح، مبهم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: imprecisely (adv.), impreciseness (n.)
• : تعریف: not exact, accurate, or well-defined; not precise; vague.
متضاد: exact, precise, strict
مشابه: approximate, careless, inaccurate, indefinite, vague

- Due to imprecise measuring, the new cabinet did not fit into the space it was designed for.
[ترجمه سارا] به خاطر اندازه گیری غیر دقیق، کابینت جدید برای آن فضایی که برایش طراحی شده بود مناسب نشد
[ترجمه ترگمان] به خاطر اندازه گیری دقیق، کابینه جدید با فضایی که برای آن طراحی شده بود مناسب نبود
[ترجمه گوگل] با توجه به اندازه گیری دقیق، کابینه جدید در فضای مورد استفاده برای آن طراحی نشده بود

• not precise, inexact, inaccurate
something that is imprecise is not clear or accurate.

مترادف و متضاد

مبهم (صفت)
hazy, involved, involute, obscure, opaque, ambiguous, vague, enigmatic, misty, dim, dusky, esoteric, mysterious, forked, nebular, imprecise

نا درست (صفت)
amiss, foul, false, vicious, dishonest, spurious, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, unfair, crooked, jackleg, impure, phony, phoney, sinister, inconsequent, inconsecutive, untrue, imprecise, inexact, trumped-up

غیر دقیق (صفت)
incorrect, imprecise

بی صراحت (صفت)
imprecise

غیر صریح (صفت)
indefinite, imprecise, non-committal, inexplicit, unintelligible

جملات نمونه

1. "Breach of the peace" is a notoriously imprecise notion.
[ترجمه ترگمان]\"نقض صلح\" یک مفهوم بسیار دقیق است
[ترجمه گوگل]'نقض صلح' یک مفهوم عمیقا نامشخص است

2. She was rather imprecise about the cost of the trip.
[ترجمه ترگمان]او در مورد هزینه سفر دقیق نبود
[ترجمه گوگل]او درباره هزینه سفر به اندازه کافی نادرست بود

3. The figures are imprecise because they're based on a prediction of next year's sales.
[ترجمه ترگمان]این ارقام غیردقیق هستند، زیرا آن ها براساس پیش بینی فروش سال آینده هستند
[ترجمه گوگل]این ارقام نامشخص است زیرا بر اساس پیش بینی فروش سال آینده است

4. The charges were vague and imprecise.
[ترجمه ترگمان]این اتهامات مبهم و نامفهوم بودند
[ترجمه گوگل]اتهامات مبهم و نادرست است

5. Alcohol affects the brain, making speech slurred and imprecise.
[ترجمه ترگمان]الکل بر مغز تاثیر می گذارد و بیان گنگ و غیر دقیق است
[ترجمه گوگل]الکل بر مغز تاثیر می گذارد، سخن گفتن ناخوشایند و نامشخص است

6. The witness's descriptions were too imprecise to be of any real value.
[ترجمه ترگمان]توضیحات شاهدان غیر دقیق بود تا ارزش واقعی بودن را داشته باشد
[ترجمه گوگل]توصیفات شاهد بسیار ارزشمند بود

7. The imprecise nature of the emotions expressed requires the opposition of formal restraint to produce the dynamism necessary to the convincing poem.
[ترجمه ترگمان]ماهیت غیر دقیق احساسات بیان شده، نیاز به مخالفت رسمی برای ایجاد پویایی لازم برای شعر متقاعد کننده دارد
[ترجمه گوگل]ماهیت نادرست احساسات بیانگر نیاز به مخالفت با محدودیت رسمی برای تولید پویایی لازم برای شعر متقاعد کننده است

8. One of the most powerful, though imprecise, ways in which music communicates is by its setting and sustaining a mood.
[ترجمه ترگمان]یکی از قدرتمندترین آن ها، هر چند غیردقیق است، روش هایی که در آن موسیقی ارتباط برقرار می کند، محیط خود را حفظ می کند و حالت خود را حفظ می کند
[ترجمه گوگل]یکی از قدرتمندترین، هر چند نامناسب، شیوهای که در آن موسیقی ارتباط برقرار است، تنظیم آن و حفظ خلق و خوی است

9. The microscopic quantum world is imprecise; it is the domain of Heisenberg uncertainty.
[ترجمه ترگمان]دنیای کوانتومی میکروسکوپی دقیق است؛ این دامنه عدم قطعیت (هایزنبرگ)است
[ترجمه گوگل]جهان کوانتومی میکروسکوپی نامشخص است؛ این دامنه عدم اطمینان هایسنبرگ است

10. The rhythms are very useful, even though quite imprecise.
[ترجمه ترگمان]ریتم های بسیار مفید هستند، حتی اگر دقیقا غیر دقیق باشند
[ترجمه گوگل]ریتم بسیار مفید است، گرچه کاملا نامشخص است

11. The imprecise messages also suggested the bombs were planted by the same cell which targeted north London last week.
[ترجمه ترگمان]پیغام های دقیق همچنین پیشنهاد کردند که بمب ها توسط همان سلولی که هفته گذشته در شمال لندن قرار داشت کار گذاشته شده بود
[ترجمه گوگل]پیام های نامشخص نیز پیشنهاد کردند که بمب ها توسط همان سلول هایی که هفته گذشته در شمال لندن قرار داشتند، کاشته شده بودند

12. But the science of carbon sinks is terrifyingly imprecise, scientists warn.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان هشدار می دهند که اما علم جذب دی اکسید کربن به شکل وحشتناکی غیردقیق است
[ترجمه گوگل]دانشمندان از تخلیه کربن ها به طرز وحشیانه ای نامعلوم هستند، دانشمندان هشدار می دهند

13. His use of language is vague and imprecise.
[ترجمه ترگمان]استفاده او از زبان مبهم و مبهم است
[ترجمه گوگل]استفاده او از زبان مبهم و نامشخص است

14. Rough set is a mathematical approach to study imprecise, uncertain or incomplete information or knowledge.
[ترجمه ترگمان]مجموعه خشنی یک رویکرد ریاضی برای مطالعه دقیق، نامشخص، یا ناقص است
[ترجمه گوگل]مجموعه خشن رویکرد ریاضی برای مطالعه اطلاعات یا دانش نامشخص، نامشخص یا ناقص است

15. Speed matching imprecise makes card printing and membership card making quality declines, may cause material damage.
[ترجمه ترگمان]تطابق سرعت غیر دقیق، چاپ کارت و کارت عضویت باعث کاهش کیفیت می شود، ممکن است باعث آسیب مادی شود
[ترجمه گوگل]سرعت تطبیق نامشخص باعث چاپ کارت و کارت عضویت می شود که باعث کاهش کیفیت می شود و ممکن است باعث آسیب مالی شود


کلمات دیگر: