کلمه جو
صفحه اصلی

jealousy


معنی : حسادت، رشک
معانی دیگر : حسودی، رشکمندی، غیرت، مراقبت، حمیت

انگلیسی به فارسی

حسادت، رشک، حسد، حسودی، غیرت


انگلیسی به انگلیسی

• envy, covetousness, resentment; vigilance, zealousness; intolerance
jealousy is the quality of being jealous.

اسم ( noun )
حالات: jealousies
(1) تعریف: envious or suspicious resentment, as of another's success, good fortune, or good qualities.
مشابه: envy

- He couldn't hide his jealousy when his colleague was awarded the prize.
[ترجمه آناهیتا ایوبی] هنگامی که به همکارش هدیه اهدا شد او نتوانست حسادتش را پنهان کند
[ترجمه ترگمان] وقتی هم کار او جایزه را دریافت کرد نتوانست حسادت خود را پنهان کند
[ترجمه گوگل] هنگامی که همکارش اهدا شد، نمی توانست حسادتش را پنهان کند

(2) تعریف: suspicion or fear of losing another's affection, being betrayed, or being bested in some rivalry.

- His jealousy over his wife's friendships put a strain on their marriage.
[ترجمه ترگمان] حسادت او نسبت به دوستی همسرش فشاری بر ازدواج آن ها وارد آورد
[ترجمه گوگل] حسادت او نسبت به دوستی همسرش موجب فشار بر ازدواج آنها می شود

(3) تعریف: watchfulness in guarding or keeping something.

(4) تعریف: a jealous condition, attitude, or mood.

مترادف و متضاد

حسادت (اسم)
envy, jealousy, heart-burning

رشک (اسم)
envy, jealousy

envy


Synonyms: backbiting, begrudging, covetousness, enviousness, evil eye, green-eyed monster, grudge, grudgingness, jaundiced eye, resentfulness, resentment, spite


جملات نمونه

1. jealousy tormented and kept him awake allnight
حسادت او را رنج داد و همه شب بیدار نگه داشت.

2. jealousy was assigned as the motive for that crime
حسادت به عنوان انگیزه ی آن جنایت قلمداد شد.

3. jealousy was the greatest flaw in his personality
بزرگترین عیب شخصیت او حسادت بود.

4. his jealousy was obvious
حسادت او آشکار بود.

5. the jealousy of his wife was intense
حسادت زن او شدید بود.

6. out of jealousy
به خاطر حسادت

7. out of jealousy he smeared mud all over the neighbor's wall
از روی حسادت به تمام دیوار همسایه گل مالید.

8. he smoldered with jealousy
از زور حسادت می سوخت.

9. her fit of jealousy
غلیان حسادت او

10. she felt that jealousy had corroded her relationship with her husband
احساس می کرد که حسادت رابطه ی او با شوهرش را خراب کرده است.

11. the dirt of jealousy
پلیدی حسادت

12. the spur of jealousy
انگیزه ی حسادت

13. he is incontinent of jealousy and hatred
او قادر به داشتن حسادت و کینه نیست.

14. he is ruled by jealousy
حسادت بر او مسلط شده است.

15. he was crazy with jealousy
حسادت او را دیوانه کرده بود.

16. he was possessed by jealousy
حسادت وجودش را تسخیر کرده بود.

17. she was racked by jealousy
حسادت او را رنج می داد.

18. be eaten up with jealousy (or desire or curiosity)
(عامیانه) سخت دستخوش حسادت (یا میل یا کنجکاوی) شدن

19. he did it out of jealousy
او این کار را از روی حسادت کرد.

20. he is a demon of jealousy and lust
او دیوی است از حسادت و شهوت

21. her success caused her sister's jealousy
موفقیت او رشک خواهرانش را برانگیخت.

22. iago drove him mad with jealousy
آیاگو او را از شدت حسادت به ورطه ی دیوانگی کشاند.

23. there was a tint of jealousy in her remarks
از گفته های او بوی حسادت می آمد.

24. he was imprisoned by his wife's jealousy
او اسیر حسادت زنش بود.

25. hey guard their freedom with stubborn jealousy
آنان با غیرت تمام از آزادی خود پاسداری می کنند.

26. the discovery of her husband's love letters was a fuel for her greater jealousy
کشف نامه های عشقی شوهرش محرک حسادت شدیدتر او شد.

27. His judgement was clouded by jealousy.
[ترجمه ترگمان]داوری او از حسادت تیره گشته بود
[ترجمه گوگل]حکم او توسط حسادت کثیف شد

28. In a fit of insane jealousy he tried to stab her.
[ترجمه ترگمان]با حسادت دیوانه وار سعی کرد به او چاقو بزند
[ترجمه گوگل]او به تنهایی از حسادت دیوانه تلاش کرد تا او را ببوسد

29. Jealousy is a very human failing.
[ترجمه ترگمان]حسادت یک انسان خیلی ضعیف است
[ترجمه گوگل]حسادت یک انسانی بسیار انسانی است

30. It is important to recognize jealousy and to nip it in the bud before it gets out of hand.
[ترجمه ترگمان]مهم است که حسادت را تشخیص دهید و قبل از اینکه از دست برود، آن را در نطفه خفه کنید
[ترجمه گوگل]مهم این است که حسادت را به رسمیت بشناسید و قبل از اینکه از دست خارج شود، آن را درون جوانه بکشید

The jealousy of his wife was intense.

حسادت زن او شدید بود.


Her success caused her sister's jealousy.

موفقیت او رشک خواهرانش را برانگیخت.


He did it out of jealousy.

او این کار را از روی حسادت کرد.


Hey guard their freedom with stubborn jealousy.

آنان با غیرت تمام از آزادی خود پاسداری می‌کنند.


پیشنهاد کاربران

حسود رشک

Jealous = حسود
Jealousy = حسادت
حسادت کردن = be jealous of sombody
مثال :
You know that jealousy is very bad but I'm a jealous , infact , I'm jealous of my brother
شما می دانی که حسادت بد است اما من حسود هستم ، در حقیقت ، من به برادرم حسادت میکنم

حسودی هم می توان عنوان نمود

حسادت

حسادت عشقی

در روانشناسی تکاملی معادل فارسی واژه jealousy ، مفهوم �غیرت ورزی� یا� حسادت زناشویی� می باشد

jealousy ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: حسادت
تعریف: هیجانی منفی در یک رابطۀ سه سویه شامل حسود و محبوب و رقیب که بین حسود و رقیب شکل می گیرد


کلمات دیگر: