hardy

معنی : جسور، دلیر، متهور، بادوام، سر سخت، شکیبا، بردبار، پرطاقت، دلیر نما

معانی دیگر : توماس هاردی (نویسنده ی انگلیسی: 1840-1928)، بی باک، نترس، (در مقابل سرما و خستگی و غیره) پر طاقت، پر توش، پر تاب و توان، رنج پذیر، بی پروا، بی فکر، عجول، (گیاهی که طاقت سرما دارد) سرماپذیر، مقاوم (در برابر سرما)، اسکنه ی فلزتراشی (که دسته ی آن چهارگوش است و در سوراخ چهارگوش سندان hardy hole قرار می گیرد)

انگلیسی به فارسی

هاردی، بادوام، دلیر، جسور، بردبار، سر سخت، پرطاقت، متهور، دلیر نما، شکیبا

دلیر، جسور، مته ور، دلیر نما، پرطاقت، بادوام

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

حالات: hardier, hardiest

• (1) تعریف: able to endure hardship; rugged; courageous.
• مترادف: hearty, robust, rugged, sturdy
• متضاد: delicate
• مشابه: courageous, doughty, mettlesome, plucky, Spartan, spunky, stout, strong, tough, venturesome, vigorous

- hardy mountain climbers

[ترجمه ترگمان] کوهنوردان بی باک
[ترجمه گوگل] کوهنوردان کوه سخت

• (2) تعریف: able to endure or survive harsh weather or adverse conditions; not easily killed.
• مترادف: rugged, sturdy
• متضاد: delicate, tender
• مشابه: hearty, robust, tolerant, tough, vigorous

- a hardy plant

[ترجمه ترگمان] گیاه مقاوم
[ترجمه گوگل] یک گیاه سخت

• strong; brave, bold; robust, sturdy, able to survive or endure unfavorable conditions
people, animals, and plants that are hardy are strong and able to endure difficult conditions.

مترادف و متضاد

جسور (صفت)

wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

دلیر (صفت)

adventurous, brave, courageous, plucky, gallant, bold, chivalric, hardy, intrepid, valorous, doughty, stout-hearted, lion-hearted, manful, pushing

متهور (صفت)

audacious, brave, bold, daring, hardy, intrepid, brash, go-ahead, venturesome, venturous, temerarious

بادوام (صفت)

lasting, tough, evergreen, hardy, bearable, perdurable, pukka, pucka

سر سخت (صفت)

headstrong, dogged, obstinate, tough, tenacious, vivid, vivacious, stubborn, recalcitrant, hardy, enduring, bull-headed, pigheaded, froward, die-hard, refractory, hard-bitten, hard-fought, incompliant, nine-lived, renitent, self-opinionated, stiff-necked, subsistent

شکیبا (صفت)

sturdy, hardy, enduring, tolerant, patient

بردبار (صفت)

meek, hardy, tolerant, patient

پرطاقت (صفت)

hardy, wiry, staminal

دلیر نما (صفت)

hardy

strong, tough

Synonyms: able, able-bodied, acclimatized, brawny, burly, capable, enduring, firm, fit, fresh, hale, hardened, healthy, hearty, hefty, indefatigable, in fine fettle, in good condition, in good shape, inured, lusty, mighty, muscular, physically fit, powerful, resistant, robust, rugged, seasoned, solid, sound, stalwart, staunch, stout, sturdy, substantial, tenacious, unflagging, vigorous, well

Antonyms: feeble, infirm, invalid, sick, tender, unhealthy, weak

جملات نمونه

1. hardy annual

1- گیاه یکساله که طاقت تحمل زمستان را دارد 2- (انگلیس - خودمانی) ورد زبان ها،موضوع روز

2. the hardy boys swam in the lake's icy water

پسران پرطاقت در آب بسیار سرد دریاچه شنا کردند.

3. our soldiers displayed a hardy spirit

سربازان ما روحیه ی تهورآمیزی از خود نشان دادند.

4. These hardy mountain folk seem to thrive on the cold.

[ترجمه ترگمان]این کوه های مرتفع به نظر می رسد که در سرما رشد می کنند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این مرد کوهستانی سخت گیر در حال رشد است

5. A few hardy men broke the ice on the lake and had a swim.

[ترجمه ترگمان]چند مرد بی باک یخ را روی دریاچه می شکستند و شنا می کردند
[ترجمه گوگل]چند مرد هاردی یخ را در دریاچه شکست و شنا کرد

6. A few hardy souls had turned out to watch the hockey game.

[ترجمه ترگمان]چند تن از ارواح مقاوم در حال تماشای بازی هاکی بودند
[ترجمه گوگل]چند روحیه سخت برای دیدن بازی هاکی دیده شد

7. This variety of rose is especially hardy and drought-resistant.

[ترجمه ترگمان]این تنوع به ویژه مقاوم و مقاوم در برابر خشکسالی است
[ترجمه گوگل]این گونه گل رز به ویژه مقاوم و مقاوم به خشکسالی است

8. He admired Canadians as a hardy and determined race.

[ترجمه ترگمان]او کانادایی ها را به عنوان یک مسابقه قوی و مصمم تحسین کرد
[ترجمه گوگل]او کانادایی ها را به عنوان یک نژاد سخت و متعهد تحسین کرد

9. Hardy mosses sometimes pioneer on uncolonized rock surfaces.

[ترجمه ترگمان]هاردی ها گاهی در سطوح سنگی uncolonized پیشرو است
[ترجمه گوگل]گوزن های هاردی گاهی اوقات در سطوح سنگی بدون خاکستری پیش می روند

10. A few hardy souls continue to swim in the sea even in the middle of winter.

[ترجمه ترگمان]چند تن از جان های مقاوم در دریا حتی در وسط زمستان به شنا ادامه می دهند
[ترجمه گوگل]چند روح حیله در دریا حتی در وسط زمستان ادامه دارد

11. The kind of plant is a hardy annual.

[ترجمه ترگمان]این نوع گیاه بسیار مقاوم است
[ترجمه گوگل]نوع گیاه سالم است

12. Parsley is hardy and can be grown outdoors from the spring.

[ترجمه ترگمان]Parsley مقاوم است و می تواند از بهار در فضای باز بزرگ شود
[ترجمه گوگل]جعفری مقاوم است و می توان خارج از منزل از بهار رشد کرده است

13. Dr Hardy was a founder member of the club.

[ترجمه ترگمان]دکتر هاردی یکی از اعضای موسس این باشگاه بود
[ترجمه گوگل]دکتر هاردی عضو موسس این باشگاه بود

14. Jacksonville took Hardy with the second pick, leaving Rice.

[ترجمه ترگمان]Jacksonville او را با وانت دوم به leaving برد و رایس را ترک کرد
[ترجمه گوگل]جکسونویل هاردی را با انتخاب دوم انتخاب کرد و برنج را ترک کرد

Our soldiers displayed a hardy spirit.

سربازان ما روحیه‌ی تهورآمیزی از خود نشان دادند.

The hardy boys swam in the lake's icy water.

پسران پرطاقت در آب بسیار سرد دریاچه شنا کردند.

اصطلاحات

hardy annual

1- گیاه یک‌ساله که طاقت تحمل زمستان را دارد 2- (انگلیس - عامیانه) ورد زبان‌ها، موضوع روز

پیشنهاد کاربران

in good condition
healthy
fit
strong
sturdy
tough
hearty
vigorous

an attractive plant which is very hardy and easy to grow

جان سخت
Hardy means tough––if you're hardy, you don't get tired easily and can endure hardship. People who don't catch cold often attribute this fact to their coming from hardy farming stock.

hardy ( اعتیاد )
واژه مصوب: جان سخت
تعریف: ویژگی فردی که توانایی مقاومت در برابر تغییرات غیرمنتظرۀ زندگی را دارد

کلمات دیگر: