کلمه جو
صفحه اصلی

hallmark


معنی : نشان، انگ
معانی دیگر : (مجازی - نشان یا نماد خوبی و اصالت) انگ، نماد، مهر تضمین، (در اصل) مهر ضمانت (که سابقا به اشیا طلا و نقره ی ساخت انگلیس می زدند و عیار و اصالت جنس را تضمین می کرد)، عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود، نشان عیارکه ازطرف زرگرخانه و دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن

انگلیسی به فارسی

نشان، عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین و زرین گذاشته می‌شود، انگ


انگ، نشان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an official mark or stamp used in England to certify that a gold or silver article meets established standards of purity.

(2) تعریف: any mark used to indicate genuineness or excellence.

(3) تعریف: any feature that serves to distinguish something.
مشابه: feature, stamp

- Innovation is a hallmark of genius.
[ترجمه ترگمان] ابتکار یک نشانه نبوغ است
[ترجمه گوگل] نوآوری یک مشخصه نابغه است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hallmarks, hallmarking, hallmarked
• : تعریف: to stamp or imprint with a mark that certifies purity or confers some distinction.

• official mark or stamp ensuring that a gold or silver item meets a certain standard of quality (british); stamp indicating purity or authenticity; mark indicating good quality; identifying characteristic
stamp with a hallmark; imprint with a stamp to indicate purity or authenticity
a hallmark is the most typical quality or feature of something or someone.
a hallmark is also an official mark put on objects made of precious metals which indicates their value, origin, and quality.

مترادف و متضاد

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

انگ (اسم)
brand, hallmark

symbol, authentication


Synonyms: badge, certification, device, emblem, endorsement, indication, mark, ratification, seal, sign, signet, stamp, sure sign, telltale sign, trademark


جملات نمونه

1. Attention to detail is the hallmark of a fine craftsman.
[ترجمه ترگمان]توجه به جزئیات نشانه یک هنرمند خوب است
[ترجمه گوگل]توجه به جزئیات برجسته یک صنعتگر خوب است

2. One hallmark of a good politician is his ability to influence people.
[ترجمه ترگمان]یکی از نشانه های یک سیاست مدار خوب توانایی او برای نفوذ بر مردم است
[ترجمه گوگل]یکی از نشانه های یک سیاستمدار خوب، توانایی او در نفوذ به مردم است

3. Clear expression is the hallmark of good writing.
[ترجمه ترگمان]بیان روشن نشانه نوشته خوب است
[ترجمه گوگل]واضح است واضح است که نشانه نوشتن خوب است

4. Their performance did not bear the hallmark of European champions.
[ترجمه ترگمان]عملکرد آن ها مشخصه قهرمانان اروپایی را نداشت
[ترجمه گوگل]عملکرد آنها نشانگر قهرمان اروپا نبود

5. It's a technique that has become the hallmark of Amber Films.
[ترجمه ترگمان]این یک تکنیک است که به مشخصه فیلم آمبر تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]این تکنیک است که به عنوان مشخصه Amber Films تبدیل شده است

6. Simplicity is a hallmark of this design.
[ترجمه ترگمان]سادگی نشانه این طراحی است
[ترجمه گوگل]سادگی یک مشخصه این طراحی است

7. Relationships are the hallmark of the mature person. Brian Tracy
[ترجمه ترگمان]زنان نشانه یک آدم بالغ هستند \"ب - - رای - - ان\"
[ترجمه گوگل]روابط شخصیت بالغ است براون تریسی

8. In what would become a hallmark of the next dozen years, the Legislature was seldom able to act on major issues.
[ترجمه ترگمان]در آن چه که در دوازده سال آینده نشانه مشخصه آن بود، مجلس مقنن به ندرت می توانست در مورد مسائل عمده عمل کند
[ترجمه گوگل]مجلس نمایندگان مجلس نمایندگان مجلس شورای ملی را به ندرت می توانست در مسائل مهم عمل کند

9. Waste became a hallmark of consumerism.
[ترجمه ترگمان]ضایعات به صورت شاخص of درآمد
[ترجمه گوگل]زباله تبدیل به یک مشخصه مصرفی شد

10. Flexibility within the classroom, the hallmark of the gifted teacher, must find a place in far more of our schools.
[ترجمه ترگمان]انعطاف پذیری در کلاس، مشخصه معلم با استعداد، باید جایی در بیشتر مدارس پیدا کند
[ترجمه گوگل]انعطاف پذیری در کلاس، مشخصه معلم با استعداد، باید مکان بیشتری را در مدارس ما پیدا کند

11. Even Hallmark is selling bath gels and scented soaps with their cards, for goodness' sakes.
[ترجمه ترگمان]حتی Hallmark هم ژل حمام و صابون های معطر را با کارت های خود به خاطر خوبی به خاطر خدا می فروشند
[ترجمه گوگل]حتی Hallmark فروش ژل حمام و عطر صابون با کارت خود را، برای goodness 'sakes

12. Many said the special effects, a hallmark of director Steven Spielberg, were amazing.
[ترجمه ترگمان]بسیاری گفتند که تاثیرات ویژه، نشانه ای از کارگردان استیون اسپیلبرگ، شگفت انگیز بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد گفتند که جلوه های ویژه، نشانه ای از مدیر استیون اسپیلبرگ، شگفت انگیز بود

13. The hallmark of the industrial revolution has been the slow replacement of the unskilled by the skilled.
[ترجمه ترگمان]مشخصه انقلاب صنعتی، جایگزینی آهسته افراد غیر ماهر توسط افراد ماهر بوده است
[ترجمه گوگل]نشانه انقلاب صنعتی جایگزینی ماهرانه افراد غیر متخصص است

14. A duty to describe is the moral hallmark of the new novel.
[ترجمه ترگمان]وظیفه توصیف مشخصه اخلاقی این رمان جدید است
[ترجمه گوگل]یک وظیفه برای توصیف، مشخصه اخلاقی رمان جدید است

15. Clog dancing is a hallmark of Appalachian culture.
[ترجمه ترگمان]رقص Clog نشانه فرهنگ Appalachian است
[ترجمه گوگل]رقص کلاغ یکی از نشانه های فرهنگ آپالاچی است

Durability and beauty are the hallmarks of Kashan rugs.

دوام و زیبایی از ویژگی‌های عمده‌ی فرش کاشان است.


پیشنهاد کاربران

Typical feature

مشخصه اصلی
ویژگی بارز

ننگ

نشانه بارز

نشانه بارز
مشخصه


خصیصه


مشخص . بارز

ویژگی اصلی

مشخصه

سمبل

مشخصه/نشان بارز

نشانه - نماد - برچسب - زدن انگ به طلا و فلزات برای نشان دادن معیار اونها - مشخصه - ویژگی

شاه علامت ( در بیماری )

There are a few 👉hallmarks👈 of Russian disinformation on social media that make it easy to spot, analysts say

hallmark ( پزشکی )
واژه مصوب: علامت بارز
تعریف: ویژگی یا خصیصۀ ممتازکننده


کلمات دیگر: