کلمه جو
صفحه اصلی

jawbone


معنی : استخوان فک، استخوان ارواره
معانی دیگر : استخوان آرواره، استخوان فک (به ویژه آرواره ی زیرین)، (امریکا: با استفاده از مقام و قدرت و شهرت خود) وادار کردن، فشار آوردن

انگلیسی به فارسی

استخوان ارواره، استخوان فک


شکمبه، استخوان فک، استخوان ارواره


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: any of the bones that compose the jaw, esp. the lower one.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: jawbones, jawboning, jawboned
• : تعریف: (informal) to try to persuade by talk rather than by intimidation.
صفت ( adjective )
مشتقات: jawboning (adj.), jawboning (n.)
• : تعریف: (informal) achieved by or employing persuasion by talk, rather than by command or authority.

• one or both of the bones which form the framework of the mouth, mandible or maxilla
attempt to influence or persuade
a jawbone is the bone in the lower jaw of a person or animal.
bone located in the jaw

مترادف و متضاد

استخوان فک (اسم)
jawbone

استخوان ارواره (اسم)
maxilla, jawbone

جملات نمونه

1. instead of a weapon, david used the jawbone of an ass
حضرت داود به جای اسلحه از آرواره ی الاغ استفاده کرد.

2. The jawbone was our most valuable find/discovery.
[ترجمه ترگمان]استخوان فک مهم ترین اکتشاف \/ اکتشاف ما بود
[ترجمه گوگل]استخوان استخوان ما ارزشمندترین کشف / کشف بود

3. He took hold of the face and jawbone and tried to restore a more normal appearance.
[ترجمه ترگمان]صورت و استخوان آرواره اش را گرفت و سعی کرد حالت عادی تری به خود بگیرد
[ترجمه گوگل]او چهره و فک پایین را گرفت و سعی کرد که یک ظاهر طبیعی تر را بازسازی کند

4. Across the River Esk is a whale's jawbone arch, a reminder of the town's maritime history.
[ترجمه ترگمان]در آن سوی رودخانه Esk استخوان فک وال است که یادآور تاریخ مربوط به دریای مدیترانه است
[ترجمه گوگل]در سراسر رودخانه ایسک یک قوس ناخودآگاه نهنگ است، یادآور تاریخ کشتی دریایی شهر است

5. These gave it the appearance of the half-submerged jawbone of some long-dead behemoth.
[ترجمه ترگمان]اینها به آن ظاهر نیمه فرورفته برخی از behemoth مرده را دادند
[ترجمه گوگل]این ها به ظاهر ناخودآگاه نیمه جغرافیایی بعضی از گوشتخوارهای طولانی جان داد

6. The jawbone felt as cold as a joint of beef in a supermarket deep-freeze.
[ترجمه ترگمان]استخوان فک به سردی یک تکه گوشت گاو در یک سوپرمارکت به شدت یخ زده بود
[ترجمه گوگل]شکمبه به عنوان یک جفت گوشت گوسفند در یخچال سوپر مارکت احساس سردی می شود

7. A tooth socket in the jawbone.
[ترجمه ترگمان]یک سوکت دندان در استخوان فک
[ترجمه گوگل]سوکت دندان در استخوان جمجمه

8. Objective To study stress distribution in jawbone tissues around dental implant under displacement constraints.
[ترجمه ترگمان]هدف مطالعه توزیع تنش در بافت های استخوان فک در اطراف ایمپلنت های دندان پزشکی تحت محدودیت های جابجایی
[ترجمه گوگل]هدف: مطالعه توزیع استرس در بافت های جیوه در اطراف ایمپلنت دندانی تحت محدودیت جابجایی

9. Finding a jawbone of a donkey, he grabbed it and struck down a thousand men.
[ترجمه ترگمان]چون پیدا کردن استخوان آرواره یک خر بود، آن را گرفت و هزار نفر را خورد
[ترجمه گوگل]پیدا کردن استخوان زخمی از یک خر، او آن را برداشت و یک هزار نفر را زخمی کرد

10. Potholers discovered the lower jawbone of the first modern European in 2002 in Pestera cu Oase, the "cave with bones", located in the south-western Carpathians.
[ترجمه ترگمان]potholers استخوان فک پایینی اولین اروپایی مدرن را در سال ۲۰۰۲ در Pestera متر مکعب، \"غار با استخوان\"، که در جنوب غربی Carpathians واقع شده است، کشف کرد
[ترجمه گوگل]Potholers کشف کمر کمر اولین مدرن اروپا در سال 2002 در Pestera cu Oase، غار با استخوان ها، واقع در جنوب غرب Carpathians

11. Finding a fresh jawbone of a donkey, he grabbed it and struck down a thousand men.
[ترجمه ترگمان]چون پیدا کردن استخوان آرواره تازه یک خر بود، آن را گرفت و هزار نفر را خورد
[ترجمه گوگل]پیدا کردن یک استخوان تازه از یک خر، او آن را برداشت و هزار نفر را زخمی کرد

12. When he finished speaking, he threw away the jawbone; and the place was called Ramath Lehi.
[ترجمه ترگمان]وقتی حرف زدن را تمام کرد، استخوان فک را دور انداخت؛ و محل را Ramath می نامیدند
[ترجمه گوگل]وقتی سخنرانی تمام شد، فک و فریاد کشید؛ و محل Ramath Lehi نامیده شد

13. But as our brains grew our jawbone structure changed, leaving us expensively overcrowded mouths.
[ترجمه ترگمان]اما با رشد مغز ما، ساختار استخوان آرواره اش تغییر کرد و ما را به قیمت بسیار پر جمعیت گذاشت
[ترجمه گوگل]اما همانطور که مغزهای ما ساختار استخوانی ما را افزایش داد، ما دهان پر هزینه را ترک کردیم

14. Stop looking at the jawbone as your finish line.
[ترجمه ترگمان]وقتی خط پایان رو تموم می کنی، به استخوان فک نگاه نکن
[ترجمه گوگل]متوقف کردن نگاه به جوش به عنوان خط پایان خود را

Instead of a weapon, David used the jawbone of an ass.

حضرت داود به جای اسلحه از آرواره‌ی الاغ استفاده کرد.


The president's jawboning forced the two sides to return to the negotiation table.

فشار رئیس‌جمهور طرفین را مجبور کرد که دوباره به میز مذاکره باز گردند.


پیشنهاد کاربران

فک زدن،
مغز خوردن

Congresswoman Weintrob jawboned local officials about their responsibilities toward the immigrant community.

استخوان فک



کلمات دیگر: