کلمه جو
صفحه اصلی

brace


معنی : اکولاد، تجدید و احیای روحیه، بند شلوار، تحریک احساسات، پشت بند، بابست محکم کردن، محکم بستن، در مقابل فشار مقاومت کردن
معانی دیگر : محکم کشیدن، (با محکم کشیدن) سفت یا تنگ کردن، بست زدن به، استوار کردن، شمعک زدن به، پشت بند زدن به، پشتاره (پشتواره) زدن، (معماری) شمع، پشتواره، نگهدار، گیره، بادبند، خود را آماده کردن، پیه چیزی را به خود مالیدن، شاداب و سالم کردن، نیرو و تندرستی دادن، تر و تازه کردن، (در مورد هفت تیر و سگ شکاری و حیوان شکار شده و غیره) جفت، زوج، دوتا، (معمولا جمع) وسیله ی تقویت عضوی از بدن (که معمولا با تسمه یا سیم می بندند)، گیره یا هر چیزی که دو چیز را در جای خود نگه دارد، (انگلیس - جمع) بندشلوار (در امریکا می گویند: suspenders)، (با دست و پا) محکم گرفتن، (امریکا - خودمانی) تکدی کردن، طلب وام کردن، ابزار کشش سیم (برای کم کردن آویختگی)، این علامت: }، آکولاد، ابرو، (دریانوردی) طنابی که به دیرک افقی بادبان وصل است (و برای حرکت دادن بادبان به کار می رود)، (با طناب دیرک) بادبان را حرکت دادن، خطابرو، اتل

انگلیسی به فارسی

تحریک احساسات، تجدید و احیای روحیه، بند شلوار، خط ابرو، بابست محکم کردن، محکم بستن، در مقابل فشار مقاومت کردن، اتل


ابرو، اکولاد


بند شلوار، تجدید و احیای روحیه، تحریک احساسات، اکولاد، پشت بند، بابست محکم کردن، محکم بستن، در مقابل فشار مقاومت کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a device that holds things in position, such as a clamp.
مترادف: clamp, holder, vise
مشابه: clasp, clincher, coupling, mount, shore

- The carpenter uses a brace to hold pieces of wood in place while he works.
[ترجمه ترگمان] نجار از یک گیره برای نگهداری قطعات چوب در محل کار خود استفاده می کند
[ترجمه گوگل] نجار با استفاده از یک برس برای نگه داشتن قطعات چوب در محل در حالی که او کار می کند

(2) تعریف: something that supports or steadies, such as a beam in the framework of a building.
مترادف: beam, prop, reinforcement, stanchion, stay, support
مشابه: bracket, buttress, cable, cantilever, mainstay, rib, shore, strut

- This diagonal is the brace for this side of the structure.
[ترجمه ترگمان] این قطر محکم برای این سمت از سازه است
[ترجمه گوگل] این قطر برای این قسمت ساختار است

(3) تعریف: a device used to support an injured part of the body.
مشابه: pad, splint, truss

- I had to wear a knee brace after my injury.
[ترجمه ترگمان] بعد از زخمی هام، مجبور شدم زانو بزنم
[ترجمه گوگل] من مجبور شدم بعد از آسیب زدن به زانو بندازم

(4) تعریف: a tool used for holding and turning wood-boring bits.
مشابه: drill

(5) تعریف: either of a pair of signs { } used to enclose words, quantities, or musical staves to be considered together.
مشابه: bracket, parenthesis

(6) تعریف: a pair.
مترادف: couple, pair

- We spotted a brace of pheasants in the field.
[ترجمه ترگمان] ما یکی از قرقاول ها رو توی زمین پیدا کردیم
[ترجمه گوگل] ما یک فست فود از فیزمان در این زمینه را دیدیم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: braces, bracing, braced
عبارات: brace up
(1) تعریف: to support, hold steady, or strengthen with or as if with a brace.
مترادف: fortify, prop, stay, strengthen, support
مشابه: buttress, clamp, reinforce, shore, shore up, stake, stanchion, truss

- They braced the drooping ceiling with a beam of timber.
[ترجمه ترگمان] آن ها سقف آویزان را با یک تیر چوبی محکم کردند
[ترجمه گوگل] آنها سقف دراز کشیدن را با یک تخته پر از چوب پر کردند

(2) تعریف: to place tightly or firmly.
مشابه: stabilize, steady, tense

- He braced his arms against the doorframe.
[ترجمه ترگمان] دستش را به چارچوب در تکیه داد
[ترجمه گوگل] او دستانش را بر روی قاب درب گذاشت

(3) تعریف: to steady (oneself), as against a force, shock, or disappointment.
مترادف: fortify, steady
مشابه: arm, gird, prepare

- Brace yourself for some bad news.
[ترجمه ترگمان] خودت رو برای یه خبر بد آماده کن
[ترجمه گوگل] برای برخی از اخبار بد خود را بردارید

(4) تعریف: to invigorate or stimulate.
مترادف: energize, invigorate, refresh, revitalize, revive, stimulate
مشابه: fortify

- The chill autumn air braced him.
[ترجمه ترگمان] هوای سرد پاییزی بر او چیره شد
[ترجمه گوگل] هوا سرد پاییز او را بریده بود

• rest, prop; rope on a sailboat; pair, couple
reinforce, strengthen
if you brace yourself for something unpleasant or difficult, you prepare yourself for it.
if you brace a part of your body against something, you press the part of your body against it, to steady yourself or to avoid falling.
if you brace your shoulders or legs, you keep them stiffly in a particular position.
a brace is a metal device fastened to a child's teeth to help them grow straight.
a brace is also a device attached to a person's leg to strengthen or support it.
braces are a pair of straps that people wear over their shoulders to prevent their trousers from falling down.
you can refer to two things of the same kind as a brace.
see also bracing.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مهار - بادبند - مهاربند - بند - بست - تیرتقویت عرضی - پشتبند مایل - بادبستن
[زمین شناسی] مهاربند، باد بند، مهار، بند، بست- تیر تقویت مایل، پشتبند مایل، باد بستن
[ریاضیات] ابرو، آکولاد، آغوشک

مترادف و متضاد

اکولاد (اسم)
accolade, brace

تجدید و احیای روحیه (اسم)
brace

بند شلوار (اسم)
brace, suspender

تحریک احساسات (اسم)
brace

پشت بند (اسم)
support, brace, continuation, sequel, clamp, trailer, fastening, fish

بابست محکم کردن (فعل)
brace

محکم بستن (فعل)
brace, buttress, cinch, frap

در مقابل فشار مقاومت کردن (فعل)
brace

support


Synonyms: arm, band, bar, bearing, block, bolster, boom, bracer, bracket, buttress, cantilever, clamp, girder, grip, guy, lever, mainstay, peg, prop, rafter, reinforcement, rib, shore, skid, splice, splint, staff, stanchion, stave, stay, stirrup, strengthener, strut, sustainer, truss, underpinning, vice


Synonyms: bandage, bind, bolster, buttress, fasten, fortify, gird, hold up, prepare, prop, ready, reinforce, shove, steady, steel, strap, strengthen, support, tie, tighten, uphold


Antonyms: let go, loosen, unfasten


جملات نمونه

1. a brace of hounds
دو سگ تازی

2. a brace of old handguns
یک جفت هفت تیر قدیمی

3. He scored a brace of goals.
[ترجمه ترگمان]او چند گل به ثمر رساند
[ترجمه گوگل]او گل میخورد

4. You had better brace yourself for some bad news.
[ترجمه ترگمان]بهتر است خودت را برای خبر بدی آماده کنی
[ترجمه گوگل]شما برای برخی خبرهای بد بهتر بودید

5. He was recently fitted with a brace for his bad back.
[ترجمه ترگمان]او به تازگی با اتل کمر بد پشتش قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]او اخیرا با بازوهای بد به عقب برگشت

6. My daughter has to wear a brace on her teeth.
[ترجمه ترگمان] دخترم باید یه بسته روی دندون - ش بپوشه
[ترجمه گوگل]دختر من باید بر روی دندانهایش بپوشاند

7. She wore a brace to correct her gappy teeth.
[ترجمه ترگمان]اتل کمر راست می کرد تا دندان های gappy را درست کند
[ترجمه گوگل]او دندان های خود را اصلاح کرد

8. She's been wearing a neck brace since her car crash.
[ترجمه ترگمان]از وقتی که ماشینش تصادف کرده، یه اتل گردن انداخته
[ترجمه گوگل]او پس از سقوط ماشینش، گردنش را پوشانده است

9. He has to wear a brace to correct his bite .
[ترجمه ترگمان]او باید یک گیره برای درست کردن گاز خود داشته باشد
[ترجمه گوگل]او باید برسد تا نیش خود را اصلاح کند

10. The military needs to brace itself for further spending cuts, says McCoy.
[ترجمه ترگمان]مک کوی می گوید که ارتش باید خود را برای کاهش هزینه های بیشتر آماده کند
[ترجمه گوگل]مک کوی می گوید که ارتش باید خودش را برای کاهش بیشتر هزینه ها متمرکز کند

11. Workers used steel beams to brace the roof.
[ترجمه ترگمان]کارگران از تیره ای فولادی برای محکم کردن سقف استفاده کردند
[ترجمه گوگل]کارگران از تیرهای فولادی برای تزیین سقف استفاده می کردند

12. The pilot told passengers and crew to brace themselves for a rough landing.
[ترجمه ترگمان]خلبان به مسافران و خدمه گفت که خود را برای فرود اضطراری آماده کنند
[ترجمه گوگل]خلبان به مسافرین و خدمه گفت که خود را برای فرود خشن آماده می کنند

13. Brace yourself for a new challenge!
[ترجمه ترگمان]خودت رو برای یه مبارزه جدید آماده کن
[ترجمه گوگل]خودتان را برای یک چالش جدید آماده کنید!

14. Our dentist said that Emmy should wear a brace to improve her bite.
[ترجمه ترگمان]دندان پزشک ما گفت که امی باید یک گیره برای بهبود bite استفاده کند
[ترجمه گوگل]دندانپزشک ما گفت که امی باید یک بند انگشتی برای بهبود نیش خود استفاده کند

a brace of old handguns

یک جفت هفت تیر قدیمی


They had braced the electricity post with cables.

شاه تیر برق را با چند سیم کلفت (در جای خود) مهار کرده بودند.


Steel braces to hold up a sagging ceiling.

پشتواره‌های پولادین برای نگهداری سقفی که شکم داده است.


She had already braced herself for her father's criticism.

از پیش خود را برای سرزنش پدرش مهیا کرده بود.


The country was braced for war.

کشور مهیای جنگ بود.


The cool breeze braced the air.

نسیم خنک هوا را تازه و مطبوع کرد.


I took a shower and it braced me up a bit.

دوش گرفتم و تا اندازه‌ای حالم جا آمد.


skin bracer

تر و تازه کننده‌ی پوست (صورت)


a brace of hounds

دو سگ تازی


He can't walk without knee braces.

بدون زانوبند نمی‌تواند راه برود.


Since her teeth were crooked, the doctor put braces in her mouth.

چون دندان‌هایش کج‌و‌کوله بود دکتر دندان‌هایش را سیم گذاشت.


She had worn braces for two years.

دو سال سیم به دندان‌هایش گذاشته بودند.


پیشنهاد کاربران

نگهدارنده

سیم کشی دندان

ارتودنسی دندان

خود را آماده وقوع چیزی کردن
Nancy braced herself for the inevitable arguments.
نانسی خودش را برای یک بحث اجتناب ناپذیر آماده کرد

براکت ارتودنسی

I braced behind the door.
من پشت در ماندم.
من پشت در قابم شدم.

brace
در زمینه ی دندان پزشکی
آراستاری دندان ، دَن آراستاری ، دَن آراستمانی

جفت کردن

Brace for Impact
اماده ی ضربه شدید ( ناشی از تصادف ) باشید.

این جمله میتونه از زبان یک راننده اتوبوس ، قطار یا . . . گفته بشه.

brace against:
If you brace yourself against something or brace part of your body against it, you press against something in order to steady your body or to avoid falling.

to support yourself or a part of your body

تکیه دادن به جایی
تکیه زدن به جایی

To score a 'brace' means that you have scored two goals in a game
www. goal. com

زدنِ دو گل در مسابقه ی فوتبال

ارتودنسی دندان ها
Dental braces
Adult braces
Orthodontics and braces
Metal braces

?? What's the best age to get braces
What to expect when getting braces on top teeth only
Why braces are still a top choice for Straighter teeth

خود را برای چیزی آماده کردن.

مچ بند طبی

در نجاری ابزاری آکولاد مانند می باشد که با حرکت یک سمت آکولاد طرف دیگر در سطح چوبی فشار وارد میشود و در آن سوراخ ایجاد میکند.
معنی دیگر ابزاری در نجاری جهت سوراخ کردن چوب

سیم دندان - ارتودنسی
آتل ( محافظ ) پا و دست

آتل بستن

brace ( ریاضی )
واژه مصوب: آکولاد
تعریف: نمادی به شکل { } که هرگاه در طرفین یک عبارت ریاضی، که معمولاً شامل کروشه است، قرار گیرد، مقصود حاصل آن عبارت است|||متـ . ابرو

۱. ارتودنسی
۲. آتل کوتاه مدت ( اون آتل هایی که برای جراحاته splint نامیده میشه کوتاه مدتا که برای دردهای سطحی هیتن brace )
۳. بادبند، مهاربند ( عمران و سازه )


کلمات دیگر: