کلمه جو
صفحه اصلی

borderline


معنی : سرحد
معانی دیگر : نوارمرزی، خط سرحدی، خط فاصل، حد، روی مرز، بینابین، حد واسط، میان، نه این و نه آن، مبهم، حد barbed wire was stretched along the borderline سیم خاردار در راستای مرز کشیده شده بود روی مرز، مبهم the narrow borderline between laughter and tears مرز باریک بین خنده و اشک

انگلیسی به فارسی

روی مرز، بینابین، حد واسط، میان، نه این و نه آن، مبهم


نوارمرزی، خط سرحدی، خط فاصل، حد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: at or near a boundary.
مترادف: bounding, contiguous, fringing, verging
مشابه: border, frontier, marginal, neighbor, peripheral

(2) تعریف: not quite fitting into a well-defined category; doubtful.
مترادف: doubtful, marginal, uncertain
مشابه: liminal, possible

- He is a borderline psychotic.
[ترجمه ترگمان] اون یه روانی خیلی روانی - ه
[ترجمه گوگل] او روانپریشی مرزی است

• on the edge, approaching the limit; questionable; on the border between to areas
limit, boundary
you use borderline to say that something is only just acceptable as a member of a particular class or group.
the borderline between two conditions or qualities is the division between them.
line which indicates the boundary between two countries

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خط حاشیه - خط راهبر - خط راهنما - خط کنار
[ریاضیات] خط مرزی

مترادف و متضاد

inexact


سرحد (اسم)
border, bound, abutment, boundary, frontier, butting, demarcation line, borderline, boundary line, bourn, bourne

Synonyms: ambiguous, ambivalent, doubtful, dubitable, equivocal, indecisive, indefinite, indeterminate, marginal, open, problematic, uncertain, unclassifiable, unclear, undecided, unsettled


Antonyms: certain, definite, exact, sure


جملات نمونه

the narrow borderline between laughter and tears

مرز باریک بین خنده و اشک


1. the narrow borderline between laughter and tears
مرز باریک بین خنده و اشک

2. barbed wire was stretched along the borderline
سیم خاردار در راستای مرز کشیده شده بود.

3. In borderline cases, the student's coursework is considered, as well as exam grades.
[ترجمه ترگمان]در موارد مرزی، coursework دانش آموز به عنوان نمرات امتحانی در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]در موارد مرزی، کارهای دانشجویی در نظر گرفته شده است، و همچنین نمرات امتحان

4. After the exams, the teacher gave all borderline cases a spoken test.
[ترجمه ترگمان]بعد از امتحان، معلم همه موارد مرزی را امتحان کرد
[ترجمه گوگل]پس از امتحان، معلم تمام موارد مرزی را یک آزمون سخن گفت

5. I was on the borderline between a first- and a second-class degree.
[ترجمه ترگمان]من بین یک درجه اول و درجه دو در مرز بودم
[ترجمه گوگل]من در محدوده بین درجه اول و درجه دوم قرار داشتم

6. She slipped over the borderline into sleep.
[ترجمه ترگمان]دوباره به خواب رفت
[ترجمه گوگل]او بیش از حد مرزی به خواب رفت

7. She's on the borderline between a first - and second - class honours degree.
[ترجمه ترگمان]او در مرز بین درجه اول و درجه دو درجه دو قرار دارد
[ترجمه گوگل]او در مرز بین درجه اول و درجه دوم افتخار است

8. She was a borderline candidate.
[ترجمه ترگمان]او یک نامزد مرزی بود
[ترجمه گوگل]او یک نامزد مرزی بود

9. The borderline between friendship and intimacy is often hard to define.
[ترجمه ترگمان]تعریف مرز بین دوستی و صمیمیت اغلب دشوار است
[ترجمه گوگل]مرز بین دوستی و صمیمیت اغلب دشوار است

10. Particularly during successful long-term participant observation, the borderline between overt and covert recording can become blurred and quite difficult problems emerge.
[ترجمه ترگمان]به خصوص در طی یک مشاهده مشارکتی بلند مدت، مرز بین ثبت پنهان و مخفی می تواند مبهم و مشکلات بسیار دشواری ایجاد شود
[ترجمه گوگل]خصوصا در طول مشاهده موفقیتآمیز شرکت کننده در دراز مدت، مرز بین ضبط آشکار و پنهانی ممکن است تار شود و مشکلات بسیار دشوار ظاهر شوند

11. Johnson's arguments range from ridiculous to borderline slander.
[ترجمه ترگمان]بحث های جانسن از تهمت و افترا درهم و برهم است
[ترجمه گوگل]استدلال جانسون از خشونت مضحک به مرز محدود است

12. The communal borderline between Chouilly and Cramant slices through the middle of these slopes, the higher vines belonging to Chouilly.
[ترجمه ترگمان]مرز مشترک میان Chouilly و Cramant در وسط این دامنه ها، the بالاتر متعلق به Chouilly بود
[ترجمه گوگل]مرز جمعی بین چویللی و کرمانت از طریق وسط این دامنه ها، انگورهای بالاتر متعلق به Chouilly است

13. Meanwhile the borderline case is important in understanding the complexity of primary signal systems.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، مساله مرزی در درک پیچیدگی سیستم های سیگنال اولیه مهم است
[ترجمه گوگل]در عین حال پرونده مرزی در درک پیچیدگی سیستم های سیگنال اصلی مهم است

14. Moderators may request, in borderline cases, and otherwise at their discretion to see student's marked coursework assignments.
[ترجمه ترگمان]moderators ممکن است درخواست، در موارد مرزی، و در غیر این صورت به صلاحدید خود برای دیدن تکالیف نوشتاری دانش آموز، درخواست دهند
[ترجمه گوگل]مدیران می توانند در پرونده های مرزی و در غیر این صورت از نظر اختیارات خود برای دیدن کارهای مشخص شده دانشجویان، از آنها درخواست کنند

15. Lower rates can help some borderline borrowers qualify for loans.
[ترجمه ترگمان]نرخ های پایین می تواند به برخی وام گیرندگان مرزی کمک کند که واجد شرایط وام هستند
[ترجمه گوگل]نرخ پایین تر می تواند کمک به برخی از وام گیرندگان مرزی واجد شرایط برای وام

Barbed wire was stretched along the borderline.

سیم خاردار در راستای مرز کشیده شده بود.


پیشنهاد کاربران

مرزی

بینابینی، حد مرزی

( روانشناسی ) اختلال شخصیت مرزی

[عامیانه] بفهمی نفهمی .


کلمات دیگر: