کلمه جو
صفحه اصلی

simplification


معنی : تسهیل، ساده سازی
معانی دیگر : ساده گردانی، مختصر سازی

انگلیسی به فارسی

ساده‌سازی، سادگی، آسان‌سازی، آسانی، تسهیل


ساده سازی، تسهیل


انگلیسی به انگلیسی

• act of making less complex; act of making plainer; act of making easier
a simplification is the thing that you produce when you make something simpler.
simplification is also the act of making something simpler.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] ساده سازی
[زمین شناسی] اختصار، ساده سازی - یکی از روشهای جنرالیزه کردن کارتوگرافیک که با تعیین ویژگیهای مهم دادهها، حذف جزییات غیر مهم و نگهداری ویژگیهای مهم سروکار دارد.
[ریاضیات] ساده کردن، ساده سازی، مختصر سازی، ساده گردانی

مترادف و متضاد

تسهیل (اسم)
predigestion, simplification

ساده سازی (اسم)
reduction, simplification

جملات نمونه

1. Like any such diagram, it is a simplification.
[ترجمه ترگمان]مانند هر نمودار، این یک ساده سازی است
[ترجمه گوگل]مانند هر نمودار چنین است، ساده سازی است

2. These figures are a simplification. The real situation is much more complicated than this.
[ترجمه ترگمان]این ارقام ساده سازی هستند وضعیت واقعی خیلی پیچیده تر از وضعیت فعلی است
[ترجمه گوگل]این ارقام ساده هستند وضعیت واقعی بسیار پیچیده تر از این است

3. Everyone favours the simplification of court procedures.
[ترجمه ترگمان]همه از ساده سازی روش های دادگاهی بهره می برند
[ترجمه گوگل]همه از ساده سازی رویه های دادرسی حمایت می کنند

4. What she said was a useful simplification of the theory.
[ترجمه ترگمان]چیزی که او گفت ساده سازی مفید نظریه است
[ترجمه گوگل]آنچه او گفت، ساده سازی این نظریه بود

5. Complaints have led to simplification of the rules.
[ترجمه ترگمان]شکایت ها، منجر به ساده سازی این قوانین شده اند
[ترجمه گوگل]شکایات به ساده سازی قوانین منجر شده است

6. Multi-employer bargaining makes for simplification of effort in that separate contracts do not have to be negotiated with each individual employer.
[ترجمه ترگمان]چانه زدن چند کارفرما برای ساده سازی تلاش در آن قراردادهای جداگانه، نیازی به مذاکره با هر کارفرمای خصوصی ندارد
[ترجمه گوگل]چانه زنی چند کارفرما برای ساده سازی تلاش می کند در آن قراردادهای جداگانه نباید با هر کارفرمای فرد مذاکره شود

7. In one sense it is a simplification, but also it is a clarification which is intended to provide understanding and prediction.
[ترجمه ترگمان]این یک ساده سازی است، اما همچنین یک شفاف سازی است که به منظور فراهم کردن درک و پیش بینی در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]به یک معنا، این یک ساده سازی است، اما این یک توضیح است که در نظر گرفته شده برای ارائه درک و پیش بینی است

8. Above all, war inspires the simplification of normal complexities into the heroism of folklore.
[ترجمه ترگمان]مهم تر از همه، جنگ، ساده سازی پیچیدگی های طبیعی را به قهرمانی فولکلور می بخشد
[ترجمه گوگل]بالاتر از همه، جنگ الهام بخش ساده سازی پیچیدگی های طبیعی به قهرمانی فولکلور است

9. Is simplification as a pedagogic strategy inconsistent with the principles of a communicative approach to language teaching?
[ترجمه ترگمان]آیا ساده سازی به عنوان یک استراتژی pedagogic با اصول یک رویکرد ارتباطی برای آموزش زبان متناقض است؟
[ترجمه گوگل]آیا ساده سازی به عنوان یک استراتژی آموزشی است که متناقض با اصول یک رویکرد ارتباطی به آموزش زبان است؟

10. Adams soon realized that a simplification of the Evershed plan was not only necessary but also feasible.
[ترجمه ترگمان]آدامز به زودی دریافت که ساده سازی طرح Evershed نه تنها ضروری است بلکه عملی نیز می باشد
[ترجمه گوگل]آدامز به زودی متوجه شد که یکپارچگی طرح Evershed نه تنها ضروری است، بلکه امکان پذیر است

11. For now, at least, the cause of tax simplification seems to have been captured by the far right.
[ترجمه ترگمان]اکنون به نظر می رسد که به نظر می رسد که دلیل ساده سازی مالیات در سمت راست ثبت شده باشد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، حداقل، علت ساده سازی مالیات، به نظر می رسد که از طرف راست دستگیر شده است

12. It is a simplification to banish all but the principal actors from the international stage.
[ترجمه ترگمان]این یک ساده سازی برای حذف همه بازیگران اصلی از صحنه بین المللی است
[ترجمه گوگل]این یک اقدام ساده برای از بین بردن همه، اما بازیگران اصلی از مرحله بین المللی است

13. What they get from infomercials is simplification in administration, collection and sales.
[ترجمه ترگمان]چیزی که از infomercials دریافت می کنند ساده سازی در مدیریت، جمع آوری و فروش است
[ترجمه گوگل]آنچه که از تبلیغات بیرونی دریافت می شود ساده سازی در مدیریت، جمع آوری و فروش است

14. This simplification is achieved through the aggregation of attainment target assessments into profile components, and into results on each subject.
[ترجمه ترگمان]این ساده سازی از طریق تجمیع ارزیابی های هدف دستیابی به مولفه های پروفایل و در نتیجه در هر سوژه به دست می آید
[ترجمه گوگل]این ساده سازی از طریق جمع آوری ارزیابی هدف دستیابی به اجزای نمایه و نتایج بر روی هر موضوع به دست می آید

پیشنهاد کاربران

ساده سازی
مختصر سازی

ساده سازی

ساده بودن
ساده کار کردن

ترازنامه

مترادف با reduction, elimination, clear
زدودن، حذف، کاهش


کلمات دیگر: