کلمه جو
صفحه اصلی

snick


معنی : چفت، قسمت، کشیدن، گره زدن، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، بحرکت اوردن سهم
معانی دیگر : فرورفتگی کوچک، دندانه، دندانچه، (بازی کریکت) با لبه ی چوگان زدن، رجوع شود به: click

انگلیسی به فارسی

جز چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، گره زدن، چفت کردن، چفت، کشیدن، به حرکت آوردن سهم، قسمت


خرگوش، چفت، قسمت، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، گره زدن، کشیدن، بحرکت اوردن سهم


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: snicks, snicking, snicked
(1) تعریف: to nick, snip, or cut slightly.

(2) تعریف: to strike sharply; rap.

(3) تعریف: to cause (a latch, trigger, or the like) to click.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a clicking sound.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a small nick or cut.
مشابه: chip

(2) تعریف: a clicking sound.

• small cut, nick
cut or nick

مترادف و متضاد

چفت (اسم)
snap, latch, hasp, lid, fastening, fastener, doorknob, trellis, snick, holdfast

قسمت (اسم)
detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

کشیدن (فعل)
trace, figure, heave, string, stretch, drag, pluck, draw, haul, weigh, pull, avulse, drain, strap, lave, suffer, subduct, thole, shove, chart, plot, experience, lengthen, hale, drawl, entrain, evulse, snick, magnetize, trawl

گره زدن (فعل)
knot, loop, truss, tie, ruffle, cadge, knit, twitch, snick, twitch grass

چفت کردن (فعل)
snap, fasten, latch, hasp, slot, snick

جزء چیزی را بریدن (فعل)
snick

ضربت سریع زدن (فعل)
snick

به حرکت اوردن سهم (فعل)
snick

جملات نمونه

1. I snicked my finger on the sharp knife.
[ترجمه ترگمان]انگشتم را روی چاقو تیز کردم
[ترجمه گوگل]من انگشت خود را بر روی چاقوی تیز غرق کردم

2. Carlton snicked the ball low and fast to Lynch's right.
[ترجمه ترگمان]کارلتون توپ را آهسته و سریع به سمت راست لینچ حرکت می دهد
[ترجمه گوگل]کارلتون توپ را به سمت راست و لینچ انداخت

3. Snicking through St Mary's, a sharpish left-hander with an odd camber and change of surface.
[ترجمه ترگمان]snicking در سنت مری، یک sharpish چپ - hander با an عجیب و تغییر سطح
[ترجمه گوگل]Snicking از طریق سنت مری، چپ دست راست با عجیب و غریب عجیب و غریب و تغییر سطح

4. New desk was snicked badly.
[ترجمه ترگمان]میز جدید خیلی بد بود
[ترجمه گوگل]میز نیویورکی خیلی بد بود

5. He heard a bolt snick as it was pulled back.
[ترجمه ترگمان]صدای چفت دری را شنید که به عقب کشیده شد
[ترجمه گوگل]او شنیده بود که آن را عقب کشید

6. The world's deliverer may snick off my head or give me to her dragons as a savory.
[ترجمه ترگمان]نجات دهنده جهان می تواند ذهنم را از ذهن جدا کند و یا من را به عنوان یک غذای خوش مزه به او تحویل دهد
[ترجمه گوگل]فرستنده جهان ممکن است از سر من سرخ شود و یا به اژدهای او به عنوان یک خوشمزه به من بدهد

7. Pull attacking tactics is quick attack hits a law to cope with snick kind the main tactics that makes a way.
[ترجمه ترگمان]حمله به تاکتیک حمله سریع به یک قانون برخورد می کند تا با این نوع تاکتیک های اصلی مقابله کند
[ترجمه گوگل]تاکتیک های حمله ای را کشف کنید حمله سریع به یک قانون برای مقابله با نوعی خرگوش، تاکتیک های اصلی است که باعث می شود یک راه


کلمات دیگر: