کلمه جو
صفحه اصلی

frenzied


معنی : از جا در رفته، شوریده، اشفته، عصبانی، دیوانه وار، اتشی
معانی دیگر : دیوانه وار، شوریده، اشفته، از جا در رفته

انگلیسی به فارسی

دیوانه وار، شوریده، اشفته، از جا در رفته


دیوانه وار، شوریده، از جا در رفته، اتشی، اشفته، عصبانی


انگلیسی به انگلیسی

• crazed, violently agitated, wildly excited
frenzied actions are wild, excited, and uncontrolled.

مترادف و متضاد

از جا در رفته (صفت)
mad, berserk, frenzied, short-tempered

شوریده (صفت)
crazy, berserk, frenzied, distraught, frenetic, phrenetic, horn-mad

اشفته (صفت)
upset, disturbed, disordered, berserk, messy, disheveled, frenzied, frenetic, phrenetic, turbulent, garbled, frantic, vexatious, tumultuary

عصبانی (صفت)
mad, feisty, furious, choleric, nervy, frenzied, short-tempered, frenetic, wrathful, nervous, pelting, huffy, maniac, frantic, high-strung, horn-mad, horn-red, red-hot, huffish, wreakful

دیوانه وار (صفت)
frenzied, maniac, demoniac, demoniacal

اتشی (صفت)
furious, frenzied, frenetic, frantic, ignescent

uncontrolled


Synonyms: agitated, berserk, convulsive, corybantic, delirious, distracted, distraught, excited, feverish, frantic, frenetic, furious, hysterical, mad, maniacal, nuts, rabid, wild


Antonyms: calm, controlled


جملات نمونه

1. the guards' frenzied attack
حمله ی جنون آمیز افراد گارد

2. Two teenagers carried out a frenzied attack on a local shopkeeper.
[ترجمه ترگمان]دو نوجوان یک حمله دیوانه وار به یک مغازه دار محلی انجام دادند
[ترجمه گوگل]دو نوجوانان یک حمله خرابکارانه به یک مغازه دار محلی انجام دادند

3. A wave of frenzied buying pushed the index up 13 points.
[ترجمه ترگمان]موجی از خرید جنون آمیز، شاخص را ۱۳ امتیاز بالا برد
[ترجمه گوگل]موجی از خرید دیوانه کننده این شاخص را 13 امتیاز افزایش داد

4. She was murdered in a frenzied knife attack.
[ترجمه ترگمان] اون توی یه حمله عصبی کشته شد
[ترجمه گوگل]او در یک حمله چاقو وحشت زده به قتل رسید

5. A woman was stabbed to death in a frenzied attack on her home tonight.
[ترجمه ترگمان]یه زن دیشب با یه حمله دیوانه وار تو خونه کشته شد
[ترجمه گوگل]یک خانم امشب در یک حمله بی رحمانه به خانه اش کشته شد

6. The dog jumped at the intruder with frenzied barks.
[ترجمه ترگمان]سگ با خشم پارس می کند و پارس می کند
[ترجمه گوگل]این سگ با مزاحمان مشتاقانه وارد مزرعه شد

7. The man was stabbed to death in a frenzied attack.
[ترجمه ترگمان]اون مرد با یه حمله دیوانه وار کشته شد
[ترجمه گوگل]این مرد در یک حمله مبهوت شده به قتل رسید

8. The office was a scene of frenzied activity this morning.
[ترجمه ترگمان]این دفتر امروز صبح یک صحنه پر جنب و جوش بود
[ترجمه گوگل]این دفتر صبح امروز یک صحنه فعالیت دیوانه کننده بود

9. Was this enough reason to encourage such frenzied attacks?
[ترجمه ترگمان]آیا این دلیل کافی برای تشویق چنین حملات دیوانه وار بود؟
[ترجمه گوگل]آیا این دلیل کافی برای تشویق حملات مضحک بود؟

10. I found the film's final frenzied violence detestable.
[ترجمه ترگمان]من آخرین خشونت دیوانه وار فیلم را نفرت آور یافتم
[ترجمه گوگل]من نهایت خشنودی نهایی فیلم را پیدا کردم

11. The result was a frenzied rush for consumer goods, both for their own sake and as a hedge against inflation.
[ترجمه ترگمان]نتیجه هجوم دیوانه وار برای کالاهای مصرفی، هم به خاطر خود و هم به عنوان پرچینی در برابر تورم بود
[ترجمه گوگل]نتیجه یک عجله وحشتناک برای کالاهای مصرفی بود، هر دو به خاطر خود و به عنوان محافظت در برابر تورم

12. Many of the deals struck in this frenzied atmosphere are sure to go sour eventually, sending more companies to the brink.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از معاملات انجام شده در این جو دیوانه وار، در نهایت منجر به ترش شدن می شود، و شرکت های بیشتری را به مرز اعزام می کند
[ترجمه گوگل]بسیاری از معاملات در این فضای بی نظیر اتفاق می افتد، مطمئنا در نهایت ذرت می شود، و شرکت های بیشتری را به سمت بازار می فرستند

13. This led to frenzied buying orders.
[ترجمه ترگمان]این باعث شد که از دستورها دیوانه وار استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]این منجر به سفارشات خرید فریبنده شد

14. Caught in frenzied downsizing, Dan joined the legions of independent consultants.
[ترجمه ترگمان]دن پس از گرفتار شدن در اندازه خود گروهی از مشاوران مستقل را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]دن به دلیل کم و کاستی ناامید شد، دن به لژیون مشاوران مستقل پیوست

پیشنهاد کاربران

شیدا - مجنون در عشق

آشفته

برآشفته

بسیار زیاد، شدید
intense



بی رویه


کلمات دیگر: