کلمه جو
صفحه اصلی

cinder


معنی : خاکستر، زغال نیم سوز، خاکستر کردن، سو زاندن
معانی دیگر : (در کوره ی فلزکاری) تفاله ی سنگ معدنی، سرباره ی کوره ی بلند، روباره، (آتشفشان) گدازه ی سفت شده، سخت گدازه، زغاله، (چوب یا زغال و غیره) نیم سوز، سوخته (ولی خاکستر نشده)، (در آتش خاموش و غیره) ذرات نیم سوخته، خاکه، زغال سوزان (ولی بدون شعله)، زغال گرفته، زغال سرخ، (در جمع) خاکستر، خاکستر زغال یا چوب، (نادر) نیمسوز کردن، زغال کردن، (با زغال و چوب نیم سوز) پوشاندن

انگلیسی به فارسی

زغال نیم‌سوز، خاکستر، خاکستر کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small piece of partially burned wood, coal, or the like that can burn further but without a flame.
مترادف: ash
مشابه: clinker, coal, ember, scoria, slag, spark

- We threw water over the campfire cinders before we went on our hike.
[ترجمه ترگمان] قبل از این که به پیاده روی مان برویم، آب را روی آتش بخاری پرت کردیم
[ترجمه گوگل] قبل از رفتن به پیاده روی ما آب بیش از آتش سوزی های غرق شد

(2) تعریف: (pl.) any of various residues of burning, such as ashes, slag, or volcanic lava.
مترادف: ashes
مشابه: lava, remains, residue, scoria, slag, soot

- After the house fire, they searched among the cinders for anything of value.
[ترجمه ترگمان] بعد از آتش سوزی خانه، آن ها در میان خاکستر و خاکستر چیزی جستجو کردند
[ترجمه گوگل] پس از آتش سوزی خانه، آنها را برای هر چیزی از ارزش مورد جستجو قرار دادند
- Bits of lava spewed into the air may solidify and become cinders.
[ترجمه ترگمان] تکه های گدازه در هوا به هوا رفت و خاکستر شدند و خاکستر شدند
[ترجمه گوگل] بیت های گدازه ای که به هوا می ریزند، می توانند به یکدیگر متصل شوند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cinders, cindering, cindered
• : تعریف: to scatter cinders on, usu. to improve traction for vehicles or pedestrians.

- I cindered my driveway before the storm.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه طوفان بیاد جلوی خونه ام رو گرفتم
[ترجمه گوگل] من قبل از طوفان مسیر راهم را زدم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cinderlike (adj.), cindery (adj.)
• : تعریف: to scatter cinders on a road, walkway, or the like.

• ash, ember, small piece of burnt wood or coal
cinders are the pieces of material that are left after wood or coal has burned.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] سرباره، تفاله ،شلاکه ،زینتر،زغال نیم سوز،خاکستر کردن، اخگر اخگر :قطعه ای از سنگ آتشفشانی حفره دار است که وقتی گدازه گازدار مذاب بسطح زمین رسیده و همانند آبشار سرد می شود، تشکیل می شود.

مترادف و متضاد

خاکستر (اسم)
ash, cinder, slag

زغال نیم سوز (اسم)
cinder

خاکستر کردن (فعل)
cinder, incinerate

سوزاندن (فعل)
cinder, bite, burn, cauterize, corrode, cremate, scorch, inflame, incinerate, sear, stunt

hot ash


Synonyms: clinker, ember, hot coal, soot


جملات نمونه

1. burn to a cinder
سوزاندن و سیاه یا زغال کردن،(غذا را) سوزاندن

2. fatima burned the food to a cinder
فاطمه خوراک را سوزاند (زغال کرد).

3. The cakes were burnt to a cinder.
[ترجمه ترگمان]کیک به خاکستر تبدیل شده بود
[ترجمه گوگل]کیک ها به یک ماده سمی سوخته شدند

4. I like my steak burnt to a cinder on the outside and blood red and juicy inside.
[ترجمه ترگمان]من گوشت my رو از اون بیرون و قرمز و آبدار که توش پر از خون بود رو دوست دارم
[ترجمه گوگل]من می خواهم استیک من را به یک ذره در خارج و خون قرمز و آبدار در داخل سوخته

5. The cake was burnt to a cinder.
[ترجمه ترگمان]کیک به خاکستر تبدیل شده بو
[ترجمه گوگل]کیک به یک نوشابه سوخته شد

6. The ball clanks off the rim like a cinder block; an ugly afterthought of a shot attempt.
[ترجمه ترگمان]گلوله مثل یک بلوک سیمانی از لبه the بیرون آمد
[ترجمه گوگل]توپ از لبه مانند یک بلوک سیلندر خم می شود؛ یک نتیجه پس زشت از یک تلاش شات

7. Rusted metal, bits of concrete and cinder block, patches of burnt, weedy turf.
[ترجمه ترگمان]فلز ساخته شده از فلز، تکه های بتون و خاکستر، لکه های خاکستر و علف خشک
[ترجمه گوگل]ریزش فلز، بیت های بتن و بلوک سدیم، تکه های سوزانده شده، چمنزار علفی

8. Cinder blocks have closed up the door and windows.
[ترجمه ترگمان]ساختمان cinder، درها و پنجره ها را بسته
[ترجمه گوگل]بلوک های سیلندر درب ها و پنجره ها را بسته اند

9. Follow the cinder path through the caravan park until you reach a surfaced road.
[ترجمه ترگمان]تا وقتی که به یه جاده دی گه برسی، از راه خروج از پارک عبور کن
[ترجمه گوگل]مسیر عبور و مرور از طریق پارک کاروان را دنبال کنید تا زمانی که به یک جاده رو آورید

10. His bookshelves were plywood and cinder blocks.
[ترجمه ترگمان] قفسه کتاب ها دوتا بلوک سیمانی و خاکستر بود
[ترجمه گوگل]قفسه های کتاب او بلوک های تخته سه لا و گرده بود

11. The room is maybe six feet square, with cinder block walls.
[ترجمه ترگمان]اتاق شاید شش متر مربع با دیواره ای سیمانی باشه
[ترجمه گوگل]اتاق ممکن است شش فوت مربع، با دیوار بلوک سدیم

12. It uses the ground's grass areas and cinder track for training.
[ترجمه ترگمان]این کشور از مناطق چمن و جاده cinder برای آموزش استفاده می کند
[ترجمه گوگل]از مناطق چمنزار زمین و مسیر سیندرت برای آموزش استفاده می کند

13. Three small houses, made of painted cinder block and aluminum, faced the hotel from across the street.
[ترجمه ترگمان]سه خانه کوچک که از آجر فرش شده و آلومینیوم ساخته شده بودند روبروی هتل روبروی هتل قرار داشتند
[ترجمه گوگل]سه خانه کوچک، ساخته شده از بلوک سنتز رنگی و آلومینیوم، از سراسر خیابان به هتل آمده است

14. Seeing from the performance of the Chinese cinder star in successive Olympic game, Undoubtedly, the heel-and-toe walking sport is our country farmland advantage in the path item.
[ترجمه ترگمان]بدون شک، مشاهده عملکرد ستاره دریایی چین در مسابقات پی درپی المپیک، بدون شک، ورزش پیاده روی پاشنه پا و پا پا از مزیت زمین های کشاورزی کشور ماست
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد از عملکرد ستاره گرانیت چینی در بازی های المپیک پیروزی، بدون شک، ورزش پیاده روی پاشنه پا و پهلو، مزیت زمین کشاورزی کشور ما در مورد مسیر است

15. So they find a big, old cinder block and pitch it over the side.
[ترجمه ترگمان]به همین خاطر یه بلوک سیمانی قدیمی پیدا کردن و از کنارش رد میشه
[ترجمه گوگل]بنابراین آنها یک بلوک بزرگ و قدیمی سیلندر پیدا می کنند و آن را به طرف دیگر می کشانند

Fatima burned the food to a cinder.

فاطمه خوراک را سوزاند (زغال کرد).


اصطلاحات

burn to a cinder

سوزاندن و سیاه یا زغال کردن، (غذا را) سوزاندن


پیشنهاد کاربران

پوکه ساختمانی، که در ساختمان سازی بکار میرود.
پوکه. صنعتی که به صورت گلوله های کوچک بوده و عموما در ساختمان سازی و برخی کاربردهای دیگر استفاده میشود

در نقش فعل . . خاکستر پاشیدن


کلمات دیگر: