کلمه جو
صفحه اصلی

dispense


معنی : باطل کردن، بخشیدن، توزیع کردن، معاف کردن، باطل شدن
معانی دیگر : پخش کردن، تقسیم کردن، (دارو و نسخه) پیچیدن، درست کردن (و به مشتری دادن)، اعمال کردن، اجرا کردن، به کار بستن، مستثنی کردن، بخشودن

انگلیسی به فارسی

توزیع، باطل کردن، بخشیدن، باطل شدن، توزیع کردن، معاف کردن


توزیع کردن، معاف کردن، بخشیدن، باطل کردن


انگلیسی به انگلیسی

• do without, give up; distribute, give out, hand out
expenditure; pardon
to dispense something means to give it to people; a formal use.
if someone dispenses medicine, they prepare it and give it to people.
if you dispense with something, you stop using it or get rid of it because it is not needed.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] حذف کردن

مترادف و متضاد

باطل کردن (فعل)
abrogate, annul, cancel, override, undo, invalidate, void, frank, derogate, dispense, frustrate, disannul, invalid, quash, strike out

بخشیدن (فعل)
give, vouchsafe, present, absolve, forgive, donate, remit, give away, assoil, portion, dispense, grant, privilege, pardon, gift, spare, bestow, betake, condone, endue, indue

توزیع کردن (فعل)
administer, distribute, administrate, dispense, deal, give out, parcel

معاف کردن (فعل)
remit, frank, excuse, dispense, dismiss, exempt, enfranchise

باطل شدن (فعل)
void, dispense

dole out supply


Synonyms: allocate, allot, apportion, assign, come across with, deal, deal out, disburse, dish out, distribute, divide, divvy, fork out, furnish, give, give away, give with, hand out, hand over, lot, measure, mete out, partition, portion, prepare, prorate, share, shell out


Antonyms: receive, take


operate, administer


Synonyms: apply, carry out, command, direct, discharge, enforce, execute, handle, implement, manage, maneuver, manipulate, swing, undertake, wield


exempt from responsibility


Synonyms: absolve, discharge, except, excuse, exonerate, let off, privilege from, release, relieve, reprieve, spare


جملات نمونه

1. dispense with (somebody or something)
بدون (کسی یا چیزی) کاری را انجام دادن،(از خیر چیزی) گذشتن

2. to dispense a friend from keeping a promise
دوست خود را از اجرای قول خودش معاف کردن

3. to dispense the law justly
قانون را با انصاف اجرا کردن

4. let us dispense with formalities
بیایید از تعارف بگذریم.

5. modern man can hardly dispense with electricity
انسان امروزی به سختی می تواند بدون برق دوام بیاورد.

6. Let's dispense with the formalities, shall we?
[ترجمه پریسا] بیاید تشریفات را کنار بگذاریم، موافقید؟
[ترجمه ترگمان]بیا از این تشریفات صرف نظر کنیم، باشد؟
[ترجمه گوگل]بیایید با معاهدات کنار بیاییم، آیا ما باید؟

7. He is not yet well enough to dispense with the pills.
[ترجمه رضا] او هنوز به حد کافی خوب نشده که قرص ها را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان]هنوز به اندازه کافی حالش خوب نیست که قرص را خالی کند
[ترجمه گوگل]او هنوز به اندازه کافی به اندازه کافی برای درمان قرص ها نیست

8. Judges and law courts dispense justice justly.
[ترجمه رضا] قاضی ها و دادگاه ها عدالت را عادلانه توزیع می کنند
[ترجمه ترگمان]قضات و دادگاه ها به حق عدالت را رد می کنند
[ترجمه گوگل]قضات و دادگاه های قانونی عدالت را عادلانه قرار می دهند

9. Their role was to dispense even-handed justice.
[ترجمه ترگمان]نقش آن ها این بود که حتی به عدالت دست هم ندهند
[ترجمه گوگل]نقش آنها این بود که عدالت را به دست بگیرد

10. Ann suggested that they dispense with speeches altogether at the wedding.
[ترجمه ترگمان]آن پیشنهاد کرد که به طور کلی در عروسی سخنرانی کنند
[ترجمه گوگل]ان پیشنهاد کرد که آنها با سخنرانی ها در عروسی کنار هم قرار می گیرند

11. Can we dispense with the formalities?
[ترجمه ترگمان]میشه تشریفات رو انجام بدیم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم با فرایندها کنار بیاییم؟

12. Let's dispense with the formalities and get down to work.
[ترجمه ترگمان]بیا این تشریفات رو انجام بدیم و بریم سر کار
[ترجمه گوگل]بیایید با فرمالیته ها کنار بیاییم و به کار بپردازیم

13. We could dispense some justice and hang him from the bowsprit to save the courts the trouble.
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم عدالت را رها کنیم و او را از دماغه کشتی دور کنیم تا به دردسر بیافتیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم برخی از عدالت را کنار بگذاریم و او را از بوفریپ قطع کنیم تا دادگاه را نجات دهد

14. Private industry uses them to dispense nutrition information.
[ترجمه ترگمان]صنعت خصوصی از آن ها برای حمایت از اطلاعات تغذیه استفاده می کند
[ترجمه گوگل]صنعت خصوصی از آنها برای تطبیق اطلاعات تغذیه ای استفاده می کند

15. Being able to dispense with the services of an interpreter is a big incentive to fluency.
[ترجمه ترگمان]قادر بودن به صرف نظر کردن از خدمات یک مفسر، یک انگیزه بزرگ برای شیوایی است
[ترجمه گوگل]توانایی ارائه خدمات به یک مترجم، انگیزه زیادی برای سربلندی است

16. We can quickly dispense with the crude mythology, but I like the concept of apparent failure.
[ترجمه ترگمان]ما به سرعت می توانیم از اساطیر خام صرف نظر کنیم، اما من مفهوم شکست ظاهری را دوست دارم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم به سرعت با اسطوره خام عرضه کنیم، اما مفهوم شکست ظاهری را دوست دارم

Every Norooz morning my father dispensed new banknotes to the servants.

هر بامداد نوروز پدرم میان نوکرها پول توزیع می‌کرد.


A machine that dispenses paper napkins.

ماشینی که دستمال کاغذی بیرون می‌دهد.


A philosopher who dispenses pearls of wisdom.

(مجازی) فیلسوفی که مرواریدهای عقل و درایت خود را پراکنده می‌کند.


This pharmasist has been dispensing medicine for twenty years.

این داروساز بیست سال است که برای مردم نسخه می‌پیچد.


a dispensing chemist

(انگلیس) داروساز و داروفروش


to dispense the law justly

قانون را با انصاف اجرا کردن


to dispense a friend from keeping a promise

دوست خود را از اجرای قول خودش معاف کردن


Let us dispense with formalities.

بیایید از تعارف بگذریم.


Modern man can hardly dispense with electricity.

انسان امروزی به سختی می‌تواند بدون برق دوام بیاورد.


اصطلاحات

dispense with (somebody or something)

بدون (کسی یا چیزی) کاری را انجام دادن، (از خیر چیزی) گذشتن


پیشنهاد کاربران

صرفنظر یا حذف کردن به دلیل کم ضرورتی

رجوع شود به dispense with

پخش کردن - منتشرکردن

مراقبت های پزشکی، درمان کردن

اعمال کردن اجرا کردن

دفع کردن، دور ریختن

mid - 14c. , dispensen, "to dispose of, deal or divide out, " from Old French dispenser "give out" ( 13c. ) , from Latin dispensare "disburse, administer, distribute ( by weight ) , " frequentative of dispendere "pay out, " from dis - "out" ( see dis - ) pendere "to hang, cause to hang; weigh; pay" ( from PIE root * ( s ) pen - "to draw, stretch, spin" ) .

dis برون، بیرون
pense کشیدن

dispense = بیرون کشاندن ( که می تونه مترادف معانی حذف نمودن، دور ریختن، دفع کردن، درمان کردن، مراقبت کردن، پخش کردن، اجرایی و اعمال کردن قرار بگیره.

منبع: www. etymonline. com

توزیع کردن ( در جامعه )

استفاده
مصرف

To ignore
To disregard

To throw out
To cast aside

بیرون دادن چیزی ( مثلا محصول، خدمات یا پول ) هم معنی با give out.
That vending machine dispenses snacks
اون ماشین فروش خودکار، غذای فوری میده.

Is there a tourism agency that dispenses city maps?آیا اژانس مسافرتی وجود داره که نقشه شهرو بده؟

ولی dipense with یعنی خلاص شدن از شر چیزی، ول کردن
They've had to dispense with a lot of luxuries since Mike lost his job.
از وقتی مایک کارشو از دست داده، اونا مجبور شدن دست از تجمل گرایی بردارن

منبع_دیکشنری کمبریج
لایک فراموش نشه❤

Dispense ( verb ) = Distribute ( verb )
به معناهای: توزیع کردن، پخش کردن

توزیع کردن
معاف کردن . صرفنظر کردن.
پیچیدن نسخه .


کلمات دیگر: