کلمه جو
صفحه اصلی

playful


معنی : بازیگوش، اهل تفریح و بازی، سرزنده و شوخ
معانی دیگر : از روی شوخی (نه جدی)، خرمدل، سر حال، اهل شوخی، سربهواه، سرزنده و شو

انگلیسی به فارسی

سر بهوا، اهل تفریح و بازی، بازیگوش، سرزنده و شوخ


بازیگوش، اهل تفریح و بازی، سرزنده و شوخ


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: playfully (adv.), playfulness (n.)
(1) تعریف: cheerfully energetic.
مترادف: frisky, frolicsome, full of beans, lively, rollicking
متضاد: frumpy
مشابه: coltish, high-spirited, sprightly

- The children were in a playful mood.
[ترجمه ترگمان] بچه ها سرحال بودند
[ترجمه گوگل] کودکان در حال خلق و خوی هستند

(2) تعریف: gently humorous; not serious.
مترادف: facetious, tongue-in-cheek
متضاد: serious, staid
مشابه: amusing, frivolous, humorous, lighthearted, silly, sportive, waggish

- a tone of playful criticism
[ترجمه ترگمان] لحنی حاکی از انتقاد تند و بازیگوش
[ترجمه گوگل] یک لحظه از انتقادات شگفت انگیز

• joyful, cheerful; fond of laughter and amusement; mischievous, naughty
someone who is playful is friendly and likes to have fun.
an animal that is playful is lively and friendly.

مترادف و متضاد

بازیگوش (صفت)
pixilated, sportful, kittle, playful

اهل تفریح و بازی (صفت)
playful

سرزنده و شوخ (صفت)
playful

funny, fun-loving


Synonyms: antic, blithe, cheerful, coltish, comical, elvish, feeling one’s oats, flirtatious, frisky, frolicsome, full of pep, gamesome, gay, good-natured, impish, jaunty, jesting, jocund, joking, joyous, lighthearted, lively, merry, mirthful, mischievous, prankish, puckish, rollicking, snappy, spirited, sportive, sprightly, teasing, tongue-in-cheek, vivacious, waggish, whimsical, zippy


Antonyms: humorless, serious, working


جملات نمونه

1. playful remarks
اظهارات شوخی آمیز

2. the puppies were furry and playful
توله سگ ها پشمالو و بازیگوش بودند.

3. She took a playful swipe at her brother.
[ترجمه ترگمان]با حالتی شیطنت آمیز به برادرش خیره شد
[ترجمه گوگل]او برادرش را کشید و بازی کرد

4. He gave her a playful punch on the arm.
[ترجمه ترگمان]دستی به بازوی او زد
[ترجمه گوگل]او به یک بازوی شجاعانه به او داد

5. Babies are playful and alert when they first wake up.
[ترجمه ترگمان]کودکان هنگامی که برای اولین بار بیدار می شوند، بازیگوش و هوشیار هستند
[ترجمه گوگل]بچه ها وقتی که از خواب بیدار می شوند، بازی می کنند و هشدار می دهند

6. He was in a playful mood.
[ترجمه ترگمان]سرحال بود
[ترجمه گوگل]او در حالت خنده دار بود

7. Marilyn was a complete child, playful and skittish one moment, sulky and withdrawn the next.
[ترجمه ترگمان]ماریلن، یک کودک کامل، شوخ طبع و عصبی، یک لحظه عصبی، اخمو و ناراضی بود
[ترجمه گوگل]ماریلین یک کودک کامل، یک لحظه ی بازیگر و اسکیتز بود، خم شد و بعد کنار زد

8. The dog gave me a playful bite.
[ترجمه ترگمان]سگ گاز playful به من داد
[ترجمه گوگل]این سگ به من عادت کرده بود

9. Vanessa gave me a playful poke in the ribs.
[ترجمه ترگمان]ونسا بهم یه سیخونک زد تو دنده
[ترجمه گوگل]ونسا به من زد و خورد کرد

10. She gave him a playful cuff on the shoulder.
[ترجمه ترگمان]نگاه شیطنت آمیزی به او انداخت
[ترجمه گوگل]او به او یک کاف بازیگوش بر روی شانه داد

11. John smiled at them and gave Richard a playful poke.
[ترجمه ترگمان]جان به آن ها لبخند زد و با نوک تیزی به ریچارد زد
[ترجمه گوگل]جان به آنها لبخند زد و ریچارد را با زدن جرات گفت

12. The dog gave me a playful nip.
[ترجمه ترگمان]سگ به من یک جرعه قهوه داد
[ترجمه گوگل]این سگ به من زحمت کشید

13. Its tone is playful and frivolous but it makes some valid criticisms.
[ترجمه ترگمان]لحن آن بازیگوش و سبک است، اما انتقادات معتبری به بار می آورد
[ترجمه گوگل]لحن آن بازیگرا و ناخوشایند است اما برخی انتقادات معتبر را می سازد

14. Nor did she understand this new playful mood of fitzAlan's.
[ترجمه ترگمان]با این حال متوجه حال و هوای تازه fitzAlan نشده بود
[ترجمه گوگل]او همچنین این خلق و خوی پر جنب و جوش FitzAlan را درک نکرد

15. Grandmothers approached us, playful girls and young women with infants slung in cloths across their backs.
[ترجمه ترگمان]Grandmothers به ما نزدیک شدند، دختران بازیگوش و زنان جوان را در حالی که infants را روی پشتشان آویزان کرده بودند، به ما نزدیک کردند
[ترجمه گوگل]مادربزرگها به ما، دختران بازیگوش و زنان جوان با نوزادانی که در پشت پارچههایشان آویزان شده بودند، به ما نزدیک شدند

playful remarks

اظهارات شوخی‌آمیز


پیشنهاد کاربران

شیطون

مفرح
پرنشاط

بازی گونه


سرگرم

شیطنت آمیز

ملوس

شوخی طور

بامزه، شوخ طبع


کلمات دیگر: