معنی : سفت، شهوتی، شاخی، شیدا
معانی دیگر : وابسته به یا ساخته شده از شاخ، شاخسان، شاخدیس، (پوست دست و غیره) سفت، سخت، پینه زده، (خودمانی - از نظر جنسی تحریک شده) شهوتی، حشری، پرشهوت، شاخ دار، شیپوری
شاخدار، سفت، شیدا، شاخی، شیپوری، سخت، شهوتی
شاخی، سفت، سخت، شیپوری، شهوتی
sexually aroused
Synonyms: concupiscent, desiring, hard up, hot, hot to trot, lascivious, libidinous, lustful, oversexed, passionate, randy, turned on
These insects have a smooth, horny skin.
این حشرات پوست صاف و شاخی دارند.
horny hands
دستان پینهزده
He had become horny.
او شهوتی شده بود.