کلمه جو
صفحه اصلی

working class


معنی : طبقه کارگر
معانی دیگر : از طبقه ی کارگر، کارگری، طبقه ی کارگر، کارگران، مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش

انگلیسی به فارسی

طبقه کارگر، مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش


طبقه کارگر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: working-class (adj.)
• : تعریف: workers considered collectively as a social, economic, or political class, esp. manual and industrial laborers and low wage earners.
متضاد: aristocracy
مشابه: labor

• social strata in a population that is made up of the laborers; lowest social rank, simple folks or commoners
the working class or working classes are the people in a society who do not own much property and whose work involves physical and practical skills rather than intellectual ones.

مترادف و متضاد

طبقه کارگر (اسم)
proletariat, working class, workpeople

common laborers


Synonyms: blue-collar workers, common laborer, factory laborer, factory laborers, grass roots, laboring class, plebeians, proles, proletariat, rank and file, the other half, unskilled laborer, unskilled laborers, wage-earners, workers, workfolk, working people, working stiff, working stiffs, workpeople


جملات نمونه

1. a working-class neighborhood
محله ی کارگری

2. Marx wrote about the political struggles of the working class.
[ترجمه ترگمان]مارکس در مورد کش مکش های سیاسی طبقه کارگر نوشت
[ترجمه گوگل]مارکس در مورد مبارزات سیاسی طبقه کارگر نوشت

3. Many celebrities develop a working class accent to increase their street-credibility.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مشهور دارای لهجه طبقه کارگر برای افزایش اعتبار street هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مشهور، یک طبقه کارگر برای افزایش اعتبار خیابانی خود را توسعه می دهند

4. Business depression usually causes misery among the working class.
[ترجمه ترگمان]افسردگی در کسب وکار معمولا باعث بدبختی در طبقه کارگر می شود
[ترجمه گوگل]افسردگی تجاری معمولا در میان طبقه کارگر، بدبختی می کند

5. The working class usually react/reacts in a predictable way to government policies.
[ترجمه ترگمان]طبقه کارگر معمولا نسبت به سیاست های دولت واکنش نشان می دهد \/ واکنش نشان می دهد
[ترجمه گوگل]طبقه کارگر معمولا واکنش نشان می دهد / به نحوی قابل پیش بینی به سیاست های دولت پاسخ می دهد

6. On the whole the working class is still wedded to the Labour Party.
[ترجمه ترگمان]در کل طبقه کارگر هنوز به حزب کارگر تعلق دارد
[ترجمه گوگل]کل طبقه کارگر هنوز به حزب کارگر ربط دارد

7. He left as a poor, working class boy and returned as an extremely wealthy man.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک پسر بچه کارگری فقیر به آنجا رفت و به عنوان یک مرد بسیار ثروتمند به خانه برگشت
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک فقیر و پسر طبقه کارگر ترک کرد و به عنوان یک مرد بسیار ثروتمند بازگشت

8. He is proud of his working class background.
[ترجمه ترگمان]او به سابقه کاری خود افتخار می کند
[ترجمه گوگل]او از پس زمینه طبقه کارگر افتخار می کند

9. He considered the working class to be the dross of society.
[ترجمه ترگمان]او طبقه کارگر را به عنوان the جامعه در نظر گرفت
[ترجمه گوگل]او طبقه کارگر را به عنوان کسری از جامعه در نظر گرفت

10. The working class is still too small to enable a successful socialist revolution.
[ترجمه ترگمان]طبقه کارگر هنوز برای توانمند ساختن یک انقلاب سوسیالیستی موفق بسیار کوچک است
[ترجمه گوگل]طبقه کارگر هنوز هم برای ایجاد یک انقلاب سوسیالیستی موفق بسیار کوچک است

11. The working class has nothing to lose but its chains. .
[ترجمه ترگمان]طبقه کارگر چیزی برای از دست دادن ندارد، اما زنجیره ای خود را
[ترجمه گوگل]طبقه کارگر چیزی برای از دست دادن ندارد بلکه زنجیرهای آن است

12. We are both from working class stock.
[ترجمه ترگمان]ما هر دو اهل محل کار هستیم
[ترجمه گوگل]ما هر دو از سهام طبقه کارگر هستند

13. The working class has / have rejected them in the elections.
[ترجمه ترگمان]طبقه کارگر آن ها را در انتخابات رد کرده است
[ترجمه گوگل]طبقه کارگر آنها را در انتخابات رد کرده است

14. The unskilled section of the working class was diminishing as a proportion of the workforce.
[ترجمه ترگمان]بخش غیر ماهر طبقه کارگر به عنوان بخشی از نیروی کار در حال کاهش بود
[ترجمه گوگل]بخش غیررسمی طبقه کارگر به عنوان بخشی از نیروی کار کاهش یافت

a working-class neighborhood

محله‌ی کارگری


پیشنهاد کاربران

طبقه ی کارگر

. E. g
a working - class boy made good ( = succeed and become rich )

working class ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: طبقۀ کارگر
تعریف: طبقه ای در ساختار جامعه که افراد آن را کارگران یدی تشکیل می دهند


کلمات دیگر: