کلمه جو
صفحه اصلی

precede


معنی : جلوتر بودن از، مقدم بودن، اسبق بودن بر
معانی دیگر : (از نظر زمان یا مکان یا رتبه یا اهمیت) مقدم بودن، جلوتر واقع شدن، اسبق بودن، پیشتر بودن، مقدمتا ذکر کردن، ابتدا معرفی کردن

انگلیسی به فارسی

مقدم بودن، جلوتر بودن از، اسبق بودن بر


جلوتر بودن، جلوتر بودن از، مقدم بودن، اسبق بودن بر


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: precedes, preceding, preceded
(1) تعریف: to come before in time.
مترادف: antecede, antedate
متضاد: follow, succeed
مشابه: predate

- January precedes February.
[ترجمه ترگمان] ژانویه قبل از فوریه است
[ترجمه گوگل] ژانویه پیش از فوریه است
- Our flight preceded theirs by two hours.
[ترجمه بهادرخان] پرواز ما دو ساعت از پرواز آنها جلوتر بود .
[ترجمه ترگمان] پرواز ما دو ساعت زودتر از اونا بود
[ترجمه گوگل] پرواز ما به مدت دو ساعت ادامه داشت
- Baseball games are usually preceded by the singing of the national anthem.
[ترجمه علی] معمولا پیش از مسابقات بیسبال سرود ملی خوانده می شود.
[ترجمه ترگمان] بازی های بیسبال معمولا از آواز سرود ملی پیروی می کنند
[ترجمه گوگل] بازی های بیس بال معمولا با آواز سرود ملی پیش می آیند

(2) تعریف: to come before in rank, order, or importance.
مترادف: antecede
متضاد: follow, succeed

- The captain's command precedes that of the lieutenant.
[ترجمه علی] فرمان کاپیتان به فرمان ستوان ارجعیت دارد
[ترجمه ترگمان] فرمانده فرمانده از ستوان پیشی می گیرد
[ترجمه گوگل] فرمان کاپیتان پیشتر از فرمانده پیشین است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to occur or go before.
متضاد: follow, succeed

• go before, come before; be in front, be ahead of; predate, happen before
if one event or period of time precedes another, it happens before it; a formal word.
if you precede someone somewhere, you go in front of them; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] قبل از، سبقت گرفتن
[ریاضیات] مقدم بودن، جلو بودن، قبل از، پیش از، قبل از ... قراردادن

مترادف و متضاد

جلوتر بودن از (فعل)
precede

مقدم بودن (فعل)
precede

اسبق بودن بر (فعل)
precede

go ahead of


Synonyms: antecede, antedate, anticipate, be ahead of, come first, forerun, foreshadow, go before, go in advance, guide, harbinger, have a head start, head, head up, herald, in space, introduce, lead, light the way, outrank, pace, pave the way, pioneer, predate, preexist, preface, presage, rank, ring in, run ahead, scout, take precedence, time, usher


Antonyms: follow, go after


جملات نمونه

1. Lyndon Johnson preceded Richard Nixon as President.
لیندون جانسون قبل از "ریچارد نیکسون" ریس جمهور بود

2. In a gallant gesture, Ronnie allowed Amanda's name to precede his in the program listing.
رونی با حالتی جوانمردانه اجازه داد که اسم "آماندا" قبل از اسم او، در فهرست برنامه قرار گیرد

3. A prominent speaker preceded the ceremony of the granting of the diplomas.
سخنران برجسته ای، قبل از مراسم اعطاء مدارک تحصیلی (دیپلم)، نطقی ایراد کرد

4. Agricultural development simply must precede economic development.
[ترجمه ترگمان]توسعه کشاورزی به سادگی باید مقدم توسعه اقتصادی باشد
[ترجمه گوگل]توسعه کشاورزی به سادگی باید پیش از توسعه اقتصادی باشد

5. It would be helpful if you were to precede the report with an introduction.
[ترجمه سجاد] اگر قبل از شروع گزارش یک مقدمه بکار ببری خیلی میتونه بهتر باشه ( فهم بیشتری داره )
[ترجمه iahmadrezam] اگر گزارش رو با یه مقدمه شروع میکردی، بهتر ( مفید تر ) میشد.
[ترجمه Edy] بهتر بود گزارش را با یک مقدمه شروع میکردی
[ترجمه ترگمان]اگر قرار بود با معرفی از این گزارش استفاده کنید مفید خواهد بود
[ترجمه گوگل]اگر پیش از این گزارش با مقدمه ای بودید، مفید خواهد بود

6. Attributive adjectives precede the noun.
[ترجمه ترگمان] صفات پی - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]صفت attributive به اسم پیش می آید

7. He gestured to Alice to precede them from the room.
[ترجمه ترگمان]او به الیس اشاره کرد که آن ها را از اتاق بیرون براند
[ترجمه گوگل]او به آلیس اشاره کرد تا آنها را از اتاق پیش ببرد

8. Those clouds usually precede low-pressure systems. .
[ترجمه ترگمان]این ابرها معمولا بر سیستم های فشار پایین مقدم هستند
[ترجمه گوگل]این ابرها معمولا از سیستم های کم فشار استفاده می کنند

9. He gestured for her to precede him through the door.
[ترجمه ترگمان]او به او اشاره کرد که زودتر از در خارج شود
[ترجمه گوگل]او برای او حرکت کرد تا او را از طریق درب جلو ببرد

10. Pay attention to the medical cautions that precede each tape.
[ترجمه ترگمان]به دستورالعمل های پزشکی که بر هر نوار مقدم است توجه کنید
[ترجمه گوگل]توجه به احتیاطهای پزشکی که پیش از هر نوار است، توجه کنید

11. The long-drawn-out campaigns that precede every election in the US have already begun.
[ترجمه ترگمان]کمپین های دراز کشیده که بر هر انتخابات در ایالات متحده مقدم است، پیش از این شروع شده است
[ترجمه گوگل]مبارزات طولانی مدت که پیش از هر انتخابات در ایالات متحده آغاز شده است، آغاز شده است

12. This may precede the skin lesions by one to two weeks and present a problem in diagnosis at that stage.
[ترجمه ترگمان]این ممکن است به وسیله یک تا دو هفته بعد از آسیب های پوستی باشد و مشکلی در تشخیص این مرحله وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]این ممکن است یک یا دو هفته طول بکشد تا ضایعات پوستی ایجاد شود و در آن مرحله مشکل تشخیصی وجود دارد

13. The difference is that concord particles precede the verb, whereas-5 is an inflectional suffix on the verb.
[ترجمه ترگمان]تفاوت این است که ذرات concord بر فعل است، در حالی که - ۵ یک پسوند inflectional روی the است
[ترجمه گوگل]تفاوت این است که ذرات concord قبل از فعل هستند، در حالی که -5 یک پسوند inflectional در فعل است

14. These changes may also precede the development of adenomatous polyps.
[ترجمه ترگمان]این تغییرات همچنین ممکن است مقدم بر توسعه of polyps باشد
[ترجمه گوگل]این تغییرات همچنین ممکن است پیش از توسعه پولیپ های آدنوماتوزی باشد

15. I lacked the thoughts that precede speech.
[ترجمه ترگمان]داشتم فکر می کردم که قبل از این که حرف بزنم
[ترجمه گوگل]من فکری که پیش از سخنرانی داشتم نبودم

16. The well-known symptoms of hypoglycemia almost always precede the loss of consciousness.
[ترجمه ترگمان]علایم شناخته شده of تقریبا همیشه مقدم از از دست دادن آگاهی است
[ترجمه گوگل]علائم شناخته شده هیپوگلیسمی تقریبا همیشه قبل از از دست دادن آگاهی است

17. Remember that antecedents are events that usually precede the problems and consequences usually follow them.
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید که سوابق رویدادهایی هستند که معمولا مقدم بر مشکلات و عواقب آن هستند
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که پیشینه ها حوادثی هستند که معمولا پیش از مشکلات و عواقب آن ها پیروی می کنند

18. A planning session at 11:30 will precede the noon lunch discussion.
[ترجمه ترگمان]یک جلسه برنامه ریزی در ساعت ۱۱: ۳۰ بعد از ظهر ناهار است
[ترجمه گوگل]یک جلسه برنامه ریزی در 30 دسامبر به بحث ناهار ظهر پیش خواهد رفت

He precedes me in rank.

او از نظر رتبه بر من مقدم است.


Peace was preceded by long negotiations.

پس از مذاکرات طولانی صلح شد.


during the days preceding his death

طی روزهای پیش از مرگ او


She preceded her speech with thanks to the host.

قبل از نطقش از میزبان تشکر کرد.


پیشنهاد کاربران

قبل از . . . . آمدن

ارجحیت داشتن

قبل ازموقع انجام شدن ( مانند پرداخت پیش از موعد, یا پیش پرداخت ها /پیش دریافت ها ) , زودتراز موعدرخ دادن

جلوتر بودن از، مقدم بودن، اسبق بودن بر

پیش از چیزی بودن/قرار داشتن

جلوتر رفتن
The guard preceded them down the corridor.
She preceded him out of the room.


Precede=Come before
پیش از کسی کاری را انجام دادن

قبل از . . . روی دادن

precede قبل از . . .
precede by بعد از . . . .

سلام لطفا این نوشته رو جایگیزین نوشه قبلی من بکنید متشکرم.

A preceds B ای قبل از بی میاد
B follows A بی بعد از ای میاد
در کنار شون این دو رو هم داریم که در اصل یکی هستن :
preced= is followed by
follow=is preceded by


Go before

به سمت جایی حرکت کردن
And they preceded to the yardsale

دوستان اونایی که precede رو رفتن معنی میکنین من فکر میکنم اون proceed هستش


کلمات دیگر: