کلمه جو
صفحه اصلی

screwed


دارای شیارهای مارپیچ ( مانند پیچ و مهره) رزوه دار، حدیده دار، پیچدار، تابیده، تابدار، مست، سرخوش

انگلیسی به فارسی

دارای شیارهای مارپیچ ( مانند پیچ و مهره) رزوه دار، حدیده دار


پیچدار، تابیده، تابدار


(انگلیس - عامیانه) مست


پیچ، پیچاندن، پیچیدن، پیچ دادن، وصل کردن، گاییدن، خست کردن


انگلیسی به انگلیسی

• attached with a screw; drunk, intoxicated (british slang); contorted, twisted; cheated, deceived, gypped (slang)

جملات نمونه

1. he screwed her
او را کرد.

2. i screwed the light bulb into the socket
لامپ برق را در سرپیچ پیچاندم.

3. i screwed up my courage and jumped into the river
به خودم دل و جرات دادم و پریدم توی رودخانه.

4. she screwed her husband's best friend
با بهترین دوست شوهرش همخوابگی کرد.

5. they screwed the money out of the child by threats
با تهدید پول را از بچه درکشیدند.

6. its pieces were screwed together with long screws
قطعات آن با پیچ های بلند به هم پیچ شده بودند.

7. He screwed the paper small and chucked it in the bin.
[ترجمه ترگمان]کاغذ را کوچک کرد و آن را توی سطل انداخت
[ترجمه گوگل]او کاغذ کوچک را پیچاند و آن را در سطل آشغال گذاشت

8. It really screwed him up when he saw his friend get killed.
[ترجمه Jacob] این واقعا اورا بهم ریخت هنگامی که دید دوستش کشته شد.
[ترجمه ترگمان]وقتی دید دوستش کشته شد واقعا گند زد بهش
[ترجمه گوگل]این واقعا او را هنگامی که دیدم دوستش کشته شد، پیچید

9. He screwed the mirror onto the wall.
[ترجمه ترگمان]آینه را به دیوار کوبید
[ترجمه گوگل]او آینه را روی دیوار پیچید

10. The coffin lid had been screwed down.
[ترجمه ترگمان]تابوت در تابوت خراب شده بود
[ترجمه گوگل]درب تابوت پیچیده شده بود

11. She screwed the lock into the door.
[ترجمه ترگمان]قفل در را بست
[ترجمه گوگل]او قفل را به داخل درب گذاشت

12. The ball screwed and flew into the goal.
[ترجمه ترگمان]گلوله شکست و به سمت گل پرواز کرد
[ترجمه گوگل]توپ پیچ خورد و به هدف رسید

13. I reckon I screwed the chemistry exam up totally.
[ترجمه ترگمان]گمانم امتحان شیمی را کاملا خراب کرده باشم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم امتحان شیمی به طور کامل پیچیده است

14. He screwed the letter into a ball and flung it away.
[ترجمه ترگمان]نامه را در یک مجلس رقص گذاشت و آن را دور انداخت
[ترجمه گوگل]او نامه را به یک توپ پیچاند و آن را دور کرد

15. He screwed the caps tightly onto the bottles.
[ترجمه ترگمان]کلاه را محکم روی بطری ها گذاشت
[ترجمه گوگل]او کلاه ها را به سختی بر روی بطری ها پیچید

16. I screwed the curtain rail in place.
[ترجمه ترگمان] من نرده پرده رو خراب کردم
[ترجمه گوگل]من راه آهن پرده را در جای خود قرار دادم

پیشنهاد کاربران

هم خوابگی ( بدون عشق و احساس - بطور مجاز و اصطلاح ) ، سکس

به فتا رفته _ به گا رفته

به دردسر افتادن، به مشکل برخوردن، گرفتار شدن
مثال: If we don't get this finished on time, we're screwed
They found out about our betrayal, so now we're screwed

به فنا رفته

اون گند زده
She's screwed


کلمات دیگر: