کلمه جو
صفحه اصلی

winded


از نفس افتاده، نفس نفس زنان، وامانده، نفس بند آمده

انگلیسی به فارسی

از نفس افتاده، نفسنفسزنان، وامانده، نفس بند آمده


پیچ خورده، چرخاندن، پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، از نفس افتادن، انحناء یافتن، حلقه زدن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having breath, usu. of a specified kind.

- long-winded
[ترجمه ترگمان] طولانی است
[ترجمه گوگل] طولانی مدت

(2) تعریف: short of or out of breath.

- too winded to continue running
[ترجمه ترگمان] بیش از حد از نفس افتاده بود که به دویدن ادامه دهد
[ترجمه گوگل] بیش از حد ماندگار برای ادامه در حال اجرا است

• short-winded, short of breath; tired out
turn, coil; twist around, convolute; meander; bind, bandage; be bound; be twisted around; change direction
if you are winded, you are out of breath, either because you have been doing hard exercise such as running fast, or because you have been hit in the stomach.

مترادف و متضاد

out of breath


Synonyms: breathless, gasping, huffing and puffing, panting, puffing


جملات نمونه

1. to be winded by a long run
با دویدن زیاد از نفس افتادن

2. He was momentarily winded by the blow to his stomach.
[ترجمه ترگمان]یک لحظه از ضربه ای که به شکمش وارد شده بود دچار تنگی نفس شده بود
[ترجمه گوگل]او لحظه ای با ضربه ای به معده اش سرازیر شد

3. The hounds had winded the fox.
[ترجمه ترگمان]سگ ها روباه را از دست داده بودند
[ترجمه گوگل]اسب ها روباه را ریخته بود

4. We were winded by the steep climb.
[ترجمه ترگمان]از شیب تند بالا می رفتیم
[ترجمه گوگل]ما با صعود شیب داریم

5. The fall winded him and he lay still for a moment.
[ترجمه ترگمان]سقوط بر او چیره شد و لحظه ای بی حرکت ماند
[ترجمه گوگل]سقوط او را تکان داد و او را برای لحظه ای گذاشت

6. The punch in the stomach completely winded me.
[ترجمه ترگمان]مشت تو شکمم به کلی از نفس افتاده
[ترجمه گوگل]پانچ در معده کاملا به من زده شد

7. The legal process is long winded; it can outlast the life of the patent.
[ترجمه ترگمان]این روند قانونی طولانی است؛ این می تواند عمر حق اختراع را بیشتر کند
[ترجمه گوگل]روند قانونی طولانی است؛ می تواند از زندگی ثبت اختراع دور باشد

8. He was winded and shaken.
[ترجمه ترگمان]نفس نفس می زد و تکان می خورد
[ترجمه گوگل]او زد و زد

9. The blow winded me.
[ترجمه ترگمان]این ضربه مرا از خود دور کرد
[ترجمه گوگل]منفجر شد

10. Winded, Tabitha gasped, a horrible gagging croak.
[ترجمه ترگمان]Tabitha که نفسش بند آمده بود با صدای گرفته گفت: winded!
[ترجمه گوگل]بادبادک، تایتبیا گاز گرفت، یک تکه یخ زدگی وحشتناک

11. After a while, with their mounts winded, they halted.
[ترجمه ترگمان]پس از مدتی توقف کردند و ایستادند
[ترجمه گوگل]بعد از چند لحظه، با محاصره آنها، آنها متوقف شدند

12. Their bodies collided and, momentarily winded, she rocked backwards.
[ترجمه ترگمان]بدن آن ها به هم برخورد کرده بود و به هر حال از نفس افتاده بود
[ترجمه گوگل]بدن آنها برخورد کرد و، لحظه ای سر و صدا کرد، او به عقب رانده شد

13. She lay at the bottom, winded and in pain.
[ترجمه ترگمان]به پایین دراز کشید، نفس نفس می زد و درد می کشید
[ترجمه گوگل]او در پایین قرار داشت، دراز کشید و در معرض درد بود

14. I was feeling winded, as if I had been shot.
[ترجمه ترگمان]انگار تیر خورده بودم
[ترجمه گوگل]احساس می کردم که باد می شود، مثل اینکه من شلیک کردم

15. Winded, her face crushed against the soft warmth of his coat, she felt icy breath whispering over her forehead.
[ترجمه ترگمان]در حالی که صورتش در گرمای لطیف کتش فرورفته بود، نفس سردی بر پیشانی اش احساس کرد
[ترجمه گوگل]چهره او، چهره اش در برابر گرما نرم کت و شلوار او خرد شده بود، او احساس نفاق یخ زده نشسته در پیشانی او

پیشنهاد کاربران

بند آمدن نفس

[صفت] نفس گیر؛ توان فرسا
This problem solving tool is too long, too complicated, and too winded.


کلمات دیگر: