کلمه جو
صفحه اصلی

mightily


با توانایی، بزور، بسیار، خیلی

انگلیسی به فارسی

با توانایی،بزور،بسیار،خیلی


قدرتمند


انگلیسی به انگلیسی

• with great strength, powerfully, forcefully; very much
mightily means to a great extent or degree; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

very much, extremely


Synonyms: decidedly, exceedingly, greatly, highly, hugely, intensely, mighty, notably, surpassingly, very


Antonyms: little


forcefully


Synonyms: arduously, energetically, forcibly, hard, hardly, laboriously, lustily, might and main, powerfully, strenuously, strongly, vigorously, with all one’s strength


Antonyms: weakly


جملات نمونه

1. I was mightily relieved when we landed at Manchester airport.
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد فرودگاه منچستر شدیم خیلی خوشحال شدم
[ترجمه گوگل]هنگامی که ما در فرودگاه منچستر فرود آمد، من به شدت راحت شدم

2. He had given a mightily impres-sive performance.
[ترجمه ترگمان]او به طور محکم به عملکرد impres دست یافته بود
[ترجمه گوگل]او عملکرد بسیار قدرتمندی را در اختیار داشت

3. He feigned disappointment. Secretly, he was mightily relieved.
[ترجمه ترگمان]او نا امید شده بود به طور قطع نفس راحتی کشید
[ترجمه گوگل]او ناامید کرد به طور مخفیانه، او قدرتمند شد

4. We have struggled mightily to win back lost trade.
[ترجمه ترگمان]ما به زور تلاش کردیم که تجارت رو از دست بدیم
[ترجمه گوگل]ما به شدت تلاش کرده ایم تا تجارت را از دست بدهیم

5. She strove mightily to put Mike from her thoughts.
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد مایک را از افکارش بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]او قاطعانه تلاش کرد تا مایک را از افکار خود قرار دهد

6. They complained mightily about the way they had been treated.
[ترجمه ترگمان]از طرز رفتار و رفتار آن ها شکوه و شکوه می کردند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت از نحوه رفتار آنها شکایت کردند

7. He struck it mightily with his sword.
[ترجمه ترگمان]با شمشیرش به آن ضربه زد
[ترجمه گوگل]او به شدت با شمشیرش زد

8. The good news pleased the family mightily.
[ترجمه ترگمان]خبر خوش همگی را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]خبر خوب خانواده را به شدت خوشحال کرد

9. He spent ten years struggling mightily with the bureaucracy.
[ترجمه ترگمان]او ده سال را صرف مبارزه با بوروکراسی کرد
[ترجمه گوگل]او ده سال تلاش کرد تا با بوروکراسی مبارزه کند

10. We laboured mightily to rebuild the walls.
[ترجمه ترگمان]کوشش کردیم تا دیوارها را از نو بسازیم
[ترجمه گوگل]ما به شدت کار کردیم تا دیوارها را بازسازی کنیم

11. Ipswich chief George Burley was mightily relieved after five defeats.
[ترجمه ترگمان]جورج برلی، سرپرست ایپسویچ، پس از پنج شکست، به شدت برکنار شد
[ترجمه گوگل]جورج بورلی، رییس ایپسویچ پس از پنج شکست، قدرتمند شد

12. Taylor has struggled mightily to help her daughter.
[ترجمه ترگمان]تیلور برای کمک به دخترش تلاش زیادی کرده است
[ترجمه گوگل]تیلور به شدت برای کمک به دخترش تلاش کرده است

13. Activity in the slate quarries continues with a mightily impressive new route at Hodge Close from Paul Cornforth.
[ترجمه ترگمان]فعالیت در سنگ لوح با یک مسیر جدید بسیار موثر در هاج از پل Cornforth ادامه دارد
[ترجمه گوگل]فعالیت در معادن سنگ آهک با یک مسیر جدید بسیار قابل توجه در Hodge Close از Paul Cornforth ادامه می یابد

14. It was mightily impressive bowling by any standards, and with his left hand in plaster it was quite remarkable.
[ترجمه ترگمان]بولینگ چشمگیر با هر استانداردی بود و با دست چپش در گچ، بسیار قابل توجه بود
[ترجمه گوگل]با توجه به استانداردها، بولینگ قدرتمند بود و با دست چپش در گچ کاملا قابل توجه بود

پیشنهاد کاربران

به شدت و قدرت

قدرتمندانه ( با تمام وجود )


کلمات دیگر: