کلمه جو
صفحه اصلی

internally


ازدرون، از تو، از داخل، ذاتا، باطنا، معنا

انگلیسی به فارسی

در داخل


انگلیسی به انگلیسی

• in the interior, on the inside, from the inside; mentally

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] داخل

جملات نمونه

1. this drug is not to be taken internally
این دارو را نباید خورد.

2. He was internally disturbed to hear of her illness.
[ترجمه ترگمان]از اینکه بیماری او را می شنید، از درون به خود آمد
[ترجمه گوگل]او در داخل بیمار شد تا از بیماری او بشنود

3. The building has been restored externally and internally.
[ترجمه ترگمان]ساختمان به صورت خارجی و داخلی بازسازی شده است
[ترجمه گوگل]این ساختمان از خارج و داخلی بازسازی شده است

4. This medicine must not be taken internally.
[ترجمه ترگمان]این دارو را نباید به درون برد
[ترجمه گوگل]این دارو نباید داخل شود

5. A great deal has been done internally to remedy the situation.
[ترجمه ترگمان]یک معامله بزرگ برای درمان این وضعیت انجام شده است
[ترجمه گوگل]برای مقابله با این وضعیت یک معامله بزرگ انجام شده است

6. The matter will be dealt with internally.
[ترجمه ترگمان]این موضوع به طور داخلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]این موضوع به صورت داخلی بررسی خواهد شد

7. The job should be advertised internally and externally.
[ترجمه ترگمان]این شغل باید داخلی و خارجی تبلیغ شود
[ترجمه گوگل]این کار باید در داخل و خارج از کشور تبلیغ شود

8. The new posts were only advertised internally.
[ترجمه ترگمان]پست های جدید تنها به صورت داخلی تبلیغ می شدند
[ترجمه گوگل]پست های جدید فقط به صورت داخلی منتشر شد

9. The state is not a unified and internally coherent entity.
[ترجمه ترگمان]دولت یک نهاد منسجم و منسجم نیست
[ترجمه گوگل]دولت یک نهاد واحد و یکپارچه نیست

10. His argument is not even internally consistent .
[ترجمه ترگمان]استدلال او حتی درونی هم نیست
[ترجمه گوگل]استدلال او حتی درون سازگار نیست

11. Alternatively, in organisations where such postings are advertised internally, there may be only one candidate who comes forward for selection.
[ترجمه ترگمان]متناوبا، در سازمان هایی که این نوشته ها به طور داخلی تبلیغ می شوند، ممکن است تنها یک کاندیدا وجود داشته باشد که به دنبال انتخاب باشد
[ترجمه گوگل]متناوبا، در سازمان هایی که چنین تبلیغاتی در داخل تبلیغاتی ارائه می شود، تنها یک کاندیدا وجود دارد که می تواند انتخاب کند

12. Internally, people did distinguish personal property.
[ترجمه ترگمان]مردم داخلی، اموال شخصی را تمیز کردند
[ترجمه گوگل]در داخل، افراد مالکیت شخصی را تشخیص دادند

13. Advertise the job internally first or simultaneously in other outlets.
[ترجمه ترگمان]ابتدا این کار را بصورت داخلی و یا به طور همزمان در خروجی های دیگر انجام دهید
[ترجمه گوگل]ابتدا و یا به طور همزمان در سایر رسانه ها تبلیغ شغل را به صورت داخلی انجام دهید

14. Then she meets Martin, another person alone and internally scarred, and their lives begin to have meaning once more.
[ترجمه ترگمان]سپس با مارتین و یک فرد دیگر تنها و به صورت داخلی دیدار می کند و زندگی آن ها بار دیگر معنا پیدا می کند
[ترجمه گوگل]سپس او با مارتین ملاقات می کند، شخص دیگری به تنهایی و در داخل زخمی می شود، و زندگی آنها یک بار دیگر به معناست

پیشنهاد کاربران

به طور ناخودآگاه

داخلی

فک کنم معنی در دل خودش هم میده. . . مثل. .
internally cursed himself
ینی در دلش به خودش فحش داد. .


کلمات دیگر: