کلمه جو
صفحه اصلی

intensify


معنی : تشدید کردن، سخت کردن، شدید شدن
معانی دیگر : شدید کردن، بر شدت (چیزی) افزودن، تند و تیز کردن یا شدن، حاد کردن یا شدن، پرتنش کردن یا شدن، فربود کردن یا شدن، ستهم کردن یا شدن، (عکاسی - با به کار بردن آبگونه های تارساز فیلم را پررنگ تر و تارتر کردن) تار کردن

انگلیسی به فارسی

سخت کردن، تشدید کردن، شدید شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: intensifies, intensifying, intensified
• : تعریف: to make stronger, more acute, or more intense.
مترادف: augment, escalate, heighten, increase, strengthen
متضاد: abate, allay, assuage, blunt, cool, defuse, mitigate, moderate, mute, relax, relieve, temper
مشابه: accelerate, aggravate, boost, build, concentrate, deepen, elevate, enhance, exacerbate, inflame, invigorate, magnify, redouble, reinforce, sharpen, stimulate, swell, thicken, worsen

- His disturbing remarks intensified the unrest of the crowd.
[ترجمه مینا] اظهارات مشوش کننده او، ناآرامی جمعیت را شدید کرد
[ترجمه ترگمان] سخنان آزاردهنده او نا آرامی را تشدید کرد
[ترجمه گوگل] اظهارات ناراحت کننده او موجب افزایش ناآرامی های جمعیت شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: intensification (n.)
• : تعریف: to become stronger, more acute, or more intense.
مترادف: augment, build up, escalate, heighten, increase, strengthen
متضاد: abate, cool, die, ebb, moderate, subside
مشابه: accelerate, build, deepen, heat, snowball, thicken, worsen

- Each day the work intensified.
[ترجمه ترگمان] هر روز کار شدت می گرفت
[ترجمه گوگل] هر روز کار افزایش یافت

• make intense; strengthen, increase, heighten
if you intensify something or if it intensifies, it becomes greater in strength or degree.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] تشدید کردن افزایش درخشندگی تصویر در زوی صفحه ی نماییش لامپ پر توکاتدی .

مترادف و متضاد

تشدید کردن (فعل)
amplify, exacerbate, exasperate, intensify, strengthen, resonate

سخت کردن (فعل)
intensify, harden, braze, indurate, ossify

شدید شدن (فعل)
intensify

make more forceful, severe


Synonyms: accent, accentuate, add fuel, add to, aggrandize, aggravate, augment, beef up, boost, brighten, build up, concentrate, darken, deepen, emphasize, enhance, escalate, exacerbate, exalt, heat up, heighten, increase, intensate, lighten, magnify, point, pour it on, quicken, raise, redouble, reinforce, rise, rouse, set off, sharpen, spike, step up, strengthen, stress, tone up, whet


Antonyms: calm, lower, slow, soothe, weaken


جملات نمونه

1. we must intensify our efforts
ما باید کوشش های خود را تشدید کنیم.

2. Guerrillas have pledged to intensify the armed struggle against the new government.
[ترجمه ترگمان]Guerrillas قول داده اند که مبارزه مسلحانه علیه دولت جدید را افزایش دهند
[ترجمه گوگل]چرچیل قول داده است که مبارزه مسلحانه علیه دولت جدید را تشدید کند

3. The extreme cold seemed, if anything, to intensify.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سرمای شدید، اگر چیزی بود، به شدت شدیدتر می شد
[ترجمه گوگل]سرماخوردگی به نظر می رسید، اگر هر چیزی، برای تشدید شدن

4. The reforms served only to intensify the misery of the poorer peasants.
[ترجمه ترگمان]اصلاحات فقط برای تشدید بدبختی دهقانان فقیر بکار می رفت
[ترجمه گوگل]این اصلاحات فقط برای تشدید بدبختی دهقانان فقیر بود

5. The conflict is almost bound to intensify.
[ترجمه ترگمان]درگیری تقریبا به شدت تشدید شده است
[ترجمه گوگل]این درگیری تقریبا متوقف شده است

6. Markets intensify economic inequality and add to the numbers of the poor.
[ترجمه ترگمان]بازارها نابرابری اقتصادی را افزایش داده و به شمار فقرا افزوده می شوند
[ترجمه گوگل]بازارهای نابرابری اقتصادی را تشدید می کنند و به تعداد فقرا افزوده می شوند

7. If anything, they served to intensify the boredom by providing a comparative.
[ترجمه ترگمان]اگر چیزی وجود داشت، آن ها با ارائه تطبیقی، شدت خستگی را تشدید می کردند
[ترجمه گوگل]در صورت هر چیز، آنها با تامین تطبیق، خستگی را تشدید می کنند

8. The scheme merely encourages farmers to intensify production on their remaining land, it is argued.
[ترجمه ترگمان]استدلال شده است که این طرح تنها کشاورزان را تشویق می کند تا تولید را بر روی زمین باقی مانده خود افزایش دهند
[ترجمه گوگل]این طرح صرفا کشاورزان را تشویق می کند تا تولید را در سرزمین های باقی مانده خود تشدید کند، بحث می شود

9. The downpour did not intensify by degrees but simply gushed forth with biblical fury, vertical and windless.
[ترجمه ترگمان]باران به تدریج شدت نیافت، بلکه به سادگی با خشم انجیلی، عمودی و بدون باد به بیرون فوران کرد
[ترجمه گوگل]بارش باران به شدت تشدید نمی شد، بلکه به سادگی با خشم کتاب مقدس، عمودی و بی روح رو به رو شد

10. These problems would intensify following the introduction of a core monetary union.
[ترجمه ترگمان]این مشکلات بدنبال معرفی یک اتحادیه مالی هسته ای تشدید می شوند
[ترجمه گوگل]این مشکلات پس از معرفی یک اتحادیه پولی هسته ای تشدید می شود

11. Liberalization and the introduction of competition intensify the split between winners and losers among electricity technologies and fuels according to environmental criteria.
[ترجمه ترگمان]آزاد کردن و معرفی رقابت، شکاف بین برندگان و بازندگان را بین فن آوری های برق و سوخت ها با توجه به معیارهای زیست محیطی افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]لیبرالیزاسیون و معرفی رقابت، تقسیم بین برندگان و بازنده در میان فن آوری های برق و سوخت را با توجه به معیارهای زیست محیطی تشدید می کند

12. The latest figures announced yesterday will intensify pressure on the Government to produce a jobs package in next month's Budget.
[ترجمه ترگمان]آخرین ارقام دیروز اعلام کردند که دولت فشار را بر دولت برای تولید یک بسته شغلی در بودجه ماه آینده افزایش خواهد داد
[ترجمه گوگل]آخرین ارقام اعلام شده دیروز، فشار بر دولت را برای ایجاد یک بسته کاری در بودجه ماه آینده تشدید خواهد کرد

13. He also will intensify the fight against crime and continue to work for welfare reform.
[ترجمه ترگمان]او همچنین مبارزه با جرائم را تشدید خواهد کرد و به کار برای اصلاح رفاه ادامه خواهد داد
[ترجمه گوگل]او همچنین مبارزه با جرم را تشدید می کند و همچنان برای اصلاح رفاه کار می کند

14. Companies may intensify production, improve productivity or reduce output - all of which tend to reduce employment.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها ممکن است تولید را افزایش داده، بهره وری را بهبود بخشیده و یا خروجی را کاهش دهند - که همه آن ها تمایل به کاهش اشتغال دارند
[ترجمه گوگل]شرکت ها ممکن است تولید را افزایش دهند، بهره وری را افزایش دهند یا تولید را کاهش دهند - که این کار باعث کاهش اشتغال می شود

We must intensify our efforts.

ما باید کوشش‌های خود را تشدید کنیم.


Their rivalry is intensifying.

رقابت آن‌ها دارد شدیدتر می‌شود.


Separation intensified their love.

جدایی، عشق آن دو را تند و تیزتر کرد.


The guerrillas intensified their attacks.

چریک‌ها بر شدت حملات خود افزودند.


پیشنهاد کاربران

شدت گرفتن

بیشتر کردن

تعالی
تکامل

پررنگ کردن.

If you snap a selfie and the colors aren't intense enough, you may be able to intensify them with a photo editor.

پیش رونده

intensify ( verb ) = heighten ( verb )
به معناهای: تشدید کردن، افزایش دادن، بالا بردن

enhance

غنی شده؛ بهبود یافته؛ ارتقا یافته
intensified system
سیستم غنی شده؛ سیستمی که بهره وری آن بالا رفته است. مانند خاک مزرعه ای که با قادر است با تغییراتی، بهره وری محصول بیش تری فراهم کند.


کلمات دیگر: