کلمه جو
صفحه اصلی

boxing


معنی : بوکس، مشت زنی، مشت بازی
معانی دیگر : در جعبه قرار دادن، جعبه بندی، پوشش یا حفاظ جعبه مانند

انگلیسی به فارسی

مشت‌زنی، بوکس


بوکس، مشت زنی، مشت بازی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a material of which boxes are made.

(2) تعریف: an enclosure or casing resembling a box.

(3) تعریف: the act of enclosing something in a box or boxes.
اسم ( noun )
• : تعریف: the sport, profession, or technique of fighting with the fists.
مشابه: ring

• sport in which two men fight with punches
boxing is a sport in which two men wearing large padded gloves fight according to special rules, by punching each other.

مترادف و متضاد

punching competition


بوکس (اسم)
box, boxing

مشت زنی (اسم)
boxing, slugging, pugilism

مشت بازی (اسم)
boxing

Synonyms: battle, glove game, mill, prelim, prizefighting, pugilism, slugfest, sparring, the ring


جملات نمونه

1. a boxing match
مسابقه ی بوکس

2. scientific boxing
مشت بازی شگردین

3. a tame boxing match
مسابقه ی مشت زنی خسته کننده

4. an arena for boxing matches
ورزشگاه مسابقات بکس

5. he is the boxing champion of the world
او قهرمان مشت زنی جهان است.

6. a wild swing in boxing
ضربه ای که در مشت بازی به هدف نمی خورد

7. the continuation of the boxing match after a short pause
از سر گیری مشت بازی پس از مکث کوتاه

8. she had a distaste for boxing
او از مشت بازی بدش می آمد.

9. Each round of the boxing match lasts three minutes.
[ترجمه ترگمان]هر دور مسابقه بوکس سه دقیقه طول می کشد
[ترجمه گوگل]هر دور مسابقه بوکس سه دقیقه طول می کشد

10. Few contests in the recent history of British boxing have been as thrilling.
[ترجمه ترگمان]چند رقابت در تاریخ اخیر مشتزنی بریتانیا هیجان انگیز بوده است
[ترجمه گوگل]چندین مسابقه در تاریخ اخیر بوکس بریتانیا نیز هیجان انگیز بوده است

11. Boxing is a sport that always attracts large crowds.
[ترجمه ترگمان]بوکس ورزشی است که جمعیت زیادی را جذب می کند
[ترجمه گوگل]بوکس یک ورزش است که همیشه جمعیت زیادی را جذب می کند

12. Three years later, Ali returned to boxing with a new fire in his belly.
[ترجمه ترگمان]سه سال بعد علی با آتش تازه ای در شکمش به بوکس بازگشت
[ترجمه گوگل]سه سال بعد، علی با یک آتش جدید در شکمش به بوکس بازگشت

13. That fellow is a promoter of boxing events.
[ترجمه ترگمان]آن جوان، مروج رویداده ای بوکس می باشد
[ترجمه گوگل]این همکار یک پیشرو در رویدادهای بوکس است

14. He thinks boxing is good for kids, that it toughens them up.
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند که بوکس برای کودکان خوب است و باعث می شود که آن ها از هم جدا شوند
[ترجمه گوگل]او فکر می کند که بوکس برای بچه ها مناسب است، و آن را سخت تر می کند

15. The karate bout has many similarities to a boxing match.
[ترجمه ترگمان]مسابقه کاراته شباهت های بسیاری با یک مسابقه بوکس دارد
[ترجمه گوگل]این کاراته شباهت زیادی به مسابقه بوکس دارد

16. The middleweight boxing champion had his opponent up against the ropes.
[ترجمه ترگمان]قهرمان وزن متوسط حریف خود را با طناب بالا برده بود
[ترجمه گوگل]قهرمان بوکس متوسطه حریف خود را در برابر طناب قرار داد

17. So when did you hang up your boxing gloves/golfclubs/ballet shoes?
[ترجمه ترگمان]بنابراین چه زمانی شما دستکش های boxing \/ کفش های باله خود را آویزان کردید؟
[ترجمه گوگل]بنابراین وقتی دستکش بوکس / گلف کلوب / کفش باله را بستید؟

پیشنهاد کاربران

بُکس

بکس زنی
مشت زنی

ورزش بوکس

تلفظ :
باکسین

boxing ( ورزش )
واژه مصوب: مشت‏زنی
تعریف: ورزشی که در آن یک ورزشکار با استفاده از مشت با ورزشکار دیگر مبارزه کند

در زبان عامیانه Boxing به معنای محدود کردن هم میدهد.
Boxing herself into one genre or style


کلمات دیگر: