کلمه جو
صفحه اصلی

somewhere


معنی : یک جایی، در مکانی، در یک محلی
معانی دیگر : در محلی، جایی، محلی، (با: about یا around یا between و غیره) زمانی، وقتی، دورانی، تقریبا، حدودا (محلی: somewheres)

انگلیسی به فارسی

( somewheres ) یک جایی، دریک محلی، درمکانی


جایی، یک جایی، در مکانی، در یک محلی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: at, to, or in an unspecified place or position.
متضاد: nowhere

- We are somewhere close to the house, but we are lost nevertheless.
[ترجمه ترگمان] ما در یک جای نزدیک به خانه هستیم، اما با این همه از دست داده ایم
[ترجمه گوگل] ما در جایی نزدیک به خانه هستیم، اما ما هنوز از دست داده ایم

(2) تعریف: to a better or more advanced position.
متضاد: nowhere

- At last we are getting somewhere with this idea.
[ترجمه ترگمان] بالاخره با این فکر به جایی می رسیم
[ترجمه گوگل] در نهایت ما با این ایده جایی روبه رو هستیم

(3) تعریف: at some point in space.
متضاد: nowhere

- He is somewhere between home and the office.
[ترجمه ترگمان] او جایی بین خانه و دفتر است
[ترجمه گوگل] او جایی است بین خانه و دفتر

(4) تعریف: at some point in time.

- somewhere between the turn of the century and 1910
[ترجمه ترگمان] جایی بین اواخر قرن و ۱۹۱۰
[ترجمه گوگل] جایی بین نوبت قرن و 1910
اسم ( noun )
• : تعریف: an unspecified place.

- His hope is a somewhere in which there is no war.
[ترجمه ترگمان] امید او جایی است که جنگی در آن نباشد
[ترجمه گوگل] امید او جایی است که هیچ جنگی وجود ندارد

• in some place, in some location; to some place
you use somewhere to refer to a place without saying exactly where you mean.
you also use somewhere when giving an approximate amount, number, or time.
if you say that you are getting somewhere, you mean that you are making progress.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] در جایی دیگر

مترادف و متضاد

یک جایی (قید)
somewhere

در مکانی (قید)
somewhere, somewhither

در یک محلی (قید)
somewhere

in, or at some place


Synonyms: about, any old place, around, around somewhere, elsewhere, here and there, in one place or another, kicking around, parts unknown, scattered, someplace, someplace or another, someplace or other, somewheres


Antonyms: nowhere


جملات نمونه

1. somewhere about ten o'clock
وقتی در حدود ساعت ده

2. somewhere between five and six million voters
تقریبا بین پنج و شش میلیون رای دهنده

3. go somewhere else
برو جای دیگر.

4. get somewhere
موفق شدن،به جایی رسیدن

5. buried away somewhere in the third chapter was an account of their meeting
شرح ملاقات آنها در فصل سوم کتاب در جایی دور از دید قرار داشت.

6. jaffar lives somewhere in london
جعفر یک جایی در لندن زندگی می کند.

7. he went to somewhere in france
به جایی در فرانسه رفت.

8. he had already seen the name somewhere in his readings
ضمن مطالعات خود قبلا این نام را در جایی دیده بود.

9. Can he fix us up with somewhere to stay?
[ترجمه ترگمان]می تونه ما رو جایی برسونه که بمونیم؟
[ترجمه گوگل]آیا می تواند ما را به جایی برساند تا بماند؟

10. The factory is in Leeds or somewhere thereabouts.
[ترجمه ترگمان]کارخانه در (لیدز)یا جایی در همین حوالی است
[ترجمه گوگل]این کارخانه در لیدز یا در جایی از آن قرار دارد

11. She needs to find somewhere to live.
[ترجمه nima] او نیازمند پیدا کردن جایی برای زندگی است.
[ترجمه ترگمان]اون باید یه جایی برای زندگی پیدا کنه
[ترجمه گوگل]او باید جایی برای زندگی پیدا کند

12. I've got a feeling I've seen him before somewhere.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم قبل از یک جایی او را دیده ام
[ترجمه گوگل]احساس کردم که او را قبل از جایی دیدم

13. She could hear music playing somewhere.
[ترجمه ترگمان]می توانست صدای موسیقی را در جایی بشنود
[ترجمه گوگل]او می تواند موسیقی را در جایی پخش کند

14. He lives somewhere in the neighborhood of the station.
[ترجمه ترگمان]یه جایی تو محله the زندگی میکنه
[ترجمه گوگل]او در جایی از محله ایستگاه زندگی می کند

15. We went to find somewhere cool and shady to have a drink.
[ترجمه ترگمان]رفتیم یه جای خنک پیدا کنیم و یه نوشیدنی بخوریم
[ترجمه گوگل]ما رفتیم برای پیدا کردن جایی که خنک و سایه دار باشد تا یک نوشیدنی داشته باشیم

16. We scoured the area for somewhere to pitch our tent.
[ترجمه ترگمان]ما محوطه رو گشتیم تا tent رو درست کنیم
[ترجمه گوگل]ما منطقه را به جایی می بردیم تا چادرمان را بچرخانیم

17. He's scouting about/around for somewhere better to live.
[ترجمه ترگمان]او در اطراف \/ اطراف گشت زنی می کند تا زندگی بهتری برای زندگی داشته باشد
[ترجمه گوگل]او برای جایی بهتر زندگی می کند

18. I've already looked there-it must be somewhere else.
[ترجمه ترگمان]قبلا به آنجا نگاه کرده ام، باید جای دیگری باشد
[ترجمه گوگل]من قبلا نگاه کردم - باید جایی دیگر باشد

Go somewhere else.

برو جای دیگر.


Jaffar lives somewhere in London.

جعفر یک جایی در لندن زندگی می‌کند.


He went to somewhere in France.

به جایی در فرانسه رفت.


somewhere about ten o'clock

وقتی در حدود ساعت ده


somewhere between five and six million voters

تقریباً بین پنج و شش میلیون رأی‌دهنده


پیشنهاد کاربران

یجایی


کلمات دیگر: