کلمه جو
صفحه اصلی

autocrat


معنی : حاکم مطلق، سلطان مستبد، سلطان مطلق
معانی دیگر : آدم سلطه گرا، آدم خودسر، اتوکرات، حکمران مستبد، تکسالار، دیکتاتور، خودکامه

انگلیسی به فارسی

حاکم مطلق، سلطان مستبد، سلطان مطلق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a ruler who has absolute or unlimited power; dictator; despot.
مترادف: despot, dictator
مشابه: absolutist, totalitarian, tyrant

- The autocrat stripped the nobles of their lands.
[ترجمه ترگمان] سلطان مستبد نجیب زادگان سرزمین خود را از دست داده بود
[ترجمه گوگل] خودکامه اربابان زمین های خود را از بین برد

(2) تعریف: any person who has or claims to have unlimited power or authority over others.
مترادف: authoritarian
مشابه: despot, dictator, totalitarian, tyrant

- The company's founder was an autocrat who made every decision.
[ترجمه ترگمان] بنیانگذار این شرکت، مستبد بود که هر تصمیمی می گرفت
[ترجمه گوگل] بنیانگذار این شرکت یک شخصیت انتحاری بود که هر تصمیم را گرفته بود

(3) تعریف: any over-assertive domineering person.
مترادف: authoritarian, tyrant
مشابه: despot, dictator

• ruler with unlimited authority, dictator
an autocrat is a person in authority who has complete power.

مترادف و متضاد

حاکم مطلق (اسم)
autarchy, autarky, despot, autocrat

سلطان مستبد (اسم)
despot, autocrat

سلطان مطلق (اسم)
autocrat

dictator


Synonyms: authoritarian, Caesar, despot, Fascist, Hitler, overlord, totalitarian, tyrant


جملات نمونه

1. her manager was an autocrat
مدیر او آدم خودکامه ای بود.

2. Now the Autocrat was nosing down the kerb.
[ترجمه ترگمان]حالا the روی جدول داشت فضولی می کرد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر Autocrat پایین انداختن کمربند

3. He governed as an autocrat but also as a twentieth-century politician.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک فرمانروای مطلق، بلکه به عنوان یک سیاست مدار قرن بیستم حکومت می کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک خلبان مستقل و همچنین به عنوان سیاستمدار قرن بیستم اداره می شد

4. He behaved as a benevolent autocrat, but was reluctant to delegate, suspicious, and secretive.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک مرد خودکامه خیرخواه رفتار می کرد، اما نسبت به محول کردن، بدگمان و مرموز بی میل بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک خداباور خیرخواه رفتار کرد، اما تمایلی به نمایندگی، مشکوک و محرمانه نداشت

5. Fielding and the Autocrat made their different entrances.
[ترجمه ترگمان]فیلدینگ و the ورودی های متفاوت آن ها را می ساختند
[ترجمه گوگل]Fielding و Autocrat ورودی های مختلف خود را ساخته اند

6. But the self-made billionaire is an autocrat who seems not to understand the essentials of democracy.
[ترجمه ترگمان]اما این میلیاردر خود ساخته، مستبد است که به نظر می رسد اصول دموکراسی را درک نمی کند
[ترجمه گوگل]اما میلیاردر خود ساخته خودکامه است که به نظر نمی رسد ضروریات دموکراسی را درک کند

7. The autocrat strove in vain to deal with the situation.
[ترجمه ترگمان]سلطان مستبد تلاش می کرد تا با این وضع کنار بیاید
[ترجمه گوگل]خودکامه بیهوده برای مقابله با این وضعیت تلاش کرد

8. On the other hand, Russian autocrat Vladimir Putin ( No. 3 ) scored points because throwweight around.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه (شماره ۳)به دلیل throwweight امتیاز کسب کرد
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، ولادیمیر پوتین، خلبان روسی روسیه (شماره 3) به دلیل نقاط ضعف در اطراف، امتیاز کسب کرده است

9. There is no happier autocrat than one whose rules are being unquestioningly obeyed and whose authority is being docilely accepted.
[ترجمه ترگمان]هیچ فرمانروای مطلق خوشبخت تر از کسی وجود ندارد که قواعد و اختیارات او بی چون و چرا پذیرفته شده است
[ترجمه گوگل]هیچ اتهامی شادتر از کسی نیست که قید و بندهای آن را بدون هیچ گونه قید و شرطی مورد اطاعت قرار می دهد و صلاحیت آن به طور صحیح پذیرفته شده است

10. He was an accomplished politician and a crafty autocrat.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداری فاضل بود و خودکامه خبیث
[ترجمه گوگل]او یک سیاستمدار موفق و یک شخصیت فکری بود

11. Although seen in the West as a ruthless autocrat, in Qaddafi's own mind he is an avatar of an idealized form of mass democracy, eschewing the confusing bureaucracy of a representative system.
[ترجمه ترگمان]اگر چه در غرب به عنوان یک فرمانروای ظالم دیده می شود، در ذهن خود قذافی، او یک آواتار شکل ایده آل از دموکراسی جمعی است، و از بروکراسی گیج کننده یک سیستم نمایندگی اجتناب می کند
[ترجمه گوگل]اگر چه در غرب به عنوان یک خودکامه بی رحمانه دیده می شود، در ذهن خود قذافی، او نماد یک شکل آرمانی دموکراسی توده ای است و از بوروکراسی سردرگمی یک سیستم نماینده جلوگیری می کند

12. Zeus was not an autocrat by any standards.
[ترجمه ترگمان]زئوس با هیچ استانداردی مرد مستبد نبود
[ترجمه گوگل]زئوس هیچکدام از استانداردهای خودکامه نبود

13. The autocrat was replaced by a ruler responsible to the people.
[ترجمه ترگمان]فرمانروای مطلق با یک خط کش که مسئول مردم بود جای گرفت
[ترجمه گوگل]خودکامه توسط یک حاکم مسئول به مردم جایگزین شد

14. Republican in title he was, but an autocrat at heart.
[ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان در عنوان او بود، ولی در دل مستبد بود
[ترجمه گوگل]جمهوری خواه در عنوان او بود، اما خودکامه در قلب است

15. Murphy's powerfully spoken Oedipus is an autocrat of iconic grandeur.
[ترجمه ترگمان]مورفی با قدرت زیادی به ادیپ تبدیل شدن با شکوه نمادین اشاره کرد
[ترجمه گوگل]ادیپ قدرتمندانه مورفی است که خودخواهانه از عظمت نمادین است

Her manager was an autocrat.

مدیر او آدم خودکامه‌ای بود.


پیشنهاد کاربران

یکه سالار

autocrat ( باستان شناسی )
واژه مصوب: یکه سالار
تعریف: زمام دار یا حاکمی که با قدرت مطلق و بی هیچ محدودیتی حکومت می کند


کلمات دیگر: