کلمه جو
صفحه اصلی

hourly


معنی : ساعت به ساعت، هر ساعت یکبار
معانی دیگر : ساعتی، هر یک ساعت، برحسب ساعت، مکرر، دایم، همیشه، پی درپی، مدام، همیشگی، همیشگی she lived in hourly dread او در هراس دایم بسر میبرد، ساعت به ساعت

انگلیسی به فارسی

ساعتی، هر ساعت یکبار، ساعت به ساعت، هر یک ساعت، برحسب ساعت


مکرر، دایم، همیشه، پیدرپی، مدام، همیشگی


ساعتی، ساعت به ساعت، هر ساعت یکبار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: done or occurring every hour.

- The trains run hourly.
[ترجمه ترگمان] قطارها هر ساعت حرکت می کنند
[ترجمه گوگل] قطارها ساعتی اجرا می شوند
- I like to hear the hourly chiming of the bells.
[ترجمه ترگمان] دوست دارم صدای زنگ ساعت ناقوس را بشنوم
[ترجمه گوگل] من دوست دارم که ساعت زنگ زنگ را بشنوم

(2) تعریف: by the hour.

- The workers are paid hourly wages while the managers get a yearly salary.
[ترجمه ترگمان] کارگران دست مزد ساعتی را پرداخت می کنند در حالی که مدیران حقوق سالیانه دریافت می کنند
[ترجمه گوگل] کارگران دستمزد ساعتی را پرداخت می کنند در حالی که مدیران حقوق سالانه را دریافت می کنند

(3) تعریف: frequent.
قید ( adverb )
(1) تعریف: each hour.

- We check the patients hourly.
[ترجمه ترگمان] ما بیماران را ساعتی بررسی می کنیم
[ترجمه گوگل] ما بیماران را به صورت ساعته بررسی می کنیم

(2) تعریف: frequently.

• every hour, by the hour
of or pertaining to an hour; occurring every hour; continual
an hourly event happens once every hour. attributive adjective here but can also be used as an adverb. e.g. the ground rules change daily and sometimes hourly.
your hourly earnings are the amount of money that you earn each hour.

مترادف و متضاد

ساعت به ساعت (صفت)
hourly

هر ساعت یکبار (صفت)
hourly

جملات نمونه

1. hourly wage
مزد ساعتی

2. an hourly train service
سرویس راه آهن هر ساعته

3. sea nymphs hourly ring his knell
(شکسپیر) پریان دریایی هر ساعت برایش ناقوس می زنند.

4. she lived in hourly dread
او در هراس دایم بسر می برد.

5. the bell rings hourly
زنگ هر ساعت یک بار به صدا در می آید.

6. workers are paid hourly for their labor
به کارگران برای کارشان ساعتی مزد می دهند.

7. they are paid on an hourly basis
به آنان به طور ساعتی مزد می دهند.

8. the government has put a floor under hourly wage
دولت برای مزدهای ساعتی میزان حداقل تعیین کرده است.

9. What's the hourly rate for cleaning?
[ترجمه ترگمان]حال تمیز کردن ساعت چنده؟
[ترجمه گوگل]نرخ صبحانه برای تمیز کردن چیست؟

10. Dressings are changed four hourly to help prevent infection.
[ترجمه ترگمان]Dressings به مدت چهار ساعت برای کمک به جلوگیری از ابتلا به عفونت، تغییر کرده اند
[ترجمه گوگل]طعم دهنده ها چهار ساعته تغییر می کنند تا از عفونت جلوگیری کنند

11. Take two tablets at hourly intervals.
[ترجمه ترگمان]دو قرص در فواصل ساعتی در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]دو قرص را در فواصل ساعتی مصرف کنید

12. This medicine is to be taken hourly.
[ترجمه ترگمان]این دارو هر ساعت باید به کار گرفته شود
[ترجمه گوگل]این دارو یک ساعته است

13. Trains leave at hourly intervals.
[ترجمه ترگمان]قطارها هر ساعت در فواصل معین حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]قطارها در فواصل زمانی ساکن می مانند

14. Hourly output by workers declined 3% in the first quarter.
[ترجمه ترگمان]خروجی Hourly توسط کارگران در سه ماهه اول به ۳ درصد کاهش یافت
[ترجمه گوگل]خروجی ساالنه توسط کارگران در سه ماهه اول کاهش 3 درصدی داشته است

15. The army make hourly patrols of the area.
[ترجمه ترگمان]ارتش گشت های ساعتی در این ناحیه را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]ارتش گشت زنی ساکنان منطقه را انجام می دهد

16. Their hourly rates have gone up.
[ترجمه ترگمان]نرخ ساعتی آن ها بالا رفته است
[ترجمه گوگل]نرخ ساعتی آنها افزایش یافته است

17. Rates are calculated on an hourly basis.
[ترجمه ترگمان]نرخ به صورت ساعتی محاسبه می شود
[ترجمه گوگل]نرخ ها بر اساس ساعت محاسبه می شوند

18. The hourly rate is £20 all in.
[ترجمه ترگمان]نرخ ساعتی در هر ساعت ۲۰ پوند است
[ترجمه گوگل]نرخ ساعتی 20 پوند است

19. Reapply sunscreen hourly and after swimming.
[ترجمه ترگمان]از کرم ضد آفتاب ساعتی و بعد از شنا کردن استفاده کنید
[ترجمه گوگل]کرم های ضد آفتاب را دوباره بمالید و بعد از شنا

hourly wage

مزد ساعتی


They are paid on an hourly basis.

به آنان به‌طور ساعتی مزد می‌دهند.


an hourly train service

سرویس راه آهن هر ساعته


The bell rings hourly.

زنگ هر ساعت یکبار به صدا در می‌آید.


Sea nymphs hourly ring his knell.

(شکسپیر) پریان دریایی هر ساعت برایش ناقوس می‌زنند.


She lived in hourly dread.

او در هراس دائم بسر می‌برد.


پیشنهاد کاربران

بر حسب ساعت


کلمات دیگر: