کلمه جو
صفحه اصلی

intemperate


معنی : افراطی، بی اعتدال، زیاده رو، افراط کار
معانی دیگر : نامعتدل، مفرط، شدید، نامیان وار

انگلیسی به فارسی

زیاده رو، بی اعتدال، افراط کار، افراطی


بدون تردید، افراطی، بی اعتدال، زیاده رو، افراط کار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: intemperately (adv.), intemperateness (n.)
• : تعریف: lacking moderation or restraint; excessive, overindulgent, violent, or the like.
متضاد: sober, temperate
مشابه: abandoned

- He regretted his intemperate drinking each time he woke up with one of these pounding headaches.
[ترجمه saman] هر بار که با یکی از ان سردرد های شدیدش بیدار میشد از نوشدین افراطی ( زیاد از حد / بدون کنترلش ) پشیمان میشد.
[ترجمه ترگمان] هر بار که با یکی از این سردرد شدید از خواب بیدار می شد پشیمان بود
[ترجمه گوگل] او هر بار که با یکی از این سردرد های تپش قلبش را بیدار می کرد، از نوشیدن ناخوشایندش پشیمان شد

• lacking moderation, overindulgent; lacking self-control, unrestrained (in speech or actions)
intemperate behaviour or opinions are unreasonably strong and uncontrolled; a formal word.

مترادف و متضاد

افراطی (صفت)
extremist, ultra, intemperate

بی اعتدال (صفت)
intemperate, immoderate, inclement

زیاده رو (صفت)
intemperate, indulgent

افراط کار (صفت)
intemperate, wasteful, self-indulgent

drunken


Synonyms: inebriated, dissipated, alcoholic, drunk


excessive


Synonyms: immoderate, inordinate, unrestrained, extreme, unbridled


جملات نمونه

1. intemperate weather
آب و هوای نامعتدل

2. an intemperate wind
باد شدید

3. his light conduct and his intemperate opinions
رفتار سبک سرانه و عقاید افراط آمیز او

4. The tone of the article is intemperate.
[ترجمه ترگمان]لحن این مقاله تند و سرکش است
[ترجمه گوگل]تن از مقاله بی اهمیت است

5. The judge's intemperate outburst almost caused a retrial.
[ترجمه ترگمان]طغیان سرکش قاضی تقریبا باعث محاکمه مجدد شد
[ترجمه گوگل]خروج ناگهانی قاضی تقریبا باعث دادرسی مجدد شد

6. The company had weathered intemperate climates, truculent soldiers, and cat-sized rats in one place they stayed along the tour.
[ترجمه ترگمان]این شرکت از آب و هوای تند، سربازان وحشی و موش های صحرایی در یک مکان در طول تور استفاده کرده بود
[ترجمه گوگل]این شرکت آب و هوای نامطلوب، سربازان مبهم و موشهای گربه را در یک مکان که در طول تور ماندند، مواجه شده بود

7. In her intemperate husband, Mrs Fang has a broken reed.
[ترجمه ترگمان]در این میان خانم فانگ a شکسته دارد
[ترجمه گوگل]خانم فانگ در شوهر ناخوشایندش دارای یک نیت شکسته است

8. He pointed out that the intemperate life style is the patient population sharp increase primary factor.
[ترجمه ترگمان]او خاطر نشان ساخت که سبک زندگی تند، عامل اصلی افزایش شدید جمعیت است
[ترجمه گوگل]او اشاره کرد که سبک زندگی غیرمتعارف جمعیت بیمار تشدید کننده فاکتور اصلی است

9. Becket was at least as intemperate as Hildebrand, but he not only got his halo but did so in the fastest time on record.
[ترجمه ترگمان]بکت دست کم نسبت به Hildebrand داشت، اما نه تنها هاله نورانی او را داشت بلکه در سریع ترین زمان ضبط این کار را انجام می داد
[ترجمه گوگل]بکت حداقل به عنوان Hildebrand غیر قابل اندازه گیری بود، اما او نه تنها هاله خود را به دست آورد، اما در سریعترین زمان در رکورد انجام داد

10. His intemperate remarks got him into trouble.
[ترجمه ترگمان]سخنان مکرر او او را به دردسر انداخته بود
[ترجمه گوگل]اظهارات ناخوشایند او را به دردسر انداخت

11. The style was hurried, the tone intemperate.
[ترجمه ترگمان]لحن تند و آمرانه داشت
[ترجمه گوگل]سبک بود عجله کرد، لحن تیره

12. Many people felt threatened by Arther's forceful, sometimes intemperate style.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم احساس می کردند که Arther تند، و گاهی هم سبک خشن است
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم با تهدید به سبک و قدرتمند و گاه ناامنانه Arther تهدید کردند

13. The man who has been intemperate so many years in upon his last legs.
[ترجمه ترگمان]مردی که چندین سال است که با آخرین پاهای او مخالف است
[ترجمه گوگل]مردی که چندین سال از عمر خود گذشته است

an intemperate wind

باد شدید


intemperate weather

آب و هوای نامعتدل


پیشنهاد کاربران

( رفتار یا کلام ) خارج از کنترل، غیر قابل‏ قبول
intemperate language
the judge’s intemperate outburst
Intemperate eating habits can lead to obesity.


کلمات دیگر: