معنی : چین، حاشیه چیندار، چین دوختن روی، چین دوختن روی، چین دادن
معانی دیگر : با زلم زیمبو آذین کردن، (جامه و آذین های زنانه)، چین (سر آستین یا یخه ی لباس)، پف کردگی، والان، (معمولا جمع - تزئینات پر زرق و برق ولی بی ارزش) زلم زیمبو
چین، حاشیه چین دار، چین دادن، چین دوختن روی
کف دست، چین، حاشیه چیندار، چین دوختن روی، چین دادن
She was heavily made and there were all kinds of furbelows hanging around her neck.
او هفت قلم بزک کرده بود و همهجور زلمزیمبو از گردنش آویزان بود.