کلمه جو
صفحه اصلی

grammatical


معنی : دستوری، صرف و نحوی، مطابق قواعد دستور
معانی دیگر : وابسته به دستور زبان، گرامری، صرفی و نحوی، مطابق دستور زبان، صحیح (از نظر گرامری)

انگلیسی به فارسی

دستور زبان، دستوری، صرف و نحوی، مطابق قواعد دستور


دستوری، صرف و نحوی، مطابق قواعد دستور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: grammatically (adv.), grammaticalness (n.)
(1) تعریف: of or relating to grammar.

(2) تعریف: conforming to the conventions and rules of grammar.

• of or pertaining to grammar, pertaining to the study of classes of words, pertaining to the study of the structure of a language; conforming to the rules of grammar
grammatical is used to describe something that relates to grammar.
if someone's language is grammatical, it is correct because it obeys the rules of grammar.

مترادف و متضاد

دستوری (صفت)
imperative, directorial, grammatical, magistral

صرف و نحوی (صفت)
grammatical

مطابق قواعد دستور (صفت)
grammatical

pertaining to syntax


Synonyms: acceptable, allowable, correct, linguistic, morphological, phonological, semantic, syntactic, well- formed


Antonyms: solecistic, ungrammatical


جملات نمونه

1. grammatical agreement
توافق دستوری

2. grammatical function
نقش دستوری

3. his writing is full of grammatical mistakes
نوشته ی او پر از اشتباهات دستوری است.

4. your writing is riddled with grammatical and spelling errors
نوشته ی شما پر از لغزش های دستوری و املایی است.

5. many of his sentences are not grammatical
بسیاری از جمله های او از نظر دستوری غلط است.

6. this english composition is full of grammatical and spelling errors
این انشای انگلیسی پر از غلط دستوری و املایی است.

7. A grammatical choice is drawn from a closed set of options.
[ترجمه ترگمان]یک انتخاب دستوری از یک مجموعه بسته انتخاب می شود
[ترجمه گوگل]انتخاب گرامری از یک مجموعه بسته ای از گزینه ها کشیده می شود

8. These sentences all have the same grammatical pattern.
[ترجمه ترگمان]این جملات همگی الگوی دستوری مشابهی دارند
[ترجمه گوگل]این جملات همه یک الگوی دستوری دارند

9. His composition is excellent except for some grammatical mistakes.
[ترجمه ترگمان]ترکیب بندی او عالی است، به جز برخی اشتباه ات دستوری
[ترجمه گوگل]ترکیب او عالی است به جز برخی از اشتباهات دستکاری شده

10. Teachers are quick to pounce on students' grammatical errors.
[ترجمه ترگمان]معلمان به سرعت دچار خطاهای دستوری دانش آموزان می شوند
[ترجمه گوگل]معلمان سریع به اشتباهات دستوری دانش آموزان فشار می آورند

11. Certain grammatical rules must be followed when describing a conversation in reported speech.
[ترجمه ترگمان]برخی از قوانین دستوری باید هنگام توصیف یک مکالمه در یک گفتار گزارش داده شوند
[ترجمه گوگل]در هنگام توصیف مکالمه در سخنرانی گزارش شده، باید قواعد خاص گرامری را دنبال کنید

12. The imperative mood is a kind of grammatical phenomenon.
[ترجمه ترگمان]حال و هوای ضروری نوعی پدیده گرامری است
[ترجمه گوگل]خلقت ضروری نوعی پدیده گرامری است

13. He can barely form a grammatical sentence.
[ترجمه ترگمان]او به سختی می تواند یک جمله دستوری را شکل دهد
[ترجمه گوگل]او به سختی می تواند یک حکم دستوری را تشکیل دهد

14. There is an exception to this grammatical rule.
[ترجمه ترگمان]یک استثنا برای این قانون دستوری وجود دارد
[ترجمه گوگل]استثنا به این حکم دستوری وجود دارد

15. Many examples and extra grammatical information are among the special features of this dictionary.
[ترجمه ترگمان]مثال های زیادی و اطلاعات گرامری بیشتر در میان ویژگی های خاص این فرهنگ لغت هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نمونه ها و اطلاعات گرامری اضافی از ویژگی های خاص این فرهنگ لغت است

16. That is not a grammatical sentence.
[ترجمه ترگمان]این یک جمله دستوری نیست
[ترجمه گوگل]این حکم دستوری نیست

grammatical agreement

توافق دستوری


grammatical function

نقش دستوری


Many of his sentences are not grammatical.

بسیاری از جمله‌های او از نظر دستوری غلط است.


پیشنهاد کاربران

grammatical ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: دستوری 2
تعریف: 1. مربوط به دستور زبان|||2. ویژگی جمله‏ای که با قواعد ارائه‏شده در دستور خاص یک زبان مطابقت دارد


کلمات دیگر: