کلمه جو
صفحه اصلی

grandchild


معنی : نوه، سبط
معانی دیگر : نوه (مذکر یا مونث)، نبیره، قانون ـ فقه : نوه

انگلیسی به فارسی

نوه


نوه، سبط


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: grandchildren
• : تعریف: a child of one's child.

• child of one's son or daughter
your grandchild is the child of your son or daughter.

مترادف و متضاد

نوه (اسم)
grandchild, grandson, granddaughter

سبط (اسم)
tribe, grandchild

جملات نمونه

1. the inexpressible joy of seeing my grandchild for the first time
مسرت توصیف ناپذیز دیدن نوه ام برای اولین بار

2. the property descended to his sister's grandchild
ملک به نوه ی خواهرش رسید.

3. The father buys, the son bigs, the grandchild sells, and his son thigs.
[ترجمه داود ص] بر باد دادن دارایی و دسترنج گذشتگان
[ترجمه ترگمان]پدر خرید می کند، پسر bigs، نوه خود را می فروشد و پسرش thigs
[ترجمه گوگل]پدر میفروشد، پسر بزرگی، نوه فرو میریزد، و پسرش میمیرد

4. We love looking after our grandchild. He's a ray of sunshine!
[ترجمه داود ص] ما عاشق این هستیم که از نوه هامون مراقبت کنیم چون او پرتویی از نور خداست.
[ترجمه ترگمان] عاشق نوه هامون هستیم او یک اشعه خورشید است!
[ترجمه گوگل]ما عاشق نوه ما هستیم او یک پرتو آفتابی است!

5. She lived to see her first grandchild.
[ترجمه ترگمان]او با اولین نوه خود زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او برای دیدن اولین نوه خود زندگی کرد

6. The birth of her first grandchild gave new meaning to her life.
[ترجمه داود ص] تولد اولین نوه اش سبب شد که زندگیش رنگ و رو تازه ای پیدا کند.
[ترجمه ترگمان]تولد نوه اش معنای جدیدی به زندگی خود داد
[ترجمه گوگل]تولد اولین نوه او به معنای جدیدی برای زندگی او بود

7. I was the fifth grandchild, and as there were seven more after me, I stayed familiar with the tarantella.
[ترجمه ترگمان]من پنجمین نوه، بودم، و چون هفت نفر دیگر دنبال من بودند، I را دیدم
[ترجمه گوگل]من نوه پنجم بودم، و چون هفت نفر بعد از من بودند، با تارانتلا آشنا شدم

8. He lavished kisses upon his grandchild.
[ترجمه ترگمان]و نوه اش را به بوسه وامی داشت
[ترجمه گوگل]او به نوه او بوسه زد

9. Sadly he died before he could see his grandchild.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه قبل از اینکه نوه اش رو ببینه مرد
[ترجمه گوگل]متاسفانه او قبل از اینکه نوه اش را ببیند فوت کرد

10. FRANK: you are his favorite grandchild.
[ترجمه ترگمان] تو نوه محبوبش هستی
[ترجمه گوگل]فرانک: شما نوه مورد علاقه خود هستید

11. He has five grandchildren, great - grandchildren, 14 great - great grandchildren and one great - great - great grandchild.
[ترجمه ترگمان]او پنج نوه، نوه، ۱۴ نوه بزرگ و یک نوه بزرگ بزرگ دارد
[ترجمه گوگل]او دارای پنج نوه، بزرگ - نوه، 14 بزرگ - نوه های بزرگ و یکی بزرگ - بزرگ - نوه بزرگ است

12. He loves his grandchild very much.
[ترجمه ترگمان]نوه اش رو خیلی دوست داره
[ترجمه گوگل]او بسیار نوپا را دوست دارد

13. We could steal a grandchild or two and go on a real cruise with you.
[ترجمه ترگمان]ما می تونیم یه نوه یا دوتا بچه رو بدزدیم و با تو به یه سفر واقعی بریم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم یک نوه یا دو را سرقت کنیم و با شما یک کروز واقعی برویم

14. A great - grandchild . A great - grandson.
[ترجمه ترگمان]یه نوه بزرگ یه پسر بزرگ
[ترجمه گوگل]بزرگ - نوه یک نوه بزرگ

پیشنهاد کاربران

نوه
grandson, granddaughter
The child of your son or daughter


کلمات دیگر: