کلمه جو
صفحه اصلی

fleshy


معنی : فربه، گوشتی، گوشت دار، کوشتالو، بی استخوان
معانی دیگر : چاق، گوشتالو، گوشت مانند، گوشتین، لحمی

انگلیسی به فارسی

فربه، گوشتالو، گوشتی، گوشتدار، بی‌استخوان


گوشتی، فربه، گوشت دار، کوشتالو، بی استخوان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: fleshier, fleshiest
مشتقات: fleshiness (n.)
(1) تعریف: having an abundance of flesh or fat.
مترادف: fat, heavy, meaty, plump
متضاد: emaciated, lean, skinny
مشابه: beefy, chubby, corpulent, obese, overweight, stout, thickset

- Her arms had become fleshy since she stopped exercising.
[ترجمه ترگمان] از زمانی که از ورزش دست می کشید، بازوهایش به رنگ گوشتی درآمده بود
[ترجمه گوگل] بازوانش از زمانی که ورزش را متوقف کرد، گوشت خوابیده بود

(2) تعریف: characterized by a juicy or pulpy texture, as fruit or vegetables.
مشابه: juicy, meaty, pulpy, succulent

• fleshlike; full of flesh; meaty; fat
if you describe someone as fleshy, you mean that they have a lot of extra weight on their bodies.
fleshy parts of the body, a plant, or a fruit are thick and soft.

مترادف و متضاد

فربه (صفت)
hard, serious, strong, fat, heavy, pursy, plump, beefy, corpulent, tubby, obese, fleshy

گوشتی (صفت)
fleshy, meaty

گوشت دار (صفت)
fleshy, meaty

کوشتالو (صفت)
fleshy

بی استخوان (صفت)
fleshy

overweight


Synonyms: adipose, ample, beefy, brawny, chubby, chunky, corpulent, fat, gross, heavy, hefty, husky, meaty, obese, plump, porcine, portly, pudgy, pulpy, sarcous, stout, tubby, weighty, well-padded, zaftig


Antonyms: skinny, thin, underweight


جملات نمونه

1. a fleshy girl
دختر تپل

2. He was well-built, but too fleshy to be impressive.
[ترجمه ترگمان]او خوب ساخته شده بود، اما برای این کار زیادی گوشت نداشت
[ترجمه گوگل]او به خوبی ساخته شده بود، اما خیلی گوشتی بود که قابل توجه بود

3. The bullet hit the fleshy part of his upper arm.
[ترجمه ترگمان]گلوله به قسمت گوشتی بازوی او اصابت کرد
[ترجمه گوگل]گلوله به قسمت گوشتی بازویش ضربه زده است

4. The bushy plants develop from fleshy, stout rootstock.
[ترجمه ترگمان]گیاهان پرپشت از ساقه گوشتی و چاق زیر زمینی رشد می کنند
[ترجمه گوگل]گیاهان پرتقال از گوشت خوک و ساقه بلند است

5. They were fat, fleshy, middle-aged men: one was in a windbreaker, one was in a leisure suit.
[ترجمه ترگمان]آن ها چاق، چاق و میانسال بودند: یکی در a بود، یکی کت و شلوار فراغت بود
[ترجمه گوگل]آنها چربی، گوشتی، مردان میانسال بودند: یکی در یک کاپشن بود، یکی در کت و شلوار اوقات فراغت بود

6. If necessary protect any fleshy surfaces with foil.
[ترجمه ترگمان]اگر لازم باشد از هر سطح گوشتی با فویل محافظت کنید
[ترجمه گوگل]در صورت لزوم از سطوح گوشتی با فویل محافظت کنید

7. She was a widow, fleshy, piggy-eyed, slack-mouthed, with a taste for sweet sherry.
[ترجمه ترگمان]او بیوه بود، fleshy، با دهانی گشاد، با دهانی باز، با دهانی پر از ذوق و مزه شیرین
[ترجمه گوگل]او یک بیوه، گوشتی، خوکچه چشم، قهوه ای، با طعم و مزه برای شیرینی شیرین بود

8. His mouth was fleshy and curly.
[ترجمه ترگمان]دهانش پر شده و پر شده بود
[ترجمه گوگل]دهان او گوشتی و فرفری بود

9. The leaves are also fleshy with a prominent midrib, with five pairs of lateral veins.
[ترجمه ترگمان]برگ ها هم چنین گوشتی با a برجسته دارند و پنج جفت سیاه رگ جانبی دارند
[ترجمه گوگل]برگها نیز دارای گوشتی با یک مرطوب کننده برجسته و با پنج جفت رگهای جانبی هستند

10. He continued to stare at her, his fleshy face filmed with perspiration, neck bulging above his tight collar.
[ترجمه ترگمان]او همچنان به او خیره شده بود، چهره fleshy از عرق و گردن از یقه تنگ پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]او همچنان به خیره شدن به او نگاه کرد، چهره گوشتی او با چهره فیلم برداری شد، گردن بالاتر از یقه تنگ خود را پرتاب کرد

11. It was big and fleshy and the vultures hadn't touched it - even the eyes were still in place.
[ترجمه ترگمان]ان جا بزرگ و پر گوشت بود و لاش خور هم آن را لمس نکرده بودند - حتی چشمانش هنوز در جای خود بودند
[ترجمه گوگل]این بزرگ و گوشتی بود و گرگها آن را لمس نکرده بودند - حتی چشمان هنوز در جای خود بودند

12. The plant has dark green fleshy leaves.
[ترجمه ترگمان]این گیاه برگ های سبز تیره دارد
[ترجمه گوگل]این گیاه دارای برگهای گوشتی سبز تیره است

13. These fleshy appendages are used to detect and taste food amongst the weed and debris on the bottom of a river.
[ترجمه ترگمان]این appendages گوشتی برای شناسایی و چشیدن غذا در میان علف های هرز و آوار در کف رودخانه به کار می روند
[ترجمه گوگل]این پدیده های گوشتی برای تشخیص و طعم غذا در میان علف های هرز و آوار در پایین رودخانه استفاده می شود

14. Babies she had seen before had fat fleshy faces that spread from a central dummy.
[ترجمه ترگمان]بچه هایی که قبلا دیده بود چهره های چاق و چاقی داشت که از یک آدمک مرکزی دور شده بودند
[ترجمه گوگل]نوزادانی که قبلا دیده بودند چهره چربی چربی داشتند که از یک ساختار مرکزی پخش می شد

a fleshy girl

دختر تپل


پیشنهاد کاربران

گوشتی، تپل
Example : A fleshy girl


کلمات دیگر: