کلمه جو
صفحه اصلی

inflame


معنی : سو زاندن، سوزش کردن، به هیجان اوردن، بر افروختن، دارای اماس کردن، ملتهب کردن، اتش گرفتن، عصبانی و ناراحت کردن، مشتعل کردن، سوزش دادن
معانی دیگر : (خشم یا شهوت و غیره) به شدت تحریک کردن، بر انگیختن، به جوش و خروش آوردن، بر افروخته کردن، برانگیزاندن، (بافت یا اندام یا سازواره را) آماساندن، پف آلود و سرخ کردن، ورم کردن، ملتهب کردن یا شدن، پیله کردن، آماسیدن، افروختن، فروزاندن، گیراندن، (آتش) روشن شدن یا کردن، طب دارای اماس کردن، متراکم کردن

انگلیسی به فارسی

بر افروختن، به هیجان آوردن، (پزشکی) دارای اماس کردن،ملتهب کردن، اتش گرفتن، عصبانی و ناراحت کردن، متراکم کردن


سوزش، عصبانی و ناراحت کردن، ملتهب کردن، بر افروختن، دارای اماس کردن، اتش گرفتن، مشتعل کردن، سوزش کردن، سوزش دادن، به هیجان اوردن، سو زاندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inflames, inflaming, inflamed
(1) تعریف: to excite, arouse, or intensify (the emotions or passions).
مترادف: arouse, enkindle, excite, ignite, intensify, kindle
متضاد: appease, calm
مشابه: agitate, anger, electrify, enliven, fire, fire up, heat, incite, infect, intoxicate, irritate, madden, provoke, rouse, stimulate, stir up, whip up

(2) تعریف: to cause or produce redness and swelling in (tissue) as an infection.
مشابه: fever, irritate, suppurate, swell

(3) تعریف: to set fire to; kindle.
مترادف: enkindle, fire, ignite, kindle
متضاد: extinguish
مشابه: burn, torch
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become emotionally aroused.
مترادف: arouse, kindle
مشابه: enkindle, heat, rouse

- A mob inflames easily.
[ترجمه ترگمان] یه اوباش خیلی زود از کوره در میرن
[ترجمه گوگل] یک جادوگر به راحتی میچرخد

• excite, incite, arouse, instigate; anger, enrage, irritate; redden, cause swelling in the body; light, set on fire; burst into flame; fill with passion
if something inflames you, it makes you very angry or excited.

مترادف و متضاد

سوزاندن (فعل)
cinder, bite, burn, cauterize, corrode, cremate, scorch, inflame, incinerate, sear, stunt

سوزش کردن (فعل)
prickle, smart, burn, inflame

به هیجان اوردن (فعل)
inflame, electrify, enflame, impassion

بر افروختن (فعل)
fire, glow, kindle, inflame, enflame, overheat, enkindle, ignify, provoke, relume

دارای اماس کردن (فعل)
inflame, enflame

ملتهب کردن (فعل)
inflame, enflame

اتش گرفتن (فعل)
light, fire, ignite, inflame, enflame

عصبانی و ناراحت کردن (فعل)
inflame, enflame

مشتعل کردن (فعل)
furnace, explode, inflame

سوزش دادن (فعل)
irritate, inflame

anger, aggravate


Synonyms: agitate, annoy, arouse, burn, disturb, embitter, enrage, exacerbate, exasperate, excite, fan, fire, fire up, foment, gall, get, grate, heat, heat up, ignite, impassion, incense, increase, infuriate, intensify, intoxicate, irritate, kindle, light, madden, provoke, put out, rile, roil, rouse, steam up, stimulate, vex, worsen


Antonyms: alleviate, appease, cool, pacify, placate, put out, quench, soothe, tranquilize


جملات نمونه

1. in his speech he tried to inflame the workers
در نطق خود کوشید که کارگران را بشوراند.

2. Reducing the number of staff is certain to inflame the already angry medical profession.
[ترجمه ترگمان]کاهش تعداد پرسنل در آتش زدن حرفه پزشکی خشمگین در حال حاضر مشخص است
[ترجمه گوگل]قطعا تعداد کارکنان قطعا باعث سوء استفاده حرفه ای پزشکی عصبانی خواهد شد

3. Insults only served to inflame the feud.
[ترجمه شایان] توهین ها فقط به شعله ور شدن دعوا دامن میزند
[ترجمه ترگمان]Insults فقط برای شعله ور کردن دشمنی کمک کرد
[ترجمه گوگل]توهین تنها باعث نگرانی شد

4. Her question seemed to inflame him all the more.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این سوال بیش از پیش آزارش می داد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید سوال او بیشتر او را می لرزاند

5. The latest revelations are set to inflame public opinion still further.
[ترجمه ترگمان]آخرین موارد، آتش زدن افکار عمومی را بیشتر شعله ور می سازد
[ترجمه گوگل]آخرین اکتشاف ها برای ایجاد افکار عمومی هنوز ادامه دارد

6. His move appeared certain to inflame passions in a country noted for the frequently intemperate attitude of its people towards party politics.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که حرکت او باعث شعله ور شدن احساسات در کشوری شده است که به خاطر رفتار تند و تند مردم نسبت به سیاست های حزب مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]حرکتش به نظر میرسید که احساسات را در کشوری که به خاطر نگرش غالبا ناخوشایند مردم نسبت به سیاستهای حزب به چشم می خورد، ظاهر می شود

7. The acquisition of the clubs only served to inflame the disagreements between Branson and Nik Powell.
[ترجمه ترگمان]کسب این باشگاه ها تنها تحریک کننده اختلاف بین برانسون و Nik پاول بود
[ترجمه گوگل]به دست آوردن این باشگاه ها فقط باعث اختلاف بین برانسون و نیک پاول شد

8. The test results showed that the MCA compound inflame retardant have good inflame - retarding effect for HIPS.
[ترجمه ترگمان]نتایج آزمایش نشان داد که آتش زبانه آتش retardant آتش زبانه آتش خوبی برای effect دارد
[ترجمه گوگل]نتایج آزمون نشان داد که ممانعت کننده ممانعت کننده مبرد MCA دارای اثر مهاری برای HIPS می باشد

9. Mars will not inflame those credit card balances any longer, so that That IS good news.
[ترجمه ترگمان]مریخ دیگر balances کارت اعتباری را دیگر آتش نخواهد زد، به طوری که این خبر خوبی است
[ترجمه گوگل]مریخ آن کارت اعتباری را هرگز دیگر نپوشاند، به طوری که این خبر خوب است

10. He spoke, not to inflame, not to upbraid, but to convince.
[ترجمه ترگمان]حرف می زد، نه به سرزنش، نه به سرزنش کردن، بلکه برای متقاعد کردن
[ترجمه گوگل]او سخن گفت، نه به شعله ور کردن، نه برای تحقیر، بلکه برای متقاعد کردن

11. Our lack of response seemed to inflame the colonel.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که فقدان پاسخ ما، آن سرهنگ را شعله ور می سازد
[ترجمه گوگل]فقدان پاسخ ما به نظر می رسید سرهنگ را سرزنش می کرد

12. The testimony would inflame the jurors, and lead them astray from the facts of the case.
[ترجمه ترگمان]این شهادت هیات منصفه را تحریک می کند و آن ها را از حقایق پرونده گمراه می کند
[ترجمه گوگل]شهادت، اعضای هیئت منصفه را میسوزاند و آنها را از حقایق پرونده گمراه میکند

13. No doubt it will inflame fears about our demise on Dec . 2 20
[ترجمه ترگمان]بدون شک، در مورد مرگ ما در دسامبر، باعث ایجاد ترس و وحشت خواهد شد ۲ ۲۰
[ترجمه گوگل]بدون شک ترس از مرگ ما در دسامبر خواهد شد 2 20

14. Rabindranath Tagore had reprovingly warned him that the fire that consumed foreign clothing might also inflame minds, and Gandhi was afraid.
[ترجمه ترگمان]Rabindranath Tagore به او هشدار داده بود که آتشی که لباس های خارجی را مصرف می کند ممکن است آتش ذهن را شعله ور کند و گاندی ترسید
[ترجمه گوگل]رابیندرانات تاگور مجرم به او هشدار داد که آتش سوزی که لباس های خارجی را مصرف می کند نیز مملو از ذهن است و گاندی می ترسد

In his speech he tried to inflame the workers.

در نطق خود کوشید که کارگران را بشوراند.


inflamed eyes

چشمان سرخ و پف‌کرده


His finger was inflamed by an infection.

به خاطر عفونت انگشت او متورم شده بود.


پیشنهاد کاربران

شعله ور کردن

enflame
fire
flame


کلمات دیگر: