کلمه جو
صفحه اصلی

grabble


معنی : با دست ماهی گرفتن، کورمالی کردن، پهن نشستن، با دست پی چیزی گشتن
معانی دیگر : با دست احساس کردن، لمس کردن، (با دست) گرفتن، کور مال رفتن، جمع اوری کردن

انگلیسی به فارسی

کورمالی کردن، با دست پی چیزی گشتن، با دست ماهی گرفتن، پهن نشستن، جمع اوری کردن


چنگ زدن، با دست ماهی گرفتن، کورمالی کردن، پهن نشستن، با دست پی چیزی گشتن


انگلیسی به انگلیسی

• feel; grope; grasp

مترادف و متضاد

با دست ماهی گرفتن (فعل)
grabble

کورمالی کردن (فعل)
grope, grabble

پهن نشستن (فعل)
grabble, sprawl

با دست پی چیزی گشتن (فعل)
grabble

جملات نمونه

When the light bulb burned out, he grabbled for matches.

وقتی که لامپ سوخت کورمال‌کورمال به جستجوی کبریت پرداخت.



کلمات دیگر: