کلمه جو
صفحه اصلی

livable


معنی : قابل معاشرت، قابل زندگی، قابل زیستن
معانی دیگر : قابل سکنی، زیست پذیر، تحمل پذیر، تاب آوردنی، liveable قابل زیستن

انگلیسی به فارسی

( liveable ) قابل زیستن، قابل معاشرت، قابل زندگی


قابل خواندن، قابل زندگی، قابل زیستن، قابل معاشرت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: livability (n.)
(1) تعریف: suitable or acceptable for living in or with; habitable; comfortable.
متضاد: unlivable
مشابه: comfortable

(2) تعریف: able to be endured and perhaps enjoyed; worth living.
متضاد: unlivable

- Life seems more livable now that exams are over.
[ترجمه ترگمان] حالا زندگی قابل زندگی است، حالا که امتحانات به پایان رسیده
[ترجمه گوگل] اکنون امتحان ها به پایان رسیده است

• fit to live in, suited for habitation; worth living, bearable; possible to live with, companionable (also liveable)

مترادف و متضاد

adequate, acceptable


قابل معاشرت (صفت)
companionable, sociable, associable, livable, liveable, conversable

قابل زندگی (صفت)
livable, liveable

قابل زیستن (صفت)
livable, liveable

Synonyms: bearable, comfortable, cozy, endurable, fit, habitable, homey, inhabitable, livable, lodgeable, passable, satisfactory, snug, sufferable, supportable, sustainable, tenantable, tolerable, worthwhile


Antonyms: inadequate, unacceptable, unbearable, unlivable, unsuitable


جملات نمونه

1. a livable house
خانه ی قابل زندگی

2. he found life scarcely livable
او دریافت که زندگی به آسانی تحمل پذیر نیست.

3. this city is no longer livable
این شهر دیگر به درد زندگی نمی خورد.

4. Such behaviour is not livable with.
[ترجمه ترگمان]چنین رفتاری قابل زندگی نیست
[ترجمه گوگل]چنین رفتاری با آن قابل مقایسه نیست

5. These are the basic requirements that make life livable.
[ترجمه ترگمان]این ها نیازمندی های اساسی هستند که زندگی قابل زندگی را می سازند
[ترجمه گوگل]اینها الزامات اساسی هستند که زندگی را حیاتی می سازند

6. It was rated the most livable city in the States.
[ترجمه ترگمان]این شهر در ایالات متحده آمریکا قرار دارد
[ترجمه گوگل]این شهر زندگی سالم ترین در ایالات متحده بود

7. The area is poor, but livable.
[ترجمه ترگمان]این ناحیه فقیر است، اما قابل زندگی است
[ترجمه گوگل]این ناحیه ضعیف است، اما قابل جابجایی است

8. Individuals must demand livable working conditions and viable communities if their children are to thrive.
[ترجمه ترگمان]افراد باید در صورتی که فرزندانشان زنده بمانند باید شرایط کاری قابل سکونت و جوامع ماندگار را طلب کنند
[ترجمه گوگل]اگر فرزندانشان رشد کنند، افراد باید شرایط کاری شلوغ و جوامع زنده را تقاضا کنند

9. It's seems this site were pretty good, a livable space.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این مکان بسیار خوب است، یک فضای قابل سکونت
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این سایت بسیار خوب بود، یک فضای قابل استفاده

10. Cities have to be made governable, livable, and economically viable.
[ترجمه ترگمان]شهرها باید قابل دوام، قابل سکونت، و از نظر اقتصادی قابل دوام باشند
[ترجمه گوگل]شهرها باید قابل کنترل، قابل توجه و اقتصادی باشند

11. Since all the maid were good and livable from whence come the evil wives?
[ترجمه ترگمان]از آنجا که همه خدمتکار خوب و قابل زیستن بودند که از آن زن شرور آمده بودند؟
[ترجمه گوگل]از آنجا که همه خدمتکاران خوب و قابل جابجایی بودند، از جایی که همسران شرور می آمدند؟

12. Ecological Livable City has become a new card of our city.
[ترجمه ترگمان]شهر livable به یک کارت جدید از شهر ما تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]شهر قابل سکونت زیست محیطی تبدیل به یک کارت جدید از شهر ما شده است

13. Billboards heralded the municipality's future: "Livable Chongqing" and "Safe Chongqing, " but also "Forest Chongqing" and "Iatrical Chongqing. "
[ترجمه ترگمان]Billboards از آینده شهرداری خبر می دهد: \"livable Chongqing\" و \"Chongqing Safe\"، اما \"Chongqing Forest\" و \"Iatrical Chongqing\"
[ترجمه گوگل]بیلبورد ها به آینده شهرداری مشهور شدند: 'چانگ چینگ' و 'چانگ چینگ امن'، بلکه 'جنگل چانگینگ' و 'چانچینگ چادر' '

14. It's not a luxurious apartment by any means but it's livable in.
[ترجمه ترگمان]این آپارتمان مجلل نیست، اما قابل زیستن است
[ترجمه گوگل]این یک آپارتمان لوکس با هر وسیله ای نیست، اما در محل زندگی است

15. We need to do more to make the neighborhood more livable.
[ترجمه ترگمان] باید بیشتر اینجا زندگی کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید بیشتر کار کنیم تا محله را بیشتر زنده نگه داریم

This city is no longer livable.

این شهر دیگر به درد زندگی نمی‌خورد.


a livable house

خانه‌ی قابل‌زندگی


He found life scarcely livable.

او دریافت که زندگی به آسانی تحمل‌پذیر نیست.


پیشنهاد کاربران

قابل سکونت


کلمات دیگر: