کلمه جو
صفحه اصلی

sensing


معنی : احساس
معانی دیگر : دریافت

انگلیسی به فارسی

احساس، دریافت


انگلیسی به انگلیسی

• perception, act of feeling; comprehension, act of understanding

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] حس کردن فرایند حس کردن یک نشانه .

مترادف و متضاد

احساس (اسم)
sense, impression, sentiment, apperception, perception, feeling, sensation, gusto, percipience, sensing

جملات نمونه

1. Sensing my unease about the afternoon ahead, he told me,"These men are pretty easy to talk to. ".
[ترجمه ترگمان]او با احساس ناراحتی من در مورد بعد از ظهر پیش رو به من گفت: \" صحبت کردن با این مردان آسان است \"
[ترجمه گوگل]با توجه به نگرانی من در مورد بعدازظهر پیش رو، او به من گفت: �اینها بسیار راحت است که با آنها صحبت کنیم '

2. Sensing the interest of the audience, the speaker warmed to his topic.
[ترجمه ترگمان]سخنران که حس کنجکاوی حضار را حس می کرد، به موضوع خود گرم شد
[ترجمه گوگل]با توجه به علاقه مخاطبان، سخنران به موضوعش گرم شد

3. He looks about him, sensing danger.
[ترجمه ترگمان]او به اطراف نگاه می کند و خطر را احساس می کند
[ترجمه گوگل]او در مورد او نگاه می کند، خطر را درک می کند

4. Sensing she was on shaky ground, Marie changed the subject.
[ترجمه ترگمان]مری احساس کرد که روی زمین shaky است، موضوع را عوض کرد
[ترجمه گوگل]ماری این موضوع را درک کرده بود

5. Sensing that he had outstayed his welcome, he quickly said his goodbyes and left.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت خداحافظی کرد و رفت
[ترجمه گوگل]احساس می کرد که او به استقبال او خوشامد گفت، او به سرعت گفت: خداحافظ و ترک

6. Sensing danger, they started to run.
[ترجمه ترگمان]احساس خطر کردند، شروع به دویدن کردند
[ترجمه گوگل]احساس خطر، آنها شروع به اجرا کردند

7. I carried on with my questions, sensing a weak spot in his story.
[ترجمه ترگمان]من به سوالات خود ادامه دادم و نقطه ضعفی را که در داستانش بود حس کردم
[ترجمه گوگل]من با سوالاتم ادامه دادم و یک نقطه ضعف در داستان او را دیدم

8. Somehow sensing this connection, clerics have been drawn as if by a magnet to the rails.
[ترجمه ترگمان]به هر طریقی این ارتباط را حس می کنند، روحانیون با آهن ربا به ریل ها هدایت می شوند
[ترجمه گوگل]به نحوی که این ارتباط را می سنجید، روحانیون به عنوان یک آهنربا به ریل ها کشیده شده اند

9. Remote sensing and geographical information systems.
[ترجمه ترگمان]سیستم های اطلاعات جغرافیایی و جغرافیایی
[ترجمه گوگل]سنجش از دور و سیستم اطلاعات جغرافیایی

10. Politicians, sensing wide and profound dissatisfaction with the status quo, have proposed significant changes in our federal income tax.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران، از نارضایتی گسترده و عمیق از وضع موجود، تغییرات قابل توجهی در مالیات بر درآمد فدرال ما پیشنهاد کرده اند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران، احساس رفاه گسترده و عمیق با وضعیت موجود، تغییرات مهمی در مالیات بر درآمد فدرال ما ارائه کرده اند

11. Tod has a sensing mechanism which guides his responses to all identifiable subspecies.
[ترجمه ترگمان]مرگ والنشتاین، مکانیزم حسگری دارد که واکنش های خود را به همه زیر subspecies قابل شناسایی هدایت می کند
[ترجمه گوگل]تاد دارای یک مکانیزم سنجش است که پاسخ هایش را به تمام زیر گونه های قابل شناسایی هدایت می کند

12. Sensing refers to receiving the information.
[ترجمه ترگمان]حسی به دریافت اطلاعات اشاره دارد
[ترجمه گوگل]احساس به معنای دریافت اطلاعات است

13. Sensing a valuable communications network, the Kinnock-led Labour Party encouraged musical involvement.
[ترجمه ترگمان]حزب کارگر به رهبری Kinnock، که احساس یک شبکه ارتباطی ارزشمند را حس می کرد، مشارکت موسیقی را تشویق کرد
[ترجمه گوگل]حزب کارگر رهبری حزب کموناک احساسات یک شبکه ارتباطی با ارزش را تشویق به دخالت موسیقی کرد

14. Sensing his authority had ebbed, Fujimori grimly took the only exit left: political suicide, a move that stunned everyone.
[ترجمه ترگمان]وقتی حس قدرت او فروکش کرد، Fujimori با جدیت تنها راه خروج را گرفت: خودکشی سیاسی، حرکتی که همه را مبهوت کرد
[ترجمه گوگل]فوجیموری به طرز وحشتناکی تنها با خروج خود از خودکشی سیاسی دست کشید، حرکتی که همه را خیره کرد

15. The sensing element of a scintillation counter is a fluor, a substance capable of converting radiation energy to light energy.
[ترجمه ترگمان]عنصر سنجش درخشش نور یک fluor است، ماده ای که قادر به تبدیل انرژی تابشی به انرژی نور است
[ترجمه گوگل]عنصر حساس یک شمارنده شمعدانی یک فلوئور است که ماده قادر به تبدیل انرژی تابش به انرژی نور است

پیشنهاد کاربران

حسگری

سنجش .
Remote sensing = سنجس از دور

سنجش

مفهوم بخشیدن

حسگری، شناسایی

Sensing people افراد حسی
برعکس آن افراد شهودی است intuitive people


کلمات دیگر: