1. secret documents
اسناد محرمانه
2. secret joy
شادی درونی
3. secret files
پرونده های سری
4. secret parts
اندام های تناسلی
5. a secret enemy
دشمن ناشناخته
6. a secret hideaway
نهانگاه دور افتاده
7. a secret meeting
ملاقات سری
8. a secret message
پیام سری
9. a secret place
محل مخفی
10. dread secret weapons
سلاح های مخوف سری
11. his secret activities
فعالیت های مرموز او
12. his secret testimony before the grand jury
شهادت محرمانه ی او در جلسه ی هیات منصفه عالی
13. the secret burning down of factories was one of the many acts of sabotage by german agents
آتش زدن مخفیانه ی کارخانه ها یکی از چندین نوع خرابکاری عوامل آلمانی بود.
14. the secret died with her
آن راز با او به گور سپرده شد.
15. the secret of getting the best out of life
راز حداکثر بهره مندی از زندگی
16. the secret of her success
راز موفقیت او
17. the secret operations branch of the counterespionage office
بخش عملیات سری اداره ی ضد جاسوسی
18. the secret police would hammer on some doors late at nights
شب ها دیر وقت پلیس مخفی بعضی درها را می زد.
19. the secret removal of the jewels
برداشتن مخفیانه جواهرات
20. the secret session of the parliament
جلسه ی محرمانه ی مجلس شورا
21. the secret which i only share with my familiars
رازی که فقط با نزدیکان خود درمیان می گذارم
22. their secret plan misfired and they all ended up in jail
نقشه ی محرمانه ی آنها نگرفت و همه به زندان افتادند.
23. their secret plan to build an atomic bomb
طرح سری آنها برای ساختن بمب اتم
24. in secret
نهانی،پنهانی،زیرجلی،مخفیانه
25. a deep secret
راز ژرف،راز نهان
26. a hidden secret
راز نهفت
27. a scientific secret which will be eventually penetrated by other countries too
یک راز علمی که بالاخره مورد کشف کشورهای دیگر هم قرار خواهد گرفت
28. an open secret
راز فاش شده
29. an unmentionable secret
راز مگو
30. he stole secret documents and sold them to the enemy
او اسناد سری را می دزدید و به دشمن می فروخت.
31. o, you secret witches!
ای ساحره های اسرارآمیز!
32. a guarded secret
راز پنهان
33. keep (something) secret
(چیزی را) مخفی نگاه داشتن،رازداری کردن،سری کردن
34. keep a secret
راز نگهداشتن،رازداری کردن
35. share a secret (with somebody)
رازی را (با کسی) در میان گذاشتن
36. a man of secret deeds
یک مرد نهانکار
37. he imparted his secret to no one
او راز خود را به کسی نگفت.
38. they coaxed the secret out of him
با چرب زبانی راز را از زیر زبان او بیرون کشیدند.
39. they drew the secret out of her
راز را از او درکشیدند.
40. to bear a secret
سری داشتن
41. to repeat a secret
رازی را گفتن
42. to retail a secret
رازی را بازگو کردن
43. to reveal a secret
سری را افشا کردن
44. to tell a secret
رازی را افشا کردن
45. to unlock a secret
رازی را آشکار کردن
46. an examination of the secret files exonerated him
رسیدگی به پرونده های محرمانه برائت او را اثبات کرد.
47. he gave away our secret
راز ما را آشکار کرد.
48. he gave away the secret
راز را فاش کرد.
49. he laid bare his secret relationships
روابط پنهانی خود را آشکار کرد.
50. he was convoyed by secret service agents
مامورین پلیس مخفی او را همراهی می کردند.
51. his illegitimacy was kept secret
حرامزادگی او را سری نگاهداشتند.
52. nobody knows the hidden secret
از راز نهفت کس خبردار نشد
53. the news of their secret wedding soon percolated throughout the city
بزودی خبر ازدواج مخفیانه آنها در تمام شهر پخش شد.
54. the table had a secret drawer
میز دارای یک کشو نهفته بود.
55. the two met in secret
آن دو پنهانی ملاقات می کردند.
56. he promised to explain the secret of his success
او قول داد که راز موفقیت خو را شرح بدهد.
57. the neanderthal violence of the secret police agents
خشونت نئاندرتال مانند ماموران آگاهی
58. he escaped the clutches of the secret police
او از چنگال پلیس مخفی فرار کرد.
59. her friendliness and charm is the secret of her success
راز موفقیت او مهربانی و جذابیت اوست.
60. she is dying to learn that secret
او مرده ی این است که از آن راز سر دربیاورد.
61. the documents mentioned below are top secret
اسناد زیر کاملا محرمانه هستند.
62. this device is a carrier of secret messages
این وسیله رسانگر پیام های سری است.
63. security clearance of those with access to secret atomic information
تایید صلاحیت امنیتی کسانی که به اطلاعات محرمانه ی اتمی دسترسی دارند
64. the police started a probe into the secret bank accounts of the terrorists
پلیس بررسی حساب های بانکی محرمانه ی تروریست ها را آغاز کرد.
65. he decided not to let them worm the secret out of him
او تصمیم گرفت نگذارد آنها آن راز را از او بیرون بکشند.
66. she can be relied on to keep the secret
به او می توان اطمینان کرد که راز را نگه دارد.
67. we made a pact not to tell our secret to anyone
عهد کردیم که راز خود را به کسی نگوییم.
68. i tell you now what we have heretofore kept secret from you
آنچه را که تاکنون از تو مخفی داشته ایم اکنون به تو بازگو می کنم.
69. it was decided to rendezvous the two fleets at a secret place
قرار بر این شد که دو ناوگان در یک محل سری به هم ملحق شوند.