کلمه جو
صفحه اصلی

shared

انگلیسی به فارسی

به اشتراک گذاشته شده، بخش کردن، تسهیم کردن، سهم بردن، قیچی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• distributed, divided, apportioned (between two or more people, groups, etc.); jointly held (by two or more people, groups, etc.)

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] مشترک

جملات نمونه

1. he shared his estate among his childeren
اموال خود را میان فرزندانش بخش کرد.

2. they shared directorial duties
آنان در وظایف کارگردانی مشارکت داشتند.

3. decision-making was shared by all
تصمیم گیری با مشارکت همه انجام می گرفت.

4. we both shared a common antipathy to communism
هر دوی ما نسبت به کمونیسم احساس بیزاری مشترک داشتیم.

5. my brother and i shared a room
من و برادرم یک اتاق داشتیم.

6. he had forgotten his pen, so we shared mine
قلمش را فراموش کرده بود لذا مشترکا از قلم من استفاده کردیم.

7. A trouble shared is a trouble halved.
[ترجمه ترگمان]یک مشکل مشترک، مشکل نصف شده است
[ترجمه گوگل]مشکل به اشتراک گذاشته شده یک مشکل نصف شده است

8. Joys shared with others are more enjoyed.
[ترجمه ترگمان]Joys که با دیگران به اشتراک گذاشته می شوند، بیشتر لذت می برند
[ترجمه گوگل]شادی با دیگران به اشتراک گذاشته شده بیشتر لذت بخش است

9. A problem shared is a problem halved.
[ترجمه ترگمان]مشکلی که به اشتراک گذاشته می شود یک مشکل به نصف کردن است
[ترجمه گوگل]مشکلی که به اشتراک گذاشته شده، یک مشکل نصف است

10. A thing is bigger for being shared.
[ترجمه ترگمان]یک چیز بزرگ تر از آن است که به اشتراک گذاشته شود
[ترجمه گوگل]یک چیز بزرگتر برای اشتراک گذاری است

11. They shared the care of the children.
[ترجمه ترگمان]آن ها مراقبت از کودکان را به اشتراک گذاشتند
[ترجمه گوگل]آنها مراقبت از کودکان را به اشتراک گذاشتند

12. The executor shared out the estate.
[ترجمه ترگمان] اون مامور صاحب ملک بود
[ترجمه گوگل]مجری این املاک را به اشتراک گذاشت

13. She had shared responsibility for her brother since girlhood.
[ترجمه ترگمان]او از زمان دوشیزگی مسئولیت برادرش را به عهده گرفته بود
[ترجمه گوگل]او از زمان دختر بودن مسئولیت برادرش را به عهده داشت

14. They shared a powerful mutual attraction.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک جذابیت دوجانبه قدرتمند را به اشتراک گذاشتند
[ترجمه گوگل]آنها جذابیت متقابل قدرتمندی را به اشتراک گذاشتند

15. She shared the apartment with her live-in partner.
[ترجمه ترگمان]اون آپارتمان رو با شریک زندگیش تقسیم کرده
[ترجمه گوگل]او آپارتمان را با شریک زندگیتان به اشتراک گذاشت

پیشنهاد کاربران

اشتراک گذاری

"مشترک"
مثل:چشم انداز مشترک shared vision

Adjective :
مشترک
شراکتی

تقسیم شده

به اشتراک گذاشته شده، تسهیم شده، تسهیمی

به اشتراک گذاشتن چیزی یا پخش کردن چیزی 😎

مشترک

عمومی، اشتراکی، مشترک

مثلاً:
shared service به معنی خدمت عمومی

و یا :
shared service function
به معنی : واحد ( حوزه ) خدمات عمومی


کلمات دیگر: