کلمه جو
صفحه اصلی

begrudge


معنی : غبطه خوردن، مضایقه کردن
معانی دیگر : چرکین کردن، با گل (یا چیزهایی مثل روغن موتور و گریس و غیره) کثیف کردن، سیاه کردن، پژهان بردن، با بی میلی دادن، غرولند کردن

انگلیسی به فارسی

غرولند کردن، غبطه خوردن، مضایقه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: begrudges, begrudging, begrudged
مشتقات: begrudging (adj.), begrudgingly (adv.)
(1) تعریف: to feel envious and disapproving of (someone) having or being given (something).
مترادف: grudge, resent
مشابه: covet, envy

- It's sad that she begrudges her daughter her happiness.
[ترجمه ترگمان] غم انگیزه که او از دخترش خوشبختی خود را دریغ دارد
[ترجمه گوگل] این غم انگیز است که او دخترش را خوشحال می کند
- She begrudged him his share of the inheritance.
[ترجمه غفار سلجوقی] او به سهم الارث ان مرد حسادت کرد
[ترجمه ترگمان] از ارث و ارث او هم بدش می آمد
[ترجمه گوگل] او سهم خود را از ارث برانگیخت

(2) تعریف: to give reluctantly.
مترادف: grudge
مشابه: yield

- He begrudged the few words he deigned to say to us.
[ترجمه ترگمان] او از چند کلمه که به ما گفته بود بدش آمد
[ترجمه گوگل] او چند کلمه ای را که به ما گفت، عزاداری کرد

• hold a grudge against someone; reluctantly permit or allow; be jealous
if you say that you do not begrudge someone something, you mean that you do not feel angry, upset, or jealous that they have got it.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] غرولند کردن، غبطهخوردن، مضایقهکردن

مترادف و متضاد

غبطه خوردن (فعل)
begrudge, envy

مضایقه کردن (فعل)
scrimp, begrudge, skimp, stint, scant

wish that someone did not have


Synonyms: be jealous, be reluctant, be stingy, covet, eat one’s heart out, envy, grudge, pinch, resent, stint


جملات نمونه

1. to begrudge others' wealth
به ثروت دیگران غبطه خوردن

2. We shouldn't begrudge her this success.
[ترجمه ترگمان]ما نباید این موفقیت را از او دریغ کنیم
[ترجمه گوگل]ما نباید او را به این موفقیت تحقیر کنیم

3. You surely don't begrudge him his happiness.
[ترجمه ترگمان]مطمئنا باعث خوشحالی او نخواهی شد
[ترجمه گوگل]شما مطمئنا شادی او را نادیده نگیرید

4. I begrudge every penny I pay in tax.
[ترجمه ترگمان]من از هر پولی که در مالیات پرداخت می کنم افسوس می خورم
[ترجمه گوگل]من هر پنی را که به مالیات می دهم محکوم می کنم

5. I certainly don't begrudge him the Nobel Prize.
[ترجمه ترگمان]حتم دارم که جایزه نوبل را به او don
[ترجمه گوگل]من قطعا او را جایزه نوبل را محکوم نمی کنم

6. I don't begrudge her being so successful.
[ترجمه ترگمان]من از این که این قدر موفق به نظر می رسد افسوس نمی خورم
[ترجمه گوگل]من او را به این اندازه موفق نمیکنم

7. I don't begrudge your taking part in the dancing party.
[ترجمه ترگمان]من از این که تو توی مهمونی رقص شرکت می کنی افسوس نمی خورم
[ترجمه گوگل]من از شرکت در حزب رقص بیزار نیستم

8. I do not begrudge the money I have lost.
[ترجمه ترگمان]من از پولی که از دست داده ام افسوس نمی خورم
[ترجمه گوگل]من پولی را که از دست داده ام تحمل نمی کنم

9. I begrudge spending so much money on train fares.
[ترجمه ترگمان]افسوس می خورم که پول زیادی بابت کرایه قطار خرج نمی کنم
[ترجمه گوگل]من هزینه زیادی را در هزینه های قطار خرج می کنم

10. We should not begrudge our neighbour's richness.
[ترجمه ترگمان]ما نباید از غنای کشور خود begrudge
[ترجمه گوگل]ما نباید غنای همسایه خود را نادیده بگیریم

11. Many people begrudge paying so much money for a second-rate service.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از پرداخت این مقدار پول برای خدمات نرخ دوم خودداری می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم پول زیادی را برای خدمات ثانویه پرداخت می کنند

12. Why do you begrudge her success?
[ترجمه ترگمان]چرا از موفقیت او مضایقه می کنی؟
[ترجمه گوگل]چرا موفقیت او را تحقیر می کنید؟

13. Don't begrudge his just reward.
[ترجمه ترگمان]به خاطر reward افسوس نخور
[ترجمه گوگل]پاداش درستی او را تحقیر نکنید

14. I begrudge every second I spent trying to help him.
[ترجمه ترگمان]من از هر ثانیه ای که صرف کمک کردن به او کردم افسوس می خورم
[ترجمه گوگل]من هر ثانیه از تلاش برای کمک به او کمک می خواهم

15. They did not begrudge the money spent on their child's education.
[ترجمه ترگمان]آن ها از پولی که صرف آموزش کودکانشان شده بود مضایقه نکردند
[ترجمه گوگل]آنها پولی را که صرف آموزش و پرورش کودکشان شده اند، محکوم نمی کنند

to begrudge others' wealth

به ثروت دیگران غبطه خوردن


He begrudges her every cent.

از دادن یک شاهی به او مضایقه می‌کند.


پیشنهاد کاربران

عصبانی شدن

سرزنش کردن

۱ - غبطه خوردن
To envy or resent the pleasure or good fortune of someone
۲ - مضایقه کردن، چیزی را با بی میلی و یا با کراهت به دیگران دادن
To give or allow reluctantly, unwillingly، or with displeasure

حرص خوردن و حسادت کردن
مضایقه کردن


کلمات دیگر: