کلمه جو
صفحه اصلی

infrequently


کم، کمتر، ندره، بندرت، گاه گاهی

انگلیسی به فارسی

اغلب


انگلیسی به انگلیسی

• sporadically, occasionally, rarely

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] به ندرت، کم، گاهی گاهی

جملات نمونه

1. he visits me infrequently
او به ندرت به ملاقات من می آید.

2. nowadays, the old man is continent only infrequently
پیرمرد حالا به ندرت می تواند ادرار خود را نگه دارد.

3. Jeremy does play cricket, but very infrequently.
[ترجمه ترگمان]جرمی به ندرت کریکت بازی می کند، اما به ندرت
[ترجمه گوگل]جری کریکت بازی می کند، اما خیلی کم است

4. Eat cured or smoked meats infrequently.
[ترجمه ترگمان]به ندرت گوشت و یا گوشت دودی را بخورید
[ترجمه گوگل]خوردن گوشت های گوشتی یا گوشت دودی نادر

5. They appear to have not infrequently fallen short of their duties.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که به ندرت از وظایف خود صرفنظر می کنند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که آنها به ندرت از وظایفشان فراتر رفته اند

6. Only infrequently is there a formal link.
[ترجمه ترگمان]فقط به ندرت یک پیوند رسمی وجود دارد
[ترجمه گوگل]فقط کمیاب لینک رسمی وجود دارد

7. This attitude, which I have not infrequently observed, is cold and inhumane.
[ترجمه ترگمان]این نگرش، که به ندرت مشاهده کرده ام، سرد و غیر انسانی است
[ترجمه گوگل]این نگرش، که من به ندرت دیده ام، سرد و غیرانسانی است

8. Serum urea, electrolyte, and liver function tests infrequently pointed to the cause of anaemia though they did identify coexisting disease.
[ترجمه ترگمان]Serum (urea)، الکترولیت، و عملکرد کبد به ندرت به علت بیماری کم خونی نیز اشاره داشتند، هر چند که آن ها این بیماری را تشخیص داده بودند
[ترجمه گوگل]آزمایشهای عملکرد اوره، الکترولیت و کبد سرم به ندرت به علت کم خونی اشاره می کنند، هرچند که آنها بیماری مشترک را شناسایی کرده اند

9. And the weather maps are updated infrequently.
[ترجمه ترگمان]و نقشه های آب و هوایی به ندرت به روز می شوند
[ترجمه گوگل]و نقشه های آب و هوایی به ندرت به روز می شود

10. The surface is infrequently marked with warts.
[ترجمه ترگمان]این سطح به ندرت با warts مشخص می شود
[ترجمه گوگل]سطح آن به ندرت با زگیل مشخص می شود

11. They have not infrequently been a source of acrimony between the authorities involved, as well as of wider problems.
[ترجمه ترگمان]آن ها به ندرت یک منبع تندی و تندی بین مقامات درگیر و همچنین مشکلات بزرگتری بوده اند
[ترجمه گوگل]آنها به ندرت منبع مناسبت بین مقامات درگیر و همچنین مسائل گسترده تر هستند

12. Indeed, chronic diarrhoea has been an infrequently reported finding in studies of immunocompetent children with Cryptosporidium.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، اسهال مزمن در مطالعات مربوط به immunocompetent کودک با Cryptosporidium به ندرت گزارش شده است
[ترجمه گوگل]در واقع، اسهال مزمن گزارش کمیاب در مطالعات کودکان مبتلا به ایمنی بدن با کریپتوسپوریدیوم بوده است

13. Although they are little known and infrequently seen, they are enormously abundant.
[ترجمه ترگمان]اگرچه به ندرت دیده می شوند و به ندرت دیده می شوند، بسیار فراوان هستند
[ترجمه گوگل]اگر چه آنها کمی شناخته شده و اغلب دیده می شود، آنها بسیار غنی است

14. This happens not infrequently .
[ترجمه ترگمان]این اتفاق به ندرت رخ می دهد
[ترجمه گوگل]این اتفاق نمی افتد اغلب

پیشنهاد کاربران

نامنظم

هرزگاهی

ب ندرت

infrequently ( adv ) = به ندرت، خیلی کم، هر از گاه، به طور غیر معمول

مترادف با کلمه : rarely ( adv )

examples:
1 - Tornadoes occur infrequently in the eastern part of the United States.
گردبادها به ندرت در بخش شرقی ایالات متحده رخ می دهند.
2 - Wash dry hair as infrequently as possible.
موهای خشک را تا حد ممکن خیلی کم بشویید.
3 - Breast cancer occurs infrequently in younger women.
سرطان پستان به ندرت در زنان جوان رخ می دهد.
4 - In general, dogs need baths infrequently.
به طور کلی ، سگ ها به ندرت به حمام نیاز دارند.
5 - A significant number of students read poorly and infrequently.
تعداد قابل توجهی از دانش آموزان ضعیف و نادر مطالعه می کنند.


کلمات دیگر: