1. again he fell on his face in the mud and they gave him the laugh
او دوباره با صورت توی گل ها افتاد و مورد تمسخر قرار گرفت.
2. again and again
مکررا،پی در پی،چندین بار
3. come again one day soon
یکی از این روزها دوباره بیا.
4. he again ran into the telephone pole with his car
دوباره با ماشین زد به تیر تلفن.
5. once again germany flexed its military muscles
یک بار دیگر آلمان قدرت نظامی خود را نمایش داد.
6. once again long skirts are catching on
یک بار دیگر دامن بلند دارد متداول می شود.
7. once again our paths crossed
یک بار دیگر سر و کارمان با هم افتاد.
8. once again spring will come and flowers will bloom
باز هم بهار خواهد آمد و گل ها خواهند شکفت.
9. once again the indian tribes were up
یک بار دیگر قبایل سرخپوست دست به شورش زدند.
10. once again the phantom of war raised its head
دوباره هیولای جنگ سر برافراشت.
11. once again the spring will embalm the woods and fields
بار دیگر بهار جنگل و دشت ها را خوشبو خواهد کرد.
12. once again winter made the trees naked
زمستان دوباره درختان را عریان کرد.
13. write again
باز هم بنویس.
14. breathe again (or more easily)
(از نظر فکر و خیال) راحت شدن،نفسی به راحتی کشیدن
15. once again
یک بار دیگر،باز،باز هم
16. over again
دوباره،مکرر
17. then again
و اما،از سوی دیگر،از نظر دیگر
18. he came again
او دوباره آمد.
19. we giggled again and dad asked us to leave the dining table
ما دوباره زدیم زیر خنده و آقاجون به ما دستور داد که میز شام را ترک کنیم.
20. as much again
دو برابر،دوبار،همان قدر
21. once and again
گاه و بیگاه،گهگاه،هر چند وقت یک بار
22. he came back again in a while
کمی بعد دوباره بازگشت.
23. he was late again and the teacher glowered at him
او دوباره دیر آمد و معلم به او چشم غره رفت.
24. his lids lowered again and occulted his blue eyes
پلک هایش پایین آمد و چشمان آبی او را پوشاند.
25. i was regenerated again in my grave. . .
باز در گورم ز نو جان یافتم . . .
26. if you curse again i'll thump you!
اگر دوباره ناسزا بگویی تو را در هم خواهم کوبید!
27. onions have once again been scarce for sometime
مدتی است که دوباره پیاز نایاب شده است.
28. please say (it) again
لطفا یک بار دیگر تکرار کنید.
29. shakespeare's works have again been edited by an american scholar
آثار شکسپیر دوباره توسط یک دانشمند امریکایی ویرایش شده است.
30. the cannons boomed again
دوباره توپ ها به صدا درآمدند (شروع کردند به بوم بوم).
31. winter rolled around again
دوباره زمستان فرا رسید.
32. ahmad might go and again he might not
شاید احمد برود ولی امکان نرفتن او هم وجود دارد.
33. he came and went again
او آمد و دوباره رفت.
34. he charged his gun again and started shooting
دوباره تفنگ خود را پر کرد و شروع کرد به تیراندازی.
35. he lapsed into addiction again
او دوباره به اعتیاد روی آورد.
36. he started to work again
دوباره به کار پرداخت.
37. his dormant love flared again
عشق خفته اش دوباره شعله ور شد.
38. i reminded them once again of the dangers of this mission
بار دیگر مخاطرات این ماموریت را به آنها یادآوری کردم.
39. if you come here again i'll hide you!
اگر دیگه اینجا پیدات بشه پوستت را خواهم کند!
40. our mellons were frosted again
خربزه های ما را دوباره سرما زد.
41. the road is open again
راه دوباره باز است.
42. the sink is stopped again
دستشویی دوباره گرفته است.
43. the wind shifted once again
یک بار دیگر باد تغییر جهت داد.
44. they lapsed into ignorance again
آنها دوباره در جهل فرو رفتند
45. to make things right again
دو باره به اوضاع سر و صورت دادن
46. air raid sirens began ululating again
آژیرهای حمله ی هوایی دوباره به ناله درآمدند.
47. ali rallied his senses once again and read the mathematical problem
علی یکبار دیگر حواس خود را جمع کرد و مسئله ی ریاضی را خواند.
48. and the dead shall rise again
و مردگان دوباره زنده خواهند شد.
49. fuck! i cut my finger again
آخ . . . دوباره انگشتم را بریدم.
50. he is up and about again
دوباره برپا و فعال شده است.
51. i vowed never to gamble again
عهد کردم که دیگر هرگز قمار نکنم.
52. i wish i were young again
دلم می خواهد دوباره جوان بودم.
53. intense sadness fell upon me again
حزن شدید دوباره بر من مستولی شد.
54. she promised not to lie again
او عهد کرد که دیگر دروغ نگوید.
55. short hair has become fashionable again
موی کوتاه دوباره باب شده است.
56. short skirts are the trend again
دامن کوتاه دوباره باب شده است.
57. success encouraged her to try again
موفقیت او را ترغیب کرد که باز هم بکوشد.
58. suddenly, the audience came alive again
ناگهان تماشاچیان دوباره سرحال آمدند.
59. the patient experienced chest pains again
بیمار دوباره احساس درد در سینه ی خود کرد.
60. the snow ceased and once again the sun is shining
برف بند آمد و بار دیگر خورشید می درخشد.
61. despite its neutrality, the country was again sucked into war
علیرغم بی طرفی،آن کشور دوباره به ورطه ی جنگ کشیده شد.
62. everything is going to be honky-dory again
دوباره همه چیز روبه راه خواهد شد.
63. he had to write it over again
او مجبور شد دوباره آن را بنویسد.
64. i am ashamed to ask him again for a loan of money
رویم نمی شود که دوباره از او پول قرض بخواهم.
65. in march the weather became capricious again
در ماه مارس هوا دوباره متغیر شد.
66. it feels good to be home again
دوباره در موطن بودن خوب است.
67. it is imperative that we try again before giving up
لازم است که پیش از رها کردن کار یک بار دیگر هم بکوشیم.
68. it was like being a child again
احساس می کردم که دوباره بچه شده ام.
69. much to my annoyance, he called again
دوباره تلفن زد و مزاحم من شد.