کلمه جو
صفحه اصلی

junkie


شیره ای، استعمال کننده ء هروئین و مواد مخدره

انگلیسی به فارسی

شیره ای، استعمال کننده هروئین و مواد مخدره


شوخی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: junkies
(1) تعریف: (informal) a drug addict, esp. a heroin addict.

(2) تعریف: one who avidly follows an interest.
مشابه: addict

- a baseball junkie
[ترجمه ترگمان] یه معتاد بیسبال
[ترجمه گوگل] مواد مخدر بیس بال

• (informal) drug addict, one who uses drugs; one who is addicted to or craves something; fan
a junkie is a drug addict; an informal word.
a junkie is also a person who is obsessively interested in something;an informal word.

جملات نمونه

1. a tv junkie
معتاد به تلویزیون

2. His son was a junkie, the kid OD'd a year ago.
[ترجمه ترگمان]پسرش یه معتاد بود، یه سال پیش اوردوز کرد
[ترجمه گوگل]پسر او یک معتاد بود، بچه OD'd یک سال پیش

3. You will, in short, become a desktop junkie.
[ترجمه ترگمان]شما به طور خلاصه یک معتاد به دسکتاپ تبدیل خواهید شد
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، شما به عنوان یک دسک تاپ دسکتاپ تبدیل خواهید شد

4. Carlo was large as a steroid junkie yet not puffy-firmly outlined, with a chest like an armor breastplate.
[ترجمه ترگمان]کارلو به بزرگی یک معتاد steroid بود که هنوز پف نکرده بود، با سینه ای مانند زره نیم تنه زره دار
[ترجمه گوگل]کارلو بزرگ به عنوان یک جاسوسی استروئیدی بود، اما هنوز به طور نافذ و دقیق مشخص نشده بود، با یک قفسه سینه مانند یک شمشیر زره پوش

5. A day away from presidential politics for a junkie is guaranteed to shift perspective and challenge perception.
[ترجمه ترگمان]یک روز دور از سیاست ریاست جمهوری برای یک معتاد به تغییر دیدگاه و درک چالش است
[ترجمه گوگل]یک روز دور از سیاست های ریاست جمهوری برای مواد مخدر، تضمین می شود که دیدگاه و چالش ادراک را تغییر دهند

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

7. For life here is junkie, is hooker is single-parent, is no fixed abode.
[ترجمه ترگمان]برای زندگی در اینجا یک معتاد به نام hooker وجود دارد که در آن اقامت ثابت وجود ندارد
[ترجمه گوگل]برای زندگی اینجا مواد مخدر است، هوکر یک پدر و مادر است، هیچ محل ثابت است

8. My dad's a TV junkie.
[ترجمه ترگمان] بابای من معتاد تلویزیون - ه
[ترجمه گوگل]پدرم یک جاسوسی تلویزیونی است

9. Cheung plays a rock star junkie who tackles parenthood.
[ترجمه ترگمان]Cheung یک معتاد به موسیقی راک است که پدر و مادر شدن را رفع می کند
[ترجمه گوگل]چونگ یک ستاره ستاره را بازی می کند که پدر و مادر را مورد توجه قرار می دهد

10. Michael : I'm the farthest thing from a junkie. Trust me.
[ترجمه ترگمان]من دورترین چیز از یه معتاد هستم به من اعتماد کن
[ترجمه گوگل]مایکل: من مهمترین چیزی که از مواد مخدر دارم به من اعتماد کن

11. I'm like junkie wanting a proper fix these days.
[ترجمه ترگمان]من یه معتاد رو میخوام که این روزا رو درست کنم
[ترجمه گوگل]من مثل معتادانی هستم که مایلم این روزها به درستی برطرف شود

12. So why would an adrenaline junkie like you, waste his time with photoshopping?
[ترجمه ترگمان]پس چرا یه معتاد آدرنالین مثل تو وقتشو با photoshopping تلف می کنه؟
[ترجمه گوگل]پس چرا آدرنالین دوست دارید، وقت خود را با فتوشاپ هدر ندهید؟

13. The junkie cries for love but it's all run out.
[ترجمه ترگمان]اون معتاد به خاطر عشق گریه میکنه اما همه چی تموم شده
[ترجمه گوگل]شوخ طبعی برای عشق می سوزاند اما همه چیز تمام شده است

14. So we're going to go with clumsy junkie thieves?
[ترجمه ترگمان]پس ما می خوایم با یه معتاد دیگه دست و پا چلفتی بازی کنیم؟
[ترجمه گوگل]بنابراین ما قصد داریم با دزدان دروغین دست و پا گیر برویم؟

15. The guy could be aa transvestite aa junkie a chain saw murderer, or someone really sick.
[ترجمه ترگمان]این یارو می تونه یه زنی که یه قاتل زنجیری و یه قاتل رو دیده باشه یا کسی واقعا مریض باشه
[ترجمه گوگل]این مرد می تواند یک قاتل زنجیره ای یا یک فرد واقعا بیمار باشد

پیشنهاد کاربران

one who has an insatiable interest or devotion
an enthusiastic follower
devotee
a drug addict, esp. one addicted to heroin

هروئینی😑😲

مواد مخدر ، مثلا اگه بخوایم بگیم یارو معتاده میگیمhe /she is junkie

خوره، مثل game junkie: خوره ی بازی

معتادوخوره

Noun - countable - informal :
معتاد به مواد مخدر
خُوره ( کسی که به چیزی یا انجام کاری به صورت افراطی علاقه داشته و آن را انجام می دهد.
به عنوان مثال :
A computer games junkie = خُوره ی بازی های کامپیوتری، دیوونه ی بازیهای کامپیوتری
منابع• https://www.macmillandictionary.com/dictionary/british/junkie

معتاد به مواد مخدر مثل مورفین ، هروئین یا. . . .

آقا یعنی همون معتاد خودمونآقایعنیهمونموعتادخودمون😖


کلمات دیگر: